این داستان تقدیم به شما

سلام به دوستان خوبم.این خاطره که میگم تقریبا تجاوز حساب میشه به خودم ولی خب برای خودم خوب بود و خاطره ی خوشی شد برام.اینی که میگم مال ۱۵ سال پیشه و اولین بارم هست که خاطره مینویسم.داداشم با دختر همسایمون ازدواج کرده و بود و من هنوز ۷ سالم شده بود.یعنی میرفتم کلاس اول.پسر چشم وگوش بسته ای بودم و فقط میدونستم کیر و کس کون چیه وبس.و خودمم انصافا خوب کونی بودم هم سفید هم تپل.خواهر زن داداشم ۶ یا ۷ سال از خودم بزرگتر بود و توی مراسم عقد وعروسی خیلی نگاهم میکرد و بهم لبخند میزد.همیشه توی ذهنم این سوال بود که چرا وقتی منومیبینه میخنده تازه نه لبخند معمولی خیلی ریز و غیرعادی ومعنادار.میگفتم باخودم خب لابد چون بچه ام دیگه.زیادم اهمیت نمیدادم فقط بعضی وقتا با یه خنده کوچولو جوابشومیدادم.توی مراسم عروسی هم چون توی شهر ما باید زنومرد جدا باشن(شهرمون کوچیکه و خیلی اعتقادات خاصی به اینجور چیزا دارن مردم شهر ماو ۹۹ درصد هم چادری هستن) من هم توی مردونه بودم هم زنونه. زنونه که میرفتم اون میومد میگف چیکار داری عزیزم ؟خب منم کارمو میگفتم و میرفتم اونم میگف برو و میزد در کونم باخودم میگفتم خب لابد همینجوری برای شوخی زده واکنشی هم نشون نمیدادم.خلاصه شب بعداز عروسی داداشم اینا خونواده زن داداشم اومده بودن خونمون.مامانم بهم گفت حالا زن داداشت اینا اومدن با آبجیش برو درساتو بهت یاد بده.منم دوسداشتم بدونم جریان اون خنده ها و درکون زدناش چیه گفتم باشه میشه تو بهش بگی؟ گف باشه رفت به…….(اسمشو نمیشه بگم)گف بیا به فلانی درساشو یاد بده اونم ازخداش بود اومد گف بریم یه اتاق دیگه ماهم رفتیم یه اتاق دیگه.بهم املا گف نوشتم.قبل اینکه بخاد واسم تصحیح کنه و نمره بده بهم گف به ازای هر غلطی که داشتی یدونه باید بزنم درکونت قبوله منم با یه کم مِن مِن قبول کردم.
 
 
خلاصه سرتونو درد نیارم دوتاغلط داشتم آخری گف خب الان باید شرطو اجرا کنی گفتم خب بزن میخام برم گف اینجوری نمیشه که باید وایسی و پشتتو طرف من کنی منم هم با بی حوصلگی هم با اشتیاق کونمو طرفش کردم دستشو از زیر شلوارم برد باانگشتش سوراخ کونمو یه کم ماساژ داد گفتم چیکار میکنی گف قول دادی تازه یبار دیگه مونده رفت دم در یه نگاه به بیرون کرد که کسی نیاد برگشت یه کم حالش بد شده بود ینی حشری شده بود با دستور گف برگرد انگشتشو خیس کرد با آب دهنش و ایندفعه توی سوراخم فرو کرد منم یه آخ کوچیک کشیدم گفتم ولم کن به مامانم میگم به آبجیتم میگم.گف نه دفعه بعدی تو هم اینکارو بکن گفتم من نمیخام ورفتم چون واقعا هم ناراحت شده بودم.اونم اومد توی اتاق اونشب دیگه حتی یه نگاهم بهم نکرد گفتم خب لابد دیگه خجالت کشیده.چنروز بعد من تنها بودم خونمون داداشمم خونه خانومش اینا بود.در زدن خودش بود.قبل اینکه چیزی بگم گف مامانت هست؟ گفتم نه انگار یه کم خوشحال شده باشه گف داداشت گف بیام کیفشو ببرم گفتم باشه الان میارم.رفتم و برگشتم دیدم اومده تو و درم بسته.بهش دادم گف گفتی مامانت کجاس ؟گفتم نمیدونم بیرونه.گفت گفتی کی میاد گفتم نمیدوووونم چطور چیکارش داری؟ گف هیچی با خودت کار دارم.
 
اومد منو بازور برگردوند همونجا پشت در حیاط منو به دیوار تکیه داد خودشم نشست پشت سرم.منم داشتم تقلا میکردم برگردم یا پسش بزنم.گفت اگه سروصدا کنی صدات میره بیرون منم میبرمت تواتاق.گفتم میخای چیکار کنی؟؟گف فقط یخورده طول میکشه شلوارمو کشید پایین و گف وای چه کونه خوشکلی داری جووون.منم داشتم گریه میکردم ولی خب یواش که هم صدام نره بیرون وهم میدونستم زورم بهش نمیرسه.هی قربون صدقه کونم میرفت.یکم ازروی شرتم کونمو ماساژ داد.شرتمو که کشید پایین صدام یکم بیشتر شد گف عه گریه نکن دیگه خودتم حال میکنی.یه انگشتشو خیس کرد و گذاشت در سوراخ کونم وهی فشار میداد.منم درد داشتم و یه کمم خوشم اومده بود.متوجه شدم که خودشم هم شلوارش هم شرتشو درآورده بود با یه دستش کونمو ماساژ میداد با یه دستش خودشو میمالید و کسشو میمالید.بعد کونم گرم شد فهمیدم داره لیس میزنه.آخ اوخشم دراومده بود.هی میگف جون چه کونه خوبی داری بخورمش.یکم که سوراخمو لیس زد یه آخ بلندی کشید فهمیدم یه طوریش شده یعنی ارضا شده بود.بعد بلند شد شرتو شلوارشو بالا کشید و گف تو هم بکش بالا.آخری هم که میخاست بره یه بوس محکم از لبم کرد و یه کمم زبونشو کرد دهنم.من چندشم شد.گفتم چیکار میکنی ولم کن دیگه برو.گف اینم ماچ آخر.ولی یادت باشه به کسی چیزی نگو میدونم که تو هم حال کردی اگه به کسی نگفتی دفعه دیگه بیشتر ازینکارا میکنیم.

 
چیزی نگفتم و اونم رفت.منم چند روز بعدش احساس کردم که خیلی دلم میخواد بازم کونمو بلیسه خودم رفتم پیشش اونم با خوشالی حسابی به کونم حال داد این بار وقت بیشتری گذاشت تا شیش ماه فقط منو انگشت میکرد یا با هویج و خیار به کونم حال میداد و لبامو میخورد تا اینکه یه روز منو به بهونه ی خرید با خودش برد بیرون ولی منو برد خونه ی یه مرده و اونم منو با یه کلک لخت کرد و منو آروم نشوند رو کیرش در حالی که پشتم بهش بود… حشری خانوم ما هم همزمان با رفتن کیر تو کون من به چشام که از کلفتی کیر گشاد شده بودن و دهن باز من نگاه میکرد و یهو زبونشو تا ته کرد تو دهنم حسابی ازم لب گرفت تا اینکه یه آب داغ رو تو کونم حس کردم اون روز دو تایی سه بار منو گاییدن… الان ۱۵ یا ۱۶ سالی ازون ماجرا میگذره و دیگه بدون کون دادن نمیتونم زندگی کنم و راستش خیلی خوشحالم که از زندگیم دارم لذت میبرم
 
#عاشق #کیرای #کلفت و #داغم
#دوستون #دارم

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *