این داستان تقدیم به شما
سلام
زنداداشم که شباهت خیلی زیادی به جوونیای پوری بنایی داره از حرکاتش حدس می زدم منو طوری دیگه دوس داره
حدود شیش سال پیش یک روز که از عروسی دوستم می اومدم نگو خونه کسی جز سمیرا نیست
با دستش زد در باسنم گفت عجب تیپی اگه دختر بودی خوش بحال مردی که این باسنو بغل می کرد
گفتم از مال تو که بزرگتر و زیباتر نیست
گفت اخه من زنم باید بزرگ و خوشگل باشه
دو سه تا کف دست زده بود
گفتم منم عوضشو میزنم گفت بزن ولی یواش که زدم رفتم رو کاناپه دراز کشیده بودم دیدم با یه بلوز زرشگی زیبا و نرم شل تا رو زانو اومد شلوارم نداره
گفت زدی با دستت باسنم درد می کنه
چکار کنم چشاش تو چشام بود گفت باید حسابی بزنمت من سه سال ازش بزرگتر بودم بی مقدمه اومد روم گازم گرفت بعدش لبامو کرد دهنش افتاد روم بلوزشو کشیدم بالاتر شورتم پاش نبود سالها ارزوی گاییدنشو داشتم ولی فکر نمی کردم به این راحتی بذاره بکنمش
اخه داداشم از من خوشتیپ تر بود و تپل تر
ولی من فقط قدم بلند و باسنم درشت و کیرم شاید بگم دو برابر مال داداشم بود
زنداداش کمربندمو باز کرد شلوارمو در اورد تا کیر سفت شده ام را دید ماچش کرد و مالید به صورتش و بلوزشو با هم در اوردیم کیرمو گذاشت لای سبنه هاش کیذمو به چشماش مالید و قربان صدقش رفت گفت زود باش بکون تو کسم
منم تاخیر نکردم خودش بر گشت افتادم روش کیرمو بزور هل دادم تو کسش قبل من چندتا کس کرده بودم هیچکدام به تنگی و زیبایی کس زنداداش نبود
الان 6 ساله تا فرصت پیدا می کنیم سکس داریم چندین بار از کونشم گاییدم
داستان من و #موطلایی #شهر ما #سمیرا #زنداداشم #است
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید