این داستان تقدیم به شما

ما پنج تا خواهریم من اخریشم پانزده سالمه داماد کوچیکمون احمد طلافروشی داره تا منو می دید نمیدونستم چرا تو خلوت منو بغل میکرد میگفت نون زیرکباب کیر سفتش هر بارم یا به شکمم میخورد یا از عقب که بغلم می کرد میدیدم با دستش رد میکنه لای پاهام و باسن گوشتیم سینه هامو تو دستاش میگرفت هی میگفت جووون نون زیر کبااااب
بعدها فهمیدم چرا میگه منم عاشقش بودم به ابجیم حسودی می کردم شوهر به این زیبایی و خوش تیپی داره تا میرفتم خونش شبا منو یواشکی میمالید تا خواهرم زایید منو مامان خونشون بودیم از دبیرستان یک روز ظهر رسیدم نگو حال آبجیم خوب نبوده مامان برده دکتر احمد سر کارش بوده

تا زنگو زدم احمد درو باز کرد از دم در تا نزدیک اوپن آشپزخونه بغلم کرد بوسم کرد گفت نون زیر کبابمو میخوام مزه مزه کنم منم خودمم همراهی کردم مانتو و شلوار مدرسمو در اورد یه شورت موندو یه تیشرت خلاصه بگم اون روز تا ابجی و مامان بیان چار بار منو از کون گایید کیرش خیلی بزرگ نبود ولی دراز بود اینم بگم من از ابجیم قدم بلندتر و کونم بزرگتره

هنوزم منو از کون می کنه فرشاد 8 ماهه شده دوس دارم منم از کوصم بکنه که میگه نه اون برای شوهرته کونت مال منه شوهر کردی از کوصتم می کنم ولی من نقشه دارم خودم پردمو بزنم که دیگه #نتونه از #زیرش در بره #کیرش باید تو #کوص منم بره

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *