این داستان تقدیم به شما
سلام.
اين داستان برميگرده به 2 سال پيش كه من اون موقع توي يك ساختمان مشغول به كار بودم و تازه يك خانواده توي اون كوچه ساكن شده بودند اولش من اصلاً توي نخش نبودم اما بعدا نظر ديگهاي راجع به اون زن داشتم حالا ميتونستم شهوت نو چشماي اون ببينم خيلي تو كفش بودم اما خوب نميشد تو محله مخش رو زد اما هر هر وقت ميرفتم بالا پشت بام ساختمان ميديدم كه اون با يه كرست مشكي جلوي پنجره ظاهر ميشه…
بعد مدتي من مخش رو زدم و از شانس بد من اونا از اون محل رفتن ما مونده بوديم تو كفش كه يهو زنگ زد و آدرس جديدشون رو بهم گفت بعد مدتي راضيش كردم كه برم خونشون با هم صحبت كنيم قرار شد جمعه ساعت 6 صبح موقعي كه شوهرش ميره سر كار منم برم خونه تا اينكه رفتن باورم نميشد فكر ميكردم كه خواب ميبينم اما نه واقعيت بود كه لباش به لباي من گره خورده بود من ديگه نتونستم طاقت بيارم سريع كارم رو شروع كردم و رفتم سراغ اصل كاري و ميخواستم كسش رو خوب بخورم كه گفت نه نميخوام كسم رو ببيني فقط زود بزار توش كه دارم ميميرم.خلاصه کیرمو سریع کردم تو کسش که واقعا تنگ و داغ بود مثل کس دخترا . چند دقیقه تلمبه زدم که آبم داشت میومد بش گفتم آبم داره میاد گفت بریز تو کٔسم عزیزم لوله هامو بستم. منم ریختمو اونم همزمان با من ارضا شد. زدن نبض کوسش رو کیرم خیلی بهم حال داد که واقعا هیچوقت فراموش نمیکنم….
بعد اون جريان دو بار هم رفتم خونشون اما الان 1 سال ميشه كه ازش خبري ندارم نه اينكه زنگ نزنه نه زنگ ميزنه اما نميزاره برم خونشون
نوشته: رضا زحمتکش
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید