این داستان تقدیم به شما
چیزی که مینویسم کاملا حقیقیه ۳۶سالم ۱۲ساله ازواج کردم زنم یه زن دادش داره که هرکی ببینه حشری میشه اسم نمیارم یه زنه ۲۶ساله حساب کنید این توسن پایین ازدواج کرده هیکل درشت چشما درشت پوست سفید از این زنهای چاق پف نه هیکل درشت سفید سفت کون که نگم انقدر خوش فرم که چشم بر نمیداری سینهاش خوب زیاد درشت نیستن ولی انقد سفیدن که نوکاشون سفید صورتی خلاصه ما تویه ساختمان که دوواحده بود همسایه بودیم انقدر توکفش بودم که دوست داشم به هر شکلی خودم رو بهش برسونم یادمه اولین بار بند خانمم باردار بود بخاطره پله رفته بود خونه پدرش من هم هرفرصتی پیدا میکردم واسه دید زدن یه شب که نیمه خواب بودم درب واحدهامون جفت هم بود شنیدم داره صدا میاد…
بلند شدم گوش دادم دیدم داره شوهرش میکنتش اروم در رو باز کردم از زیردرب واحدشون که فاصل داشت یه ابر گذاشته بود ابر رو بلند کردم دیدم بله داره میکنتش چه حالیم میکنه رودسته مبل انداخته بودش داشت میزد من رو زمین دراز کش نگاه میکردم تا اینکه ارضا شد ابش پاشید بیرون چون بعضی از زنها وقتی ارضا میشن مثل مردا ابشون میپاشه بعد چند دقیقه داگی برادر زنم هم ارضا شد منم ارضا شدم نمیدونید چه حال داره دید زدن فرداش کسی خونه نبود از زیردر نگاه کردم دیدم تازه از حموم اومده حوله تنش اومد جلو اینه که نزدیک در بود یهو حوله رو دراورد یه حالی بهم دست داد که نگو فقط دوست داشتم اون لحظ بگیرمش بکنمش بلند شدم تا مشغول بود از رو اجبار دستم رو با چاقو بریدم رفتم در زدم گفت بفرمایید گفتم دستم برید چسپ میخوام گفت صبر کن اومدم رفته بود چادر رنگی سر گرده بود اومد دم درچسپ اورد حساب کنید تازه از حموم اومد بود چادر رنگی سرش داشت چسپ رو میزد رو دستم منم بدنش رو دید میزدم گفتم حمام بودین گفت اره چطور گفتم هیچی گفت عجلم کردی همینجور اومدم ببخشید گفتم دیشب اتفاقی افتاده بود گفت چطور گفتم یه صداهای ناجوری میومد دیگه هیچی نگفت…
چندبار همینجور دید میزدم تا یه روز زنگ زد بهم من خونه بودم گفت ببشید سامی نیست اگه میشه یه سند داخل کشو تو اتاق بالا هست نگا کن پیداش کن این رانند تاکسی میاد بهش بده کلید داشتیم به خاطر احتیاط رفتم دنبال سند اتفاقی درب کشو رو باز کردم دیدم همش لباس زیره لذت بردم یک از شرتاش رو پوشیدم وسوتینش رو گرفتم حال کردم ارضا شدم عصرش اومد بود خونه گفت مرسی گفتم خواهش یه رو تنها خونه بود از زیر در نگاه میکردم دیدم داره میر حمام گذاشتم رفت شوهر سرکار بود رفتم دسته گازرو بستم که ابگرمگن خاموش بشه بعد از چند دقیقه صداش بلد شد صدا کرد نمیدونم چرا اب سرد شد من میرم تو حموم بیان یه نگاه کنید رفتم داخل ابگرم کن رو روشن کردم امدم پشت درب حمام گفتم اب رو باز کن باز کرد گفت خوبه صدازد گفت یه نگاه به دوش بنداز اب ازش کم میاد رفت پشت در رفتم داخل درستش کرد بهش گفتم میشه یه کاری کنم گفت چی گفتم اجازه میدی یکم فقط باسنت رو لیس بزنم نگام کرد گفت بخاطر زحمتات باشه رفتم زیر پاهاش شروع کردم لیس زدن کم کم زبونم رفت سمت کسش که گفت تورو خدا بلند شو بکنم کیرم داش میترکید کرم رو که دراوردم انقدر گلفت و بزرگ که که جا خود گفت جر میخورم گذاشتم داخل انقدر زدم که ابش ریخت منم دوست دارم اب کس خوردمش رفتم سمت کونش نمیخواست بزاره بکنمش به زوری بود کردمش الان ۷ساله هروقت موقعش پیش بیاد میخواب زیرم
نوشته: شومبول خالخالی
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید