داستان سکسی تقدیم به شما
سلام. اسم من بهزاد هست و پزشک عمومی هستم و الان بیش از 5 سال هست که بیشتر در زمینه ی سکسولوژی در یکی از کلان شهر ها مطب دارم و مراجعین من هم بیشتر بخاطر مشکلات جنسی مراجعه کردن و نتیجه گرفتن و در نتیجه کم کم در این زمینه معروف شدم. البته وقت آزاد زیادی دارم و این نوشته ها بنا به پیشنهاد و البته اصرار منشی مطبم هست که دوس داره من خاطرات سکسیم رو اینجا تعریف کنم تا هم جنبه ی آموزش داشته باشه و هم اینکه شاید افرادی باشن که دوس داشته باشن بدونن یه پزشک مجرد چیکار میکنه با زندگیش. البته ادامه داشتن این نگارش بستگی به کامنت های شما داره که چقدر علاقه داشته باشید به ادامه ی مطلب.
ماجرا رو از زمانی شروع میکنم که دوره ی دانشجویی تمام شد و من در سال 86 پزشک عمومی خودم رو تموم کردم و راهی طرح شدم… البته قبل از این ماجراهایی که قراره تعریف کنم دوس دختر داشتم اما هیچوقت سکس کامل نکرده بودم و البته دوس نداشتم زیاد. من برای طرح دوره ی پزشک عمومی استان هرمزگان رو انتخاب کردم و با اینکه از شهر خودم دور بود اما به دلیل اینکه طرحم زودتر تموم میشد ارزش داشت. بعد از تقسیم نیرو من رو دادن به یه مرکز تخمی که همه ازش فرار میکردند و شبکه بهداشت همیشه در تامین پزشک برای اونجا مشکل داشت و در نتیجه با پزشک اون مرکز همیشه را میومدن که مرکز خالی نمونه و مردم شاکی نشن. بگذریم.
مرکزی که من مسئولش شده بودم باید حداقل 2 و حداکثر 3 پزشک و 2 تا ماما میداشت اما فقط یک پزشک داشت و مامای فیکس 1 نفر بود و نفر دوم نصف هفته میومد کمک… هر چند با مکاتبات و پیگیری از استان نیروی دوم رو فیکس کردیم اما هنوز کمبود شدید پزشک داشتیم. هر روز نزدیک 100 نفر رو ویزیت میکردم و زبونشون رو هم گاهی اوقات نمیفهمیدم ولی کم کم را افتادم. از امکانات زندگی هم میگذرم که فقط کولر داشتیم و برق و دیگر هیچ…
بریم سر اصل مطلب…
چند روز بعد از شروع به کار من در اون مرکز یه شب مامای مرکز که اسمش لاله بود برام شام آورد که “آقای دکتر امروز شلوغ بود و خسته شدین و گفتم نکنه حال نداشته باشین شام بپزین…” منم قابلمه رو گرفتم و تشکر کردم و خداحافظی کردم. فرداش دیدم سر کار با مراجعینش دعوا میکنه… بعد از تموم شدن کارش با مراجعین رفتم گفتم خانم فلانی این چه طرز برخورد با مادر باردار هست؟؟؟ (رییس مرکز من بودم) عذرخواهی کرد و گفت “آخه دیشب شام نخوردم و واسه همین عصبی بودم از صب”! گفتم چرا نخوردی؟ گفت ” چون شما همه ی شام رو تنهایی خوردین”… فهمیدم که یک مقدار کونش میخاره… لبخند زدم و گفتم پس امشب شامتون رو بخورین حتما. گفت چشم. از اون ماجرا چند روز گذشت و یه شب دوباره برام غذا آورد و ایندفعه دعوتش کردم و با هم شام خوردیم.
از هیکلش بگم که یه دختر با قد متوسط و کمی تپل و البته بسیار سر زبون دار، قیافه ی خوشگلی نداشت اما دوس داشتنی بود.
البته اینم بگم که سرایدار مرکز کاری با من نداشت اما هر از گاهی آمار رو به حراست شبکه میرسوند و اونا هم چون از من راضی بودن زیاد گیر نمیدادن که چیکار میکنم با ماما ها.
1 ماه از طرحم میگذشت که یادمه شب جمعه بود و لاله خانم بعد از شام اومد که با هم چایی بخوریم و سیگار بکشیم و فیلم ببینیم. منم زیاد تو پی شیطنت نبودم. وسط فیلم برگشت گفت بهزاد جان من چند روزه احساس میکنم سینه هام سفت شدن و گاهی اوقات درد میکنن. گفتم باید معاینه کنم، اونم لباسشو در آورد و سوتینشو باز کرد و منم کامل سینه هاشو معاینه کردم و البته کیرم بلند نشده بود. بهش گفتم مشکلش چیه و لباسشو پوشید و ادامه ی فیلم رو دیدیم… بعد از 5 دیقه برگشت گفت بهزاد جان یه سوالی بکنم ناراحت نمیشی؟ گفتم نه، راحت باش… گفت چجوری سینه هامو معاینه کردی اما تحریک نشدی؟؟؟ گفتم مگه قراره وقتی یه زن رو معاینه میکنم تحریک شم؟ گفت ولی من ناراحت شدم… گفتم چرا؟ گفت یعنی از سینه هام خوشت نیومد که تحریک نشدی؟ گفتم ربطی نداره و شما اون لحظه بیمار من بودی و من نمیتونستم فکر دیگه ای بکنم. گفت اگه ازت بخوام چی؟ گفتم چی بخوای؟ گفت اینکه تحریک بشی… ( البته مکالمات بصورت کلی در ذهنم هست اما جزئیات زیاد خاطرم نیست) خندیدم و گفتم خدا عقلت بده بذار فیلممونو ببینیم. دیدم ناراحت شد. اومد خودشو چسبوند بهم که یعنی من اینقدر به درد نخور هستم که کیرت برام تکون هم نمیخوره؟ و البته داشت تکون میخورد… آروم دست کردم زیر لباسش و سینه هاشو از بالای سوتین در آوردم و شروع کردم به بازی با نوک سینه اش. یکم که به نفس نفس افتاد بردمش رو تختخواب و لباساشو درآوردم و فقط شورت پاش موند… بدنش سفید و بدون مو بود و سینه هاش 90 و البته خیلی نرم. شروع کردم به خوردن سینه هاش و گردنش… گفتم لاله هر جا خواستی میتونی جلومو بگیری که جلوتر نرم و ناراحتم نمیشم. اونشب فقط به خوردن سینه هاش مشغول بودم و مالیدن ژنیتالش ( همون کس خودمون، که من دوس ندارم از این کلمه استفاده کنم.) بعد از به ارگاسم رسیدنش نوبت من بود که باید بهم حال میداد و من از بین تمام کارهایی که میتونستم بکنم ازش خواستم که کیرمو بخوره تا به ارگاسم برسم و بعد از حدود 10 دیقه ساک زدن تونست آبمو بیاره. اون شب شروع روابط جنسی من در دوران پزشکی عمومی بود و اون شب رو هیچوقت فراموش نمیکنم.
پایان قسمت اول
ادامه…
نوشته: بهزاد
نوشته های مرتبط:
خاطرات جنسی یک پزشک (قسمت ۳ و پایانی)
خاطرات جنسی یک پزشک (۲)
ماجراهای جنسی یک پزشک (۱)
خاطرات جنسی و سکسی دوست من (۴)
خاطرات جنسی و سکسی دوست من (۳)
خاطرات جنسی و سکسی دوست من (۲)
خاطرات جنسی و سکسی دوست من (۱)
ساده، مهربان، پزشک
پزشک وظیفه شناس (۲)
پزشک وظیفه شناس (۱)
کون دادن به دکتر پزشک قانونی
سکس با دکتر پزشک قانونی
بهترین پزشک
خاطره ی پزشک میسترس و برده اش
دستیار پزشک
کون دادن مامانم به پزشک رادیولوژیست
منشی دندون پزشک درحال طلاق
شریک جنسی خوب
رقابت جنسی
من و شروع زندگی جنسی با شوهرم
من یه مریض جنسی ام
اولین دخول جنسی من
رابط جنسی با سگ
ماجرای جنسی زندگی من
اولین ارتباط جنسی یک نوجوان
آزار جنسی در پایگاه (۱)
برده جنسی (۱)
یک مریض جنسی و قربانی
گرایش جنسی درهم
دوران بلوغ جنسی من
اوج لذت جنسی
تجریبات از رابطه جنسی کم خطر
عمه یا ابزار جنسی یک جقی
عبور از مرزهای جنسی
اولین رابطه جنسی و بردگی من
عمیق ترین و عجیب ترین تجربه جنسی من (۱)
ارتباط جنسی زنم پیش و پس از ازدواج
13 سال سیاه سوءاستفاده جنسی توسط ناپدری
از دست دادن میل جنسی
سکس یا برده جنسی
شدید ترین بردگی جنسی برای زن
قطره افزایش میل جنسی برا خواهرم
تجاوز جنسی که به من شد
اولین تجربه جنسی هوشنگ
مارال، کارگر جنسی
سوختن در آتش اولین رابطه جنسی
گمشده در غبار جنسی
شراره، اولین شریک جنسی من
انتقام جنسی سهراب
اولین شریک جنسی: خاله
کارگر جنسی
اولین رابطه جنسی
خاطرات تلخ زهرا
خاطرات عاشقی آنا
خاطرات با خانم دکتر دندانپزشک
خاطرات سکس وحید (۲)
خاطرات سکس وحید (۱)
خاطرات ده ساله من و یلدا (۵ و پایانی)
خاطرات ده ساله من و یلدا (۳)
خاطرات دانشگاه و عباس و جنده
خاطرات روستا و مدرسه ( ۵ و پایانی)
خاطرات روستا و مدرسه (۴)
خاطرات روستا و مدرسه (۳)
خاطرات روستا و مدرسه (۱)
تونل نیایش [خاطرات یک کونی]
خاطرات سکسی محمد (۲)
خاطرات من و زن بابای ژاپنیم
خاطرات یک پسر پایین شهری (۱)
خاطرات آموزش موتورسواری با آقا فرهاد🍆
خاطرات مامانم (۴)
خاطرات مامانم (۲)
خاطرات روزبه (٣)
خاطرات مدرسه ی امیر
خاطرات شمال یادش بخیر
خاطرات عید با زن پسرخاله
خاطرات من در شرکت پورن آمریکایی (۲)
خاطرات کون دادن قیوم
خاطرات دوستی من و مرسده و دامون
مروری بر خاطرات بهروز (۱)
خاطرات سکس من و شبنم خانمم
خاطرات زنپوشی من (۲)
خاطرات زنپوشی من (۱)
خاطرات زنونگی من ۱ (شروع ماجرا)
خاطرات بردگی با نامادری بی رحم (۱)
خاطرات یک عاشق (۱)
خاطرات قدیم با خواهر دامادمون
خاطرات یاشار و اولین سکس
خاطرات من و عشقم الیاس (۱)
خاطرات سالها سکس
داستان خاطرات انگلیس
خاطرات بچگی وحید
خاطرات شمال محاله یادم بره
خاطرات من و نگین و زنم (۲ و پایانی)
خاطرات گی علی
خاطرات جناب بکن
خاطرات نوجوانی سمیه
خاطرات من و عسلم
خاطرات من و گی هایی که داشتم
خاطرات سکسی مهران (۱)
خاطرات یک کونی
خاطرات ممنوعه (۱)
خاطرات بهرام (۵)
خاطرات الهه
خاطرات بهرام (۲)
خاطرات تانیا (۱)
خاطرات یک زن پوش (۱)
خاطرات مرد کیری (۱)
زنده کردن خاطرات نوجوانی و دانشجویی
خاطرات قتل (۳)
خاطرات قتل (۲)
خاطرات یک اسکویرتر (۱)
من، تو ، خاطرات
خاطرات مخفی یک خانم (۵ و پایانی)
خاطرات مخفی یک خانم (۴)
خاطرات خطرات
خاطرات مخفی یک خانم (۲)
خاطرات مخفی یک خانم (۱)
خاطرات میسترس میترا
خاطرات سکسی گلناز
خاطرات نوال- بزرگترین کیری که دیدم
خاطرات نوال – دی پی
خاطرات شرین کون دادن من
خاطرات همسرم سیمین
خاطرات یه مهندس راهساز (2 و آخر)
خاطرات مبهم (1)
خاطرات زندگی جاوید (1)
سرنوشت – خاطرات سکسی بهناز (1)
خاطرات مهران کون کن (1)
خاطرات هوسناک (1)
خاطرات نامزدی من و عشقم نیما
خاطرات و عشق بی اندازه من به کون دخترها
خاطرات گی حمید
خاطرات یک عمر یک کونی (1)
پرسه در خاطرات
خاطرات یک بدبخت
خاطرات بیت القدرت
خاطرات نم خورده
خاطرات ویلا : اولین کون
خاطرات ویلا: مشکل کون داخل مانتو
خاطرات یک کونی (1)
خاطرات تلخ
خاطرات سكسي من در سربازی -۱
خاطرات سکسی من با مامان
خاطرات من با آیدا
خاطرات سکس ضریدری امید و سعید قسمت آخر
خاطرات سكس ترانه2
خاطرات سكسهاي رويا1
خاطرات ريحانه5
خاطرات ريحانه4
خاطرات يك دوست (سكس با سارا قسمت اول)
اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره
دیدگاهتان را بنویسید