این داستان تقدیم به شما

من از اسمم خیلی بدم می‌اومد چون عربی بود چند بار رفتم ثبت احوال گفتن نمیشه عوض کرد تا اینکه با پارتی بازی اسم مستعاری که داشتم با اسم نحس عربیم عوض شد البته همه فامیل و دوستام نام مستعارمو صدا می‌زنند اینجا اسممو می‌ذارم سام و اسم خانممو میذارم آنا ولی بقیه اسمها واقعی است ۲۶ ساله بودم ازدواج کردم متاسفانه زنم با اون همه زیبایی اندام و خوشگلی بسیار سرد مزاج از اب در اومد مثل مرده زمان سکس وا می‌ره زمان ارضا شدنشم انگار اتفاقی نیفتاده کلی فیلم سکسی باهم دیدیم و داستانهای سکسی براش از سایتهای مختلف فرستادم تاثیری در او نکرد.
 
حالا همه فامیل و نزدیکان به زندگی ما حسرت میخوردند و دوستان صمیمی از انتخاب همسری به زیبایی آنا تحسینم می‌کردند غافل از رابطه های سرد او با من
یکسال گذشت به سالگرد ازدواجمون نزدیک می‌شدیم از طرفی هم اسممو عوض کرده بودم تصمیم گرفتیم جشن مفصلی بگیریم من وضع مالیم خیلی خوبه تو فامیل از من سرمایه دارتر کسی نیست ،مهمان های زیادی از فامیل و دوستان مشترک و حتی دوران مجردیمان دعوت کردیم جشن حساب شده ای در باغ خودم با مدیریت یکی از دوستام که تیمساره در جاده چالوس است گرفتیم برادر آنا تازه نامزد کرده بود من زنشو ندیده بودم ولی از زیبایی هاش آنا زیاد تعریف کرده بود فقط فیلم نامزدیشونو دیده بودم من اون زمان ایران نبودم تو فیلم که خیلی زیبا و هات بنظر می‌رسید اما من دیگه از ریسمان سفید و سیاه می‌ترسیدم آخه آنا با اون زیبایی دل همه را می برد ولی تو اتاق خواب روی تخت یک تیکه یخ بود تو دلم فکر می‌کردم شاید زنهای زیبا اغلب اونجوری باشن من فقط با زنم سکس داشتم حتی خارج هم می‌رفتم دنبال سکس با دیگران نبودم
شام و میوه خورده شد و نوبت رقص شد همه درخواست رقص عروس و داماد کردن تا منو آنا رقصیدیم آنا در رقص هم مثل زیبایی هاش سرآمد جمع بود منم بیش از یک ماه بود آموزش می‌داد تا رقص دو نفره‌ی جذابی تمرین کرده آماده شده بودیم ضمنن من هم رقصم عالیه تو مردها معروف بودم
لباس عروسی که سفارش داده بود حریر شیشه ای تن‌نما بود و جمع و جور خرمن موهای بلوند روشنش بدون جمع کردن و گل و سبد درست کردن بصورت وحشی آرایش کرده بود که زیباییش را صدچندان کرده بود
 
چرخه (رقص) ما با هماهنگی ارکستر با باله شروع شد و به تانگو رسید که دیگه باید زن و شوهر یا زن و مردها جفتی قاطی ما می‌شدند اونجا بود عشوه و تحریک های مرد پسند فریده را با نامزدش مجید دیدم و مالش کوسشو به ران مجید و حرکاتی که انگار داره ابش میاد منو محو تماشایش کرده بود
البته آنا در رقص همه حرکاتش تحریک کننده بود ولی من تنها کسی بودم که میدونستم فقط نمایش است ولی بقیه حسرت می‌خوردن که چه زن و شوهر هاتی هستیم
تا رقصهایی چون لامبادا، سالسا و عربی و هندی و ایرانی و آخر سرشم پایانی رقصها باباکرم بود که آنا گفت قراره با زنداداشم فریده فقط شما دو تا برقصید که گفتم مجید چه؟ گفت به درخواست داداشم است قبلا هماهنگ هستیم آخه مجیدم در رقص سرآمد بود! گفت هماهنگ کردیم بتو نگفته بودم خواستم سوپرایز جمع بشه ببینند چه زنداداش هنرمندی دارم
آخه قرار بود اختتامیه رقص را با خودش باباکرم که خیلی واردم و جزو رقصهای سر سبد منه و تو هر عروسی و جمعی اغلب با تازه عروس یا بلد نباشه با زنم یا دخترای فامیل به درخواست شان می‌رقصیدم
آرام آرام رقص های ایرانی تمام شد آنا رفت پشت میکروفن گفت به افتخار فریده عروس خوشگل و زنداداش عزیزم که میخا با سام باباکرم را برقصند دست و هورا که قیامت شد
تو این اثنی فریده لباس مردونه جذبی پوشیده بود منم که مردونه بودم کلاه لبه دارها تقدیمان شد و رفتیم وسط باید اعتراف کنم تنها رقیب خودم دیدم که از من بهتر می‌رقصه و همونجا بود دیدم که در زیبایی کم از آنا نداره البته آنا تیپش کاملا اروپایی ولی فریده کاملا شرقی با گیسوان پرکلاغی اندازه خرمن و چشمان مشگی مرد کش و ساحر پوستی بسیار شفاف و سفید و بدنی بی مو
جشن تقریبا ساعت حدود ۳ بامداد بود تمام شد و تقریبا همه مهمانان تو باغ موندن و کسی خونه نرفت مجبور شدیم مسجدی بخوابیم زنانه مردانه شدیم ویلای باغ یک طبقه بود من اونجوری خریده بودم بیش از هشتاد متر هال با دو در ورودی شمالی و جنوبی با آشپزخونه کاملا اوپن سرویس و دستشویی در ورودی سمت شمالی روبروش یک خواب نسبتا کوچک که اتاق پرو ی زنها شده بود
یک ردیف مبل را وسط مثل خط نصف‌النهار چیدیم یک سمت مردونه یک سمت زنانه شد انا با فریده پیش هم منم با مجید هر کدام راست زنامون خوابیدیم دوستی دارم نظامی است گفت همه خوابیدن؟ گفتیم بله تیمسار گفت ساعت خاموشی حرفم نباشه اگه بشنوم سینه خیز و پا مرغی کسی نق نزنه و خندیدیم کنتورو زد همه چراغا خاموش شد گفتم یخچال مواد خوراکی که نذاشت حرفمو تموم کنم گفت فکرشو قبلن کردم برق بیرون مال ارکستر را دادم تو یخچالها تو برقه
راستم می‌گفت

 
چند نفر از زنا معلوم بود پاورچین پاورچین با نور صفحه‌ی گوشی‌شان رفتن دستشویی تو هال مثل ظلمات بود
ساعتی نگذشته بود من عادت دارم پاهامو رو بلندی بذارم خوابم ببره چرخیدم یه پامو گذاشتم لب مبلی که رو سمت ما بود تا خوابم ببره زمانی نگذشته بود حس کردم دستی پامو لمس می‌کنه دقت کردم دیدم آناست تعجب کردم حالا چی شده آنا حشری شده طوریکه پامو کشید از مبل انداخت برد سمت لبش بوسم کرد و ساق پامو هی مالید بعد پامو به سینه هاش مالید
داشتم شاخ در می‌اوردم !
طولی نکشید باسنشو از میان پاهای مبل لخت زیر ملافه کرد سمتم و پامو برد رو کس خیس و داخش منم حال کردم انگشت شستم را فرو کردم تو کسش و هی تکانش دادم اونم بیشتر باسنشو بین پایه های مبل به سمتم جیک می کرد که دیگه حس کردم اگه بچرخم دستم بهش میرسه چرخیدمو دستمو انداختم لای باسنش که کسش ازش زده بود بیرون حسابی لبهای کسشو مالیدم و با دو انگشت رفتم تو سوراخش خودشم دستشو آورد رو دستم و هی فشار که بیشتر فشارش بدم اونقدر مالیدم تا ابش مثل چشمه جوشید و تعجب من که چه معجزه‌ای رخ داده !!
آنا انگار راحت شد بعد مدتی خودشو کشید عقب ولی من هنوز دستم زیر مبل بود و تکان نمیخوردم که نکنه کسی متوجه بشه از طرفی هم ترسی نداشتم چون با زنم حال می‌کردم
باز دیدم دست آنا اومد رو دستم و نوازشم کرد منم جوابشو دادم خیلی خوشحال بودم و اینو معجزه‌ی جشن سالگرد میدونستم
حس کردم انا از زیر مبل سرشو آورد سمتم انگشتامو کرد دهنش و مک زد دستمو کشید برد گذاشت رو سینه های رگ کرده اش چقدرم سفت شده بودن خدا را شکر کردمو شاید نیم ساعتی با سینهاش ور رفتم او هم هی ساعدمو لیس میزدو بخودش فشار می‌داد تا اینم تمام شدو نمیدونم کی خوابم برد
صبح شده بود تیمسار زودتر از همه بیدار شده بیرون آتش روشن کرده بود باربکیو را آماده کرده بود من نفر دوم بودم رفتم بیرون زنا و دخترا با کون نیمه لخت خواب بودن انا و فریده هردو همو بغل کرده و ملافه روشان بود رسیدم بیرون تیمسار شق و رق داشت تمیز کاری می‌کرد آفتاب زده بود ولی باغ هنوز تو سایه بود
بمن گفت تو دامادی و محرم زنا برو از یخچال تو دو تا تشت دل وجیگر و خوش‌گوشت اماده کردم بیار سیخ کنیم
 
شامپاین رو به سلامتی دوستان زدم و رفتم از میان اونهمه کس و کون جیک شده به اشپزخونه رسیدم البته از سمت درب شمالی بساط را اوردم و مشغول سیخ زدن دل و جگر و خوش گوشت شدیم تیمسار حساب سر انگشتی کردو گفت نمیرسه برو گوشت برای ظهرمان اماده خوابوندم تو ساید گذاشتم اونم بیار (لازمه بگم آشپز را تیمسار اورده بود غذا را درست کرد و رفت و پخت و پز و پذیرایی را عهده گرفته بود و آشپزی خودشم حرف نداشت) گوشت چنجه را با یکی در میان دنبه زدیم سیخ دیگه همه چیز آماده بود مواد طعم دهنده هم گفت رفتم سس و کلی کره‌ی حیوانی و رب اوردم آماده کرد اول چهارتا سیخ تو یه قسمت از منقل را که اماده بود پخت خالی خالی خوردیم معرکه بود بقیه‌ی منقل را زغال ریختم و اون قسمت گل انداخته را قاطی کردم گفت شاداماد برو شیپور بیدار باشو بزن
گفتم تیمسار خودت برو از من فرمان نمی‌برند رفت و با لحن نظامی همه را بیدار باش زد مثل زنبور ریختن بیرون نزدیک ۷۰ نفر بزرگ و شاید بیش از ۷۰ نفرم بچه بودند
صبحانه مفصلی همه خوردن مهمانای غریبه رفتند و خودی ها برای ناهار موندن تیمسار حالا خودش کباب کوبیده زده بود جوجه ها را زنش و زنمو باجناقم که سلیقه خوبی داشت کمکش کردند سرمون خلوت شده بود
ناهارو خوردیم به آنا گفتم بمن که خیلی خوش گذشت میدونم بتو خوشتر از من گفت درسته مرسی عزیزم سنگ تمام گذاشتی
گفتم من این روزو اسمشو می‌ذارم معجزه اونم گفت درسته منم موافقم .تو باغ قدم می‌زدم فریده اومد سمتم گفت خیلی لذت بردم مرسی گفتم قابل شما را نداشت گفت ببخش دیگه نشد بیشتر از اون اذیتت کنم داشتم دیونه می‌شدم تعرفتو از مجید و تمام خونواده شنیده بودم تو که همش تو خماری موندی سام !!!!
گفتم چطور؟!!
گفت شبو می‌گم خیلی بتو هوس کرده بودم جامو با آنا تو دستشویی رفتن عوض کردم که من دیگه داشتم پس میفتادم
گفت حالت خوبه گفتم تو بودی ؟!
گفت آره ببخش اول فکر کردم مجیده بعد فهمیدم تویی!!!!
گفتم داری میگی بمن هوس کرده بودی چطور؟! این نمیخونه
افتاد به تته‌پته گفت از لذتی که بردم کلاممو نمیدونم چی میگم
خنده‌ی پر از تحریک و خواهش و شهوت کردو رفت
تو خودم موندم این معما حل نشده برام موند

 
شب با آنا شروع کردم سکس دیدم نه آنا همان آنا است و نه یخ همان یخ
تو ذهنم جرقه‌ای زد که حالا فریده خودشو انداخته بود زیر دستم چطوره امتحانش کنم مثل اینکه باید به زنی جز آنا هم باید فکر کنم
خدا خواسته آنا بعد دو روز گفت سام میخام فریده را دعوت کنم خونم داداشم رفته کرمانشاه میخا بره پیش مامانش گفتم بیاد خونمون گفتم الگو زدی و دوختی من چکاره ام تو که دعوتش کردی حالا من بگم نه تو کنسل می‌کنی؟!
گفت فکر نمی‌کردم بدت بیاد ببخش دیگه گفتم کاری می‌کنم یک شب موند میگم ما داریم میریم شمال میفرستم خونه مامانش
گفتم نه خانم لازم نکرده یک نفره مگه جامونو تنگ می‌کنه یا من از هزینش می‌ترسم خواستم بگم که خوب بود با من قبل دعوتت مشورت می‌کردی
نه خیلی هم خوبه اصلا یک ماه بیاد تو خونمون ما هم از تنهایی در میایم تو هم که باهاش همسنی و ایاقین
خوشحال شد بوسم کردو تماس گرفت که پاشو الان بیا که سام هم خوشحاله از اومدنت
تو کونم عروسی بود ولی بروز نمی‌دادم ظهر نشده ملکه افاق فریده خانم تشریف آوردند
اگه تعریف از تیپ و زیبایی و ارایش بجا و ماهرانه‌اش بنویسم یک کتاب میشه
ناهارو خوردیم آنا گفت بریم باغ فریده عاشق طبیعته
رفتیم باغ تو اولین فرصت خلوتی شد گفتم فریده با مجید میانتان به هم خورده ؟! گفت نه بخدا همو خیلی دوس داریم
خندیدم گفتم پس میانتان بهم خوررررده هههههههه
تازه فهمید چی می‌گم گفت آره مانعی بینمان نمونده
گفتم اون شب با من چی کردی دیگه خواب و خوراکمو بریدی گفت ماشالا آنا که از من خوشگتره
گفتم آنا نگو بگو کوه یخ بگو قطب جنوب
گفت وااا تو اگه مال من بودی شب و روز راحتت نمی‌ذاشتم
گفتم چطوره یه امتحانی با هم بکنیم گفت آنا را چی؟
گفتم الان می‌فرستم دنبال نخود سیاه زنگی زدم به تیمسار حرفهایی زدیم و قطع کردم

 
انا اومد به آنا گفتم تیمسار ماشینش دم دست نیست با زنش میخواستن بیان اینجا تو یخچالم چیزی نداریم تو میری دنبالشون و لیست خرید بدم اینا را بخری اونها را بیاری یا من ؟ اینجا هم اونی که می‌مانه باید مرتب کنه تا اون بگه فریده گفت من اینجا را مرتب می‌کنم شما دو تایی برین گفتم نه تو مهمانی آنا گفت من میرم تو اینجا را مرتب کن فریده هم کمکت می‌کنه سویچ ورداشت و رفت تا رفت زود تو کمتر از ده دقیقه خونه را مرتب کردیم و همونجا بغلش کردمو با هم رفتیم تو اتاق خواب مشغول شدیم و دونه دونه لباساشو با دندونام در اوردم رو تخت ژله ای لختش کردم فریده هم مقابله به مثل کرد تازه فهمیدم سکس یعنی چه زیبایی اندام زنانگی فریده خیلی بالاتر از مال آنا بود مال فریده شق کرده مثل کیر بود لباش از شدت شهوت می‌ترکید چنان داغ و با احساس بود نتونستم دفعه اول تا چند ضربه دوام بیارم ابمو کامل ریختم تو کسش اونقدر طناز بود و تشنه فرصت نمیداد جدا شیم یه لحظه گفت باش تا بیام پاشد خدایا انگار تراشیده بودنش یه ظرف یخ آورد باهام بازی کرد داشتم منفجر می‌شدم کیرمو کرد تو کاسه یخ گفت حالا جرم بده کسشو دست کشید گفت نوش جون اون کیرت کاری کرد که کیرم داشت می‌ترکید گفت زود ابتو نریز تا میخواست ابم بیاد هلم میداد کیرمو در می آورد یخ‌مالیش می‌کرد باز شروع می‌کردیم وقتی آبش اومد چشاش هزار برابر زیباتر شد نفسش تو سینه حبس شد و لپاش گل انداخت منم بکوب ناشی وار می‌کوبیدم آخه تو سکس این دومین زنی بود باهاش جفت می‌شدم تیمسار و زنش اومدن تیمسار مشغول دستورات شام شد و شبم موندن تو باغ زنا تو اتاق خواب بودند ما مردا تو هال خوابم نمی‌برد ولی تیمسار حسابی خواب بود یهو دیدم فریده اس داد خوابی؟ نوشتم نه مگه تو گذاشتی برام؟
گفت دارم میام بیرون بیا تو دیتشویی دارم می‌میرم آتشمو خاموش کن
 
رفتم دستشویی جامو طوری درست کردم انگار زیر پتو هستم فریده اومد و همو بغل کردیم تا خواستم بکنمش گفت یواااش اول لبامو باید کبود کنی بعد سینه همو بعد جررررم بدی چقدر ناشی؟!
شاید ده دقیقه ای همو خوردیمو سینه هاشو خوردمو گاز زدم گلوشو خوردم میگفت کبود نکنی معلومم میشه پشتشو کرد سمتمو شلوارکشو دادم پایین کسش داغ و پر از اب بود با یه فشار تا ته رفت توش گفت آخخخخخخ جووون جرررش بده من تشنه بودم خیلی طول نکشید خوشبختانه با هم ارضا شدیم باز ابمو ریختم تو کسش اول من رفتم بیرون بعد دقایقی فریده کسی خبر دار نشد
اون روز را تا شبش باغ بودیم تیمسار رفت ما یک شبم موندیم گذاشتم شب آنا و فریده تو اتاق خواب بخوابن من تو هال خوابیدم هر چه اس داد جواب ندادم چون میدونستم آنا ممکنه بیدار شه
حالا با اومدن فریده به جمع ما دنیا را تازه کشف کرده ام خوشبختانه با اونهمه آب ریختن به کسش آبستن نشد بعد اون رعایت می‌کنیم از کون هم گاییدمش فریده یک تیکه آتشه حیف که نصیب برادر زنم که مثل خواهرش یخه شده اغلب وقتی تو کسش میخا ابم بیاد میکنم تو کونش خالی می‌کنم
کیرم متوسطه چیزی اندازه ۱۴سانت ولی سفت و کلفت و زیباست
باز چند شب تو باغ موندیم به توصیه آنا هر سه روی تخت خوابیدیم آنا وسطمون بود من همش دستام رو سینه های فریده بود
تو خونه تا آنا حمام می‌کرد با فریده سکسمون را شروع می‌کردیم
شوهرش اومد مرخصی اونم دیگه اومد خونه ما تا عروسیش قراره فریده خونه ما باشه
جشن عروسی فریده نزدیکه یه آپارتمان نزدیک خونه ما رهن کردن بک ماه دیگه تحویل می‌گیرند تا نزدیک ما باشن مامان فریده هم مثل خودش آتشی و سکسی است ممکنه اونم بکنم چون خیلی بمن می‌چسبه سن سالش زیاد نیست درسته ده سالی از من بزرگه و ۴۵ سالشه ولی انگار بیست سالشه مربی اسکوواش است پر و پاچه اش عجیب سکسیه تهران سمت دروس مستاجرن باشگاه اسکوواش هم همون نزدیکی هاست
 
سام از تهران

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *