این داستان تقدیم به شما

سلام
اسمش گلنار بود و توی روستا زندگی میکردن ، شوهرش احمد به خاطر مسائل مالی افتاد زندان . منم چون احمد دوستم بود .برای کارای کشاورزیش رفتم روستاشون تا کمک کنم.
اسم خودم علی و ۳۰سالمه . تقریبا ۱۹۰قدمه و هیکل متوسطی دارم
خونه احمد توی باغشون بود و من و داداش احمد که اسمش محمد بود اوایل تیر ماه بود که رفتیم و تقریبا ده روزی رو اونجا کامل موندیم .
گلنار یه خانم خیلی خوش برخورد بود و قبل از این جریان با هم آشنا شده بودیم و میدونستم که رابطه با شوهرش زیاد خوب نیست ، تقریبا خوشگل بود ولی هیکلش خیلی سکسی بود ، من خیلی تو کفش بودم و هی تو ذهنم تصور سکس باهاش رو داشتم .
روز رو کار می‌کردیم و شب رو محمد می‌خوابید و من و گلنار میشستیم تا نصف شب هی صحبت میکردیم
 
روز سوم یه مموری تو باغشون پیدا کردیم که شوهرش با یه زن دیگه هرچی تلفنی حرف زده بود رو سیو کرده بود روی اون و خیلی ضایع هر کاری باهم کرده بودن و واسه هم توضیح میدادن ،
گلنار انقد ناراحت بود که تقریبا کل اون روز رو گریه کرد
، شب محمد خوابید و ما هم طبق معمول نشستیم پای حرف زدن
گلنار شروع کرد گریه کردن منم دستش رو گرفتم و بغلش کردم گفتم گلنار حیف این چشمت نیس اشک ازش بیاد ، تو گریه کنی منم گریه میکنما ، یه لحظه خشک شد ، باورش نمیشد یه نفر تا این حد بهش اهمیت بده ، کل عمرش رو کار کرده بود تو باغ و کلا فقط ازیتش کرده بودن ،
بهش گفتم شوهرت بیاد خودم میگیرم ادبش میکنم ، ولی تو رو خدا گریه نکن ، خیلی ازیتش میشم تو گریه می‌کنی .
هیچی نگفت .من رو محکم بغل کرد و نزدیک نیم ساعت همینطوری موند
بعد گفت مرسی که هستی ، اگه امشب با تو نبودم دق میکردم.
من تو تراسشون می‌خوابیدم . صبح زود بیدار شدم دیدم بالا سرم نشسته و داره نگام می کنه.دید من بیدار شدم بغلم دراز کشید و هی نگام میکرد . باورم نمیشد تونستم دلش رو به دست بیارم .
گفتم بلند شو الان محمد میاد میبینن ابرومون می‌ره .گفت باشه امشب منتظرتم و بلند شد رفت
اون روز تموم شد شب برگشتیم خونه غذا خوردیم و منم خودم رو به خواب زدم تا مطمین شدم محمد خوابید . بعد نشستم تو تراس تا گلنار اومد . گفتم گلنار چی بود گفتی شب منتظرتم . گفت می‌خواهم امشب رو باهم باشیم ، خودم رو زدم به اون راه ، گفتم منظورت چیه نمی‌فهمم .
 
گفت امشب تو شوهر منی ، هنگ کردم ، باورش برام خیلی سخت بود ، ولی اکنون ندادم گرفتمش لبام رو گذاشتم رو لباش و حسابی از همدیگه لب گرفتیم .

پشت خونشون یه درخت زردآلو بود که خیلی جای رمانتیکی هم بود فرش انداخته بودن و جای تمیزی هم بود ، بهش میگفتن جا نهاری تقریبا ۱۰۰متری از خونشون دور بود و هیشکی هم از یه کیلومتری اونجا رد نمیشد .
گلنار گفت علی اینجا نمیشه بریم جا نهاری و تا خود صبح اونجا باشیم ، گفتم باشه و بلند شدم دیدم یه ظرف میوه آماده کرده ، نگا کرم دیدم محمد خوب خوابیده .
رفتیم جا نهاری و نشستیم ، یه کم حرف زدیم و میوه خوردیم ، کیرم داشت میترکید ، اونم یه بلوز و دامن پوشیده بود که سینه هاش رو کامل معلوم میکرد . رفتم نزدیکش لبام رو گذاشتم رو گردنش و شروع کردم خوردن ، انقد خوردم که آهش بلند شد از رو بلوزش سینه هاشو رو گرفتم فهمیدم هیچی زیرش نپوشیده ، درس آورد ، منم خوابوندمش و شروع کردم خوردن بالاتنش که دیدم انقد حشری شده که نالش بلند شد پوستش به شدت سفید و نرم بود ، شکمش یه ذره هم چربی نداشت
صاف صاف ،
وقتی رسیدم به نافش با صدای لرزونش گفت علی سریعتر دارم دیوونه میشم ، با کمک خودش دامنش رو از پاش کندم اونم هیچی زیرش نبود چشمم به کسش افتاد تقریبا از حال رفتم ، سفید ، تپل ، آبدار ، خوش فرم ، تازه ، خیلی عجیب بود بهترین بود واقعا بهترین ، اول بوش کردم بدجور بوی خوبی میداد ، یه ذره زبون بهش زدم دیدم ناله هاش داره بلندتر میشه ، با زبون و لب افتادم به جون کسش ، یه جوری می‌خوردم که دیگه نمیدونست چیکار کنه ، ناله میکرد ، قربون صدقم می‌رفت ، خودش و تاب میداد ، پاهاش رو گیر میکرد به شونه هام ، خنده و گیریه رو قاطی میکرد ، خیلی حشری شده بود ،
انقد زبون زدم که دیدم قالی زیرمون رو چنگ زده و بلوز خودش رو گذاشته تو دهنش و داره خیلی محکم تکون تکون میخوره ، فهمیدم بدجور ارضا شده ،
تمام بدنش خیس عرق بود ،
خیلی حال میکردم اینطوری میدیدمش
شروع کردم خوردن باهاش و سینه هاش

 
دستم رو گرفت و من رو خوابوند بغل خودش و محکم بغلم کرد و تو گوشم گفت این بهترین لحظه عمرم بود ،
گفتم فعلا خیلی مونده ، میخوای کیرم رو بخوری؟؟
نمی‌دونم ، تا حالا امتحان نکردم
یعنی تا حالا کیر احمد رو نخوردی؟؟
نه ، رابطه من و احمد خیلی وقته سکس نداشته
پس چیکار میکردی؟؟
هیچی فدا کاری میکردم فقط
پس امشب تا میتونی لذت ببر
با دستش کیرم رو ماساژ داد تا حسابی سفت شد
بعد پاهاش رو برام باز کرد و …
 
پاهاش رو دادم بالا کیرم رو گذاشتم رو کسش و یه خورده فشار دادم ، باورم نمیشد
انقد کسش تنگ بود که با همون فشار اول حسابی دردش گرفت
ادامه بده
آخه اذیت میشی
اشکال نداره ، دوست دارم کاری بکنی داد بزنم
یه خورده دیگه فشار دادم ، درس آوردم و دوباره و دوباره و دوباره ، تقریبا دو سه دقیقه ای طول کشید تا همش رو جا کردم ، وقتی تا ته بردم ، یه آه طویل کشید ، گفتم چی شد ، گفت خوش به حال زنت ، کیرت خیلی دراز و کلفته ، گفتم زنم تویی فعلا ،
یه خورده نگه داشتم توش و بعد شروع کردم به تلمبه زدن ، ناله میکرد یه جوری که صداش می‌پیچید توی اون محله
بد جور داشتم حال میکردم ، کیرم داشت تو کسی رفت و آمد میکرد که به خوابن نمی‌دیدم انقد تنگ و تاپ باشه ،
انقد کردمش اونجوری که تقریبا سر زانوهایم زخم شد ، بلند شدم بغلش خوابیدم ، گفتم بیا روم ، اومد روم خوابید لب تو لب ، نزدیک دو دقیقه با تمام قوا کردمش ، دیدم ارضا شد دوباره و منم داشتم ارضا میشدم که درش آوردم و با دست خودم رو راحت کردم ،
تا صبح با هم اونجا خوابیدیم
شب بعد هم دوباره کردمش و شب بعد و شب بعد و .‌‌
شیش بار اونجا کردمش و داستان ما همونجا تموم شد .

شمارم رو داشت ، بعداً هرچی بهم زنگ زد جوابش رو ندادم ، حتی جواب تلفن احمد رو هم ندادم ، ولی اشتباه کردم
چون کس اونجوری دیگه ندیدم.
 
نوشته: دهقان فداکیر

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *