داستان سکسی تقدیم به شما
امیدوارم داستان نویس خوبی باشم .
وتمام این داستان تخیلیه وربطی به خاطره نداره.
وهرکس هم هرجوردوست داشت میتونه نظربده.بسته به شخصیت فردی.
خوب داستان من:
ازمدرسه خارج شدم بادوستام درحال حرف زدن بودیم .مثل همیشه وقتی به ایستگاه اتوبوس رسیدم دوستام ازمن جداشدند وهرکدوم راه خودشون رومیرفتند.باید به محمد تلفن کنم بهش بگم که ازمدرسه خارج شدم .اخه خیلی روی من حساسه وتمام کارهاموکنترل مکنه ومن هم باید بهش خبربدم که کجاهستم باکی هستم وچیکارمیکنم…(محمدرضا)یا(محمد)دوست پسرمه که چند ماهی میشه که باهم اشناشدیم من خیلی بهش علاقه دارم واون هم روی رفتارمن حسابی غیریته چون باخانوادش صحبت کرده که بیان خواستگاری من واونها هم به دلیل موقعیتش قبول کرده بودن .محمدرضا 20ساله وپسری سختی کشیده که تمام ذکر وخیرش بودکار که همون شرکت کوچیک صنایع دستی بود .بادرامد عالی.
ولی من به خاطر موقعیت بد خانوادگیم وتنگ دستی بابام ،بابام راضی به ازدواج من نبود.
به محمد تلفن زدم واون رودرجریان گزاشتم که ازمدرسه خارج شدم ومنتظراتوبوس هستم که برم خونه ،واون هم مدام دلواپس این بود که مزاحم نداشته باشم.
روزهاروبامحمد گزروندم .بااین که 20سال بیشترنداشت اخلاقش مثل یک مردجاافتاده وسن داربود .مسکن مهر ثبت نام کرده بود به اسم داداشش والان به نامش دراومده بود.
راستش احساس خوبی داشتم .من که18سالم بیشترنبود مادرم به زندگی ایندم حسادت میکرد.گفتم مادر یاهمون نامادری چون مادرم ازپدرم جداشده بود.
روزهای خوب میگزشت.تا اینکه!
یکی ازهم کلاسی هام باپسری به نام ارش دوست بود وطی فراز نشیب های دوستی شان به مشکل برخوردند.وقرارجداییی گزاشتند.
گوشی ارش دست ریحانه دوست من بود که به درخواست ارش باید براش میبرد.
ارش کارگریه تابلوسازی بود ،ظهرکه ازمدرسه خارج شدم به محمد زنگ زدم که بهش خبربدم دارم میرم خونه.وبرای هیچ چیزی دیگه باهاش صحبت نکردم .
ریحانه ازمن خواست گوشی رومن برای ارش ببرم .که به اصرار زیاد قبول کردم…
پیش خودم گفتم میرم درمغازه وگوشی رومیدم ومیام محمد هم هیچی نمیگم که ناراحت ونگران باشه.
خلاصه گوشی شد باعث خرابی زندگی من ،نه تنها من زندگی زیبای محمد.
عصررفتم ازخونه بیرون وبه سمت مغازه ارش تاواردمغازه شدم بدون هیچ مقدمه ای دردهن منوگرفت وبه زوربه کارگاه پشت مغازه برد.
گریه میکردم وازترس تمام بدنم به لرزه افتاده بود .رسری راازروی سرم برداشت وبهم گفت که واسش ساک بزنم یا باید سرلخت برم خونه.
بهم گفت به ریحانه تماس بگیر .میخواستم شماره محمد روبگیرم سریع ادرس مغازه روبهش بگم ولی میترسیدم که دوام کنه چون چندباری تهدید به جدایی کرده بود ولی ازبس که بهم وعلاقه داشت خودش برمیگشت.
زنگ زدم به ریحانه وبالحن التماس بهش گفتم زنگ بزن به ارش وراضیش کن که منو بیخیال بشه.
واون هم باخنده بلندگفت که این نقشه خودم بوده که ازمحمدرضا جدات کنم خودم به عشقم برسم من محمدروستش دارم ونمیتونم ببینم که تودرحال لذت بردن ازعشق من هستی همون جورکه گوشی روی ایفون بودبه ادرش گفت حسابشوبرس ویه مدرک برام بیار.
دنیا دورسرم میچرخید داشتم ازشدت سردردکورمیشدم.که بابی رحمی تمام وکتک هاش وادارم کرد براش ساک بزنم واون هم فیلم بگیره.
این کارروکردم وباچشمهای گریون ازمغازه خارج شدم ودرحالی که داشتم بیهوش میشدم به درخونه رسیدم.وقتی چشمهاموبازکردم دیدم توی ماشین محمد هستمومادر خودش ومادرمن هم هستندکه به سمت بیمارستان درحال حرکت بود .باارامبخش های دکتر دیگه اسری ازسردردنداشتم وخوابیدم بیدارشدم وخودم روتوی خونه مستاجری خودمون دیدم که محمد برام سنگ تمام گزاشته بود ازخوردنی های ویتامین دار مثل جیگر گوشت اب میوه …
چندروزگزشت وبه مدرسه رفتم داشتم توس ذهنم مرورمیکردم که چه اتفاقی افتاده که ماشین محمد رودیدم باحالتی عصبی ونگران بهم گفت سوار بشم .وقتی سوار شدم محمد بهم گفت اززبون خودت میخوام بشنوم چون فیلم رودیدم وفهمیدم که به زوراین کاروانجام دادی .
ازاول داستان روبراش تعریف کردم تا اخرش عین حقیقت تا ساعت 2:30توی خیابون ها چرخیدیم تا مدرسه ما تعطیل شد به محض این که ریحانه رانشونش دادم مثل وحشیا ازماشین پرید پایین مثل این که قوی ترین مردجهان مقابلش باشه و مثل سگ کتکش زد محمد دوستای خیابونی زیادی داره که هرکدوم یه ارازل اوباش یه منطقه هستن.چندتا ازدوستاش دوراون روگرفتن ونگزاشتن کسی جلوبره بدون این که دلیل کارمحمد روبدونن من هم داخل ماشین ازترس نفسم بالا نمی امد.تا اینکه ریحانه بی هوش روزمین افتاد محمد به سرعت سوارماشین شد.وباهم ازاونجا دورشدیم . با چنتا ازدوستاش تماس گرفت وهمه رایجا جمع کرد رفتیم پیش اونها وادرس مغاره راگرفت ورفتیم مغازه نبود باشماره روی شیشه تماس گرفت وارش راخواست که صاحب کارارش شماره ارش روبه محمد داد
محمد به ارش تلفن کرد . بعد کلی جنگ و دعوای تلفنی قرار ملاقات گزاشت دوستای محمد هرکدوم با یه وسیله برای دعوا امده بودند که یه قمه حدود50سانتی رو برای محمد در صندوق ماشین گزاشتند.وقتی ما جلوتر از دوستاش به ادرس رفتیم حدود بیست نفر ادم وایساده بودند که من ارش روبه محمد نشون دادم محمد دنده عقب گزاشت و من رو سی چهل متر عقب تر داخل ماشین با درهای بسته گزاشت .و با قمه به سمت اون بیست نفر میرفت که رفیق های محمد از راه رسیدن که باهم هشت نفر بودند.محمد به پیش ارش رفت درحالی که قمه به دستش بود بعد چند ثانیه حرف زدن قمه را باضربه به کتف چپ ارش زد ودعواشروع شد اون وسط فقط محمد رو میدیدم که باهرحرکت دستش خون می پاشه بالا وقتی امد سوارماشین شدبه سرعت فرارکردیم پهلوی چپ خودش با کتف راست وکمرش خون می امد.به خونه مسکن مهرش رفتیم ودراه باندگرفته بودیم اونجا زخم های عمیقش روبستم وخوابید طرفهای غروب ازخونه زدیم بیرون به سمت خونه پدری محمد بودیم که محمد به دلیل خونی که ازش رفته بود مدام چشاش روی هم میرفت رفتیم خونه ومادرش باگریه وترس ماروبه اطاغ محمد راهنمایی کرد من به خونه خودمون رفتم درحالی که دردلم اشوب بود.
فردا ظهر وقتی به محمد تلفن کردم مادرش گفت که محمد رودستگیرکردن ودادگاهی شده.بعدازگزشت ده روزکه خبری ازش نداشتم محمد باسند ازاد شد درحالی که148ملیون تومن دیه داشت که باید به 6نفربپردازه .
زندگی رویایی محمد وتمام زحمتها وکارهای شبانه روزیش همه به حدررفت من هم به دلیل کم محلی هاش ازش جداشدم والان بایکی به اسم علی دوست شدم. محمد هروقت من روتوی خیابون میبینه اتیش میگره ولی جلونمیاد حتی یک کلمه حرف بزنه.من تا اخر عمر عذاب وجدان دارم بخاطر خراب کردن زندگی یک جوان.
امیدوارم داستان روبخونید و لذت ببرید .سعی میکنم نویسنده خوبی برای سایت باشم.
نوشته: نویسنده تازه کار

نوشته های مرتبط:
تجاوز زندگیم رو تباه کرد
نگاه کن…تمام هستیم تباه میشود
محمد خدا و خدای محمد
زندگی محمد (۱)
زندگی محمد کونی
محمد عاشق ماساژ
کردن کون محمد همسایمون
زندگی من زندگی من پس از باکرگی (۲)
عجیب تر از زندگی، مراحل زندگی هست
زندگی تو ایران….یعنی زندگی پر از ظلم
زندگی چاپ دوم نداره پس عاشقانه زندگی کن
زندگی یعنی زندگی
ماجراهای محمد کون گنده
محمد بی خایه
کون دادن محمد
گی با محمد
زن محمد…
عشق ممنوعه محمد (۱)
اولین سکس محمد
اولین گی محمد
خاطرات سکسی محمد (۳)
محمد و دخترخاله
اولین سکس محمد با دختر دایی
خاطرات سکسی محمد (۲)
خاطرات سکسی محمد (۱)
بار اولی که به محمد پسر بجنوردی کون دادم
اولین سکس من و محمد بعد از چند سال دوری
اولین کون دادن محمد
کونکونک بازی علی و محمد
آشنایی کون نازنین من با کیر محمد جون
ریحانه و محمد
گی سعید و محمد
خاطرات نوجوانی محمد
محمد و گاییده شدنش توسط همکار
دمت گرم محمد که منو کردی
لاپای محمد
من و محمد نفسم تو سالن فوتسال
من و محمد در امامزاده داوود
من و محمد نفسم
سکس های مختلف محمد (۱)
کون دادنام به محمد فامیلمون
کون دادنم به محمد تو حموم
خاطرات محمد کونی
کون دادن محمد (۱)
من سارا و ناراحت نشدن محمد
تجاوز به محمد
کون دادن محمد به آقای دکتر
محمد حشری و سمیرا
محمد و تنها دوست دخترش
من و همسایه جنده مون مامان محمد
سلطان محمد دوم
من و محمد
کون محمد در آشپزخانه مسجد
اولین گی من و محمد
وقتی محمد علی تپل رو کردم
محمد و سکس با دختر عمو
کونی شدن محمد
لذت بخش ترین روز زندگیم با محمد
گی من و محمد
گی من با محمد سرباز قرارگاه
اولين سكسم با نامزدم محمد
محمد و معصومه در ساحل مازندران
اولین و بهترین سکس محمد
گی من و محمد شب عروسیش
خاطره شیرین با محمد (2)
خاطره شیرین با محمد
امیر محمد و پاهای زندایی
گاییدن امیر محمد
محمد و دختر حشری
کونکونک محمد و احمد
سکس نازنین با محمد
سکس گروهی مجید با محمد و الهام
سکس تلفنی با محمد
محمد رضا و مادرزن
اولین تجربه های محمد
سکس با همدم و عشقم محمد
محمد و دختر همسایه
اولین سکسم با محمد
محمد و باران
کون سفید محمد
من و عشقم محمد
دیدار با عشقم محمد بعد سه ماه
وقتی محمد تپل رو کردم
سکس رویائی با دوست پسرم محمد
محمد جنیفر
محمد بسیجی و فاطمه
عشقبازی با محمد
کون دادن به محمد و عواقب آن
کونی شدن من برای محمد
اولین خلوت من و محمد
محمد معشوقه من
گی محسن و محمد
سارا و محمد مصری
مامان دوستم محمد
محمد عزیز خدا
ُسکس پولی یا بدون سکس زندگی کردن ؟
کردن پسر عاشق موتور
رفتم واسه عاشق کردن یارو
از انگشت کردن اشتباهی تا کردن خواهر زنم
اندر حکایت کردن زنهای شوهردار و کردن یکی از چادریهاش
داستان زندگی من و شوهرم (۱)
زندگی پس از طلاق (۵ وپایانی)
زندگی تلخ (۱)
زندگی پس از طلاق (۳)
زندگی پس از طلاق (۱)
من و شروع زندگی جنسی با شوهرم
بدترین خاطره زندگی پریا
زندگی بعد از مینا
این اسمش زندگی نیست
مسیر جدید در زندگی (۲)
مسیری جدید در زندگی (۱)
چراغ زندگی
زندگی خصوصی رضا (۱)
به خاطر نجات زندگی داداشم
زندگی من: تاریکی ای که هیج وقت تغییر رنگ نداد
دوراهی پیچ و خم یک زندگی
تلخ و شیرین زندگی علی (۲)
زندگی پدربزرگ (۲)
زندگی پدربزرگ (۱)
زندگی تلخ و شیرین
بدترین روز زندگی من و خواهرم
اولین روز زندگی مشترک
زندگی مخفی پرهام (۱)
آغاز زندگی زنانه {تغییر جنسیتم}
بهترین شب زندگی بهار
برزخ زندگی (١)
ادامه ی زندگی (۱)
زندگی سیاه سفید
زندگی سکسی حیران (۱)
حقیقت زندگی
زندگی تخمی بابی
زندگی سرسری
تجربه های زندگی (۱)
زندگی گر هزار باره بود بار دیگر تو…
زندگی باشهوت یعنی هیچی
زندگی بر باد رفته سارا (۵)
بخشی از زندگی جوان جقی
یک شب هیجانی از زندگی من و همسرم فریبا
تنها مرد زندگی ام
زندگی ندا (2)
زندگی کوتاه با عشق ممنوعه
روزهای خوش زندگی
حقیقت زندگی این است (2)
بهترین شب زندگی آقا امید
شیرین ترین سکس زندگی امیر
بهترین روزهای زندگی ام با پسرخاله
داستان زندگی پری
زندگی سکسی من و مامان
زندگی رها (۲)
شکایت از زندگی ؟!

اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *