این داستان تقدیم به شما

سلام
این اولین نوشته منه ولی حدود دوساله با این سایت اشنام و داستانهاش رو اغلب میخونم علت اشناییم هم پسر باجناقم بود که خیلی منو دوس داره معرفی کرد
داستان از اونجا شروع شد که ی شب اشتباهی در یک شلوغی شب مسافرت تو یه چادر سه خانواده خوابیدیم.
 
من با زنم(سمیرا) خوابیده بودم خواهر خانمم(سمیه) با پسرش ناصر خوابیده بود که از زنم 18 سال بزرگتره، شوهرش بیش از یک سال بود فوت کرده بود با وجود 18 سال اختلاف انگار با زنم دوقلو بودن و همسن تناسب اندام سمیه به مراتب زیباتر از زنم بود زنم انگار هنوز تناسب بدنش تکمیل نشده بود سینه هاش در حال رشد بود و باسنش هنوز به درشتی سمیه نشده بود چادر را تو دل جنگل زده بودیم در نهایت تاریکی دو دختر سمیه هم با شوهرانشون بعد از سمیه خوابیده بودند
خانمم رفته بود تو نخم یواشکی باید منو بکنی چون حس کردیم هر دو دخترای سمیه زیر کیر شوهرانشون داشتن کیف می کردن
گفتم خواهرت پشتته بیدار میشه زشته بذار رسیدیم و ویلا گرفتیم اونجا
قبول نکردو شلوارشو داد پایین و پشتشو کرد تا گاییدمش من ابم نیومده سمیرا ابش اومدو دیگه نزاشت سینه هاشو بمالم چون بعد از ارضا دردش می گیره شلوارشو داد بالا من موندم حس کردم سمیه هم فهمید هر چه تو گوشش گفتم من نشدم دارم مریض میشم نذاشت که نذاشت.
بعد از سکس نیمه تمامم ادرار داشتم هر چه مقاومت کردم نرم نشد همه خواب بودن رفتم و اتفاقا بارونم خیلی ریز شروع کرده بود باریدن ولی بعلت تراکم شاخ و برگ درختی که زیرش چادر زده بودیم هنوز به چادر نرسیده بود معلوم نبود
 
به ارامی اومدم تو چادر از زیر پای همه مثل گربه چهار دست و پا رفتم اخر چادر برسم جام اونجا بود دیدم سمیرا غلتیده انگار جای من!
جای خالی را پیدا کردم و خوابیدم چون بدنم سرد شده بود به سمیرا نچسبیدم تازه داشتم گرم می شدم گرمای تن سمیرا بدجوری وسوسه ام کرد گفتم بذار حالا که سمت اخر چادره نمیتونه فرار کنه تو خوابه شلوارشو بدم پایین بکنمش
اول شلوار خودمو کامل در اوردم یواش شلوار سمیرا را دادم پایین بغلش کردم میدونستم دستمو بزنم به سینش بیدار میشه دستمو بردم زیر کمرش که خودشو سبک کرد تا بغلش کنم فکر کرد تو خواب و بیداری دارم بغلش میکنم کیرم داشت به حد سفت شدن می رسید با دست دیگم راستِ کوصش کردم ارام ارام جلو عقب کردم حس کردم باسنش گنده تر شده و کوصشم کمی سفت تره !؟ تو دلم میگفتم یعنی ابشو با چی پاک کرده اخه اب زنم خیلی زیاد میاد به هر زحمتی بود کیرم با آبکی شدن کوص زنم تا اخرش رفت خیلی با احتیاط میگاییدم تا بقیه مخصوصا سمیه نفهمه تازه داشتم سر کیف و اوج نزدیکتر می شدم که حس کردم سمیرا ارضا شد تعجب کردم چی شده اینهمه زود ارضا شد چون تو سکس دوم کمتر از نیمساعت ابش نمی اومد!!
برای اینکه من باز نیمه نمونم دستمو بردم سمت سینه هاش چون خودم تا سینشو میگرفتم بیشتر حشری میشدم تو دلم گفتم فریادم بکنه ولش نمی کنم با تعجب دیدم خودش همکاری کرد سینشو گذاشت تو مشتم تا مشتم پر شد فهمیدم اشتباهی گرفتم ولی دیر شده بود بله سمیه بود با رفتن من به سمیرا می چسبه که من بکنمش !!!
تا فهمیدم سمیه است یک دقیقه نشد انگار اب هفت پشتم فواره زد تو وجود خواهر خانمم سمیه وانمود کردم سمیراست و حتی تو گوشش می گفتم صدات در نیاد ابجیت بیدار میشه ابرومون میره تا روشو کرد سمت من گفت اشتباه گرفتی سمیه هستم رضا جون !  لبشو گذاشت رو لبم تازه بعد از 4 سال فهمیدم سکس یعنی چی خوشبختانه سمیرا خواب بود چیزی نفهمید نگو پسرش ناصر شاهد سکس منو مامانش بوده!!

 
از اون شب محبتش زیاد تر شد ولی نگفت میدونم سکس دارین حالا من هم پدرش بودم و هم شوهر خاله اش
از اون ماجرا اکنون یک سال و سه ماه گذشته هنوز زنم بو نبرده ولی دختر کوچک سمیه (سپیده) به گفته سمیه فهمیده دختری که چار سال کوچکتر از زنم است دیروز تنها بودم برای خودم و مامانش و سپیده برنج شمال اورده بودم (ویلایی در شمال بهار امسال خریدم) زنگ زد گفت میام ببرم جایی نرو زنم با بچه ی 5 ماهه ام به همراه سمیه ساعتی پیش تنهام گذاشتن تا اف اف درو زدم اومد بالا تعارف کردم بیا تو گفت تنهایی ؟
گفتم اره اومد تو تا رسید پالتو چرم و چکمشو در اورد گفت حمامتون براهه گفتم اره پرسید لباس زیر نیاوردم خاله لباسای زیر تمیز کجا داره گفتم چی میخای گفت فقط شورت گفتم برو پیدا می کنم استفاده نشده میدونم داره خواستی بیای بیرون زنگو بزن بدم حوله هم استفاده نشده داریم میدم رفت و نیمساعتی نشد زنگو زد شورتو حوله را بردم شیطونی کردم انگار میدونم قایم شده درو تا نصفه باز کردم دیدم لخت جلوم ایستاده نوک سینه هاش معلوم بود از فرت شهوت چقدر تیز شده الکی دستشو گذاشت روشون ولی کوصش سفید و تپل مثل هلو لای پاش چشمک می زد گفت چشات درد نگیره رضا جووووون!
حوله را گرفت و شورتم بعدش اومد بیرون من هاج و واج مونده بودم که پرسید رضا ! چطوری دوام اوردی زنت و دوس دخترت گذاشتن رفتن ددر ؟!
اخه سمیه هم با زنم یک ساعتی بود رفته بودن بیرون
گفتم دوس دخترم کیه
گفت مامان جونم که اب دونش می دی خخخخخ

 
سپیده خیلی شره گفتم اومده ابرو ریزی گفتم از کی شده مامانت دوس دخترم و از کی خان عمو شده رضا (به من همشون میگن خان عمو)
گفت بیا ببینم مال تو چه سری داره که مامانم از زمانی که تو ابش میدی اینهمه خوشگتر شده ؟!!!
حوله را انداخت و پرید بغلم کرد گفتم سپیده تو مثل دختر منی
گفت دوس دارم بابام منم بکنه کص و کونمو پاره کنه تو چی می گی؟! .از کجا بابامی ؟!
تو همش 6 سال از من بزرگتری چطوری مامانمو تو شیش سالگی گاییدی تا بچه دار بشه ؟!
تا کیرمو مشت کرد گفت جووون پس بی علت نیس مامان عاشقشه و یواشکی از خاله می قاپه
دو برابر مال شوهرمه زود باش سفتش کن میخام سوارش بشم !! تا حرفش تمام نشده دیگه حلقه مشتش جا نمیشد شلوارمو داد پایین مثل امامزاده بوسه بارانش کرد
دیگه کیرمو ول نکرد تا رفتیم رو تخت و لخت شدیم منم افتادم جون سینه و لباش منو هل داد رو تخت خوابوند با لبان زیبایش اومد رو کیرم ساک زد و خوب که خیس شد با کص اومد رو کیرم مگه می رفت توش نمیدونست که نیم ساعت پیش مامانشو گاییده بودم پرسیدم کیرمو خوردی بوی کص کیو میداد گفت خاله ام را
گفتم روفوزه شدی گفت مال مامانم خخخخ
گفت دیدم مامان تو حیاط خونه ما گشاد گشاد راه می رفت پس کار تو بوده گفتم هم کونشو گاییده بودم هم کسشو کونش خیلی تنگه شوهرش تا اخر عمرش کونشو نگاییده بود فقط من گاییدم
روی من اونقدر با عشق و ولع بالا پایین شدو کصشو مالوند به بام کیرم زود ارضا شدذافتاد رو سینم نفسش بالا نمی اومد تا چرخوندم زیرم گفت #بذار تو کونم پیر اب بود کصش کیرم خیس
با اب #کصش کونشو #خیس کردم از کون مامانش گشاد و نرمتر بود دردش اومد ولی به #راحتی تحمل کرد منم ابم اومد ریختم تو #کونش
از اون تاریخ #عملا #سه تا زن #دارم

شانس منم اینجوریه

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *