این داستان تقدیم به شما
سلام خانواده من از بنیه مالی نسبتا خوب برخورداره پدرم تولیدی مبل و کابینت داره مامان کارمند بانک ملی است معاون شعبه است من و خواهرم هردو دانشجو هستیم
منو درسا دوقلو هستیم متولد 78 هر دو خیلی شبیه به همیم کپ مامانیم بابام چش ابرو مشکی است مامان کاملا بلوند منو درسا هم مثل مامان ذره ای به بابا نرفتیم
با درسا خیلی حال میکردم اوایل فقط حس دوس داشتن بدون سکس بود تا تولد 17 سالگیمون که اتفاقی افتاد تعریف می کنم
بابا ایران نبود 10 روز مانده بود به تولدمون درسا گفت آرش من لباس عروس سفارش دادم بیا بریم تو هم کت و شلوار دامادی سفارش کن انگار عروس دامادیم میخام مامانو دایی را مخصوصا (دوتا دایی دارم دایی کوچکمو منظورم که مجرده) و بقیه را سورپرایز کنیم گفتم باشه
کلی گشت زنی تا در هاکوپیان پاسداران یک ست کامل دامادی از کفش و جوراب گرفته تا زیرپوش و پیراهن و کت و شلوارو کراوات و … انتخاب کردیم روز تولدمون رسید و مامان کیک سفارش داده بود کلی مهمونم دعوت بود با درسا رفتیم طبقه بالا تو اتاق خوابمون اول درسا لخت شد فقط شورت و سوتینش موند تا اون روز مدتها بود بدن لختشو ندیده بودم (تا 12. 13سالگی با مامان سه تایی حمام می رفتیم دیگه من نمیرفتم چون کیرم سفت می شد خجالت می کشیدم) با دیدنش بدجوری هوس کرد دوس داشتم بکنمش.
تا خواست لباس عروسو بپوشه سوتینشو باز کرد تو اینه سینه های گرد و زیبا و بلورینشو دیدم هرچند بارها دیده بودم حتی دست زده بودم زیپشو کشیدم فیت تنش بود شورتش از زیر لباس معلوم بود گفت آرش شورتم معلومه نظرت چیه شورت نپوشم؟ یا شورت توری سفیدمو بپوشم ؟
گفتم درسا میخای بدون شورت باش ببینم اگه خیلی معلومه بعد شورت سفیدتو بپوش
گفت لباسمو بالا نگهدار تا شورتمو در بیارم پایین لباسو گرفتم خیلی پف و چین داشت اوردم بالا تا بالای باسنش نمیتونست در بیاره گفت بده من نگه دارم تو درش بیار که در اوردم چه کس نازی داشت پف کرده و خوشگل سفید تمیز بدون مو لباسو انداخت خیلی معلوم نبود ولی گفت اون شورت توری منو بیار بپوشان یه موقع ناناز زنتو نامحرما میبینن بده خخخ اوردم تو پوشوندن دستمالیش کردم لبشو گاز گرفت گفت آرش؟! صبر کن شب زفافمون مونده خخخخ گیج شده بودم انگار راستکی می گفت اخه خیلی تو حرفامون میگفت کاش تو شوهرم بودی چرا خواهر برادریم ؟ و از این حرفها بارها این واخر فیلم سوپر هم با هم میدیدم اون خودشو می مالید منم خومو ولی فکرشم نمی کردم میشه درسا را بکنم
تمام شدو منم لباساما در اوردم کیرم سفت بود پشتمو کردم به درسا گفتم نگاه نکن شوتمو عوض کنم گفت تو مال عروسو دیدی منم باید مال دامادو ببینم خخخخ
گفتم اخه مال من زشته بلند شده که مجالم نداد چرخوند دید شورتم مثل دکل اومده بالا شورت تازمو اورد گفت خودم بیاد دربیارم که کشید پایین کیرم پرید بیرون چشای درسا از تعجب وا موند گفت جوووون چه بزذگه جووووون بی اختیار سر کیرمو ماچ کرد گفت با این عروسو امشب پاره نکنی خخخخ ؟!!!
شورتم پام کرد تو پا کردن صورتشو چند بار زد به کیرم که خیسم بود اخرسم یه ماچ ابداری کرد هر چه پیشاب بود مک زد گفت جوووون چه خوشمزه است خخخخ قورتش داد من دیگه داغ کرده بودم چیزی نمونده بود بگیرم بکنمش مرتب شدیم از پله ها مثل عروس و داماد اومدیم پایین همه دست زدند و هورا کشیدن بگذریم که چقدر رقصیدیم و چه گذشت وقت رفتن مهمونا و وقت خوابمون شد که همیشه منو درسا از بچگی تو یک اتاق بودیم نمیتونستیم جدا بخوابیم با وجودی که خونمون سه خوابه بود
خاله کوچکمم با شوهر خالم موندن خونه ما رفتن اتاق مهمان و داییم طبق معمول موند با مامان تو اتاق خودشون (مامانم بیشتر از ده روز با داییم میخوابید یک شب با بابام نبود) من زود لباسامو در اوردم شورتم موند که درسا گفت بیا زیپمو بکش لختم کن گفتم بذار لباس بپوسم گفت نه بعدن می پوشی
گفتم اطاعت عشقم خانووومم عروسم خخخخ
ناز کردو پشتشو کرد بمن هنوز کیرم شل بود تا لباس عروسو در اوردم کیرم به حد نهایی سفت شد از بغل شورتم دادمش بیرون اونم فقط یه شورت توری تنش بود باسن جنیفرلوپزی سفید سینه های سفت و زیبا دستاشو گذاشته بود رو سینه هاش پرید رو تختش دستاشو ول کرد سینه هاش مثل بلور با نوک صورتی خوشرنگ خیلی روشن با نوکهای شق شده که کیرم مثل فنر از بغل شورتم زده بیرون سرش کاملا بیرون بود
درسا خندید رفتم باهاش دعوا که چرا می خندی خوابیدم روش گفت آرش منو بکن اماده ام زود باش زنتو بکووووون ???
گفتم درسااا گفت جووون باید امشب زنت بشم که لبامون رفت تو لب همو سینه و گردنو بوس و خوردن نمیدونم کی شورتشو در اورد تا دستمو بردم دیدم لخته شورتمو داد پایین با پاش از تنم در اورد پاهاشو اورد بالا حلقه کرد دور کمرم گفت بکون تو کسم منم بدون ترس با اشتیاق کیرمو کشیدم رو چاک کسش با یه فشار پردشو پاره کردم یه اخی گفت و تو چند بار عقب جلو ابمو تا خواستم بکشم بیرون ریخت تو کسش و درسا ول کن نبود هی میگفت بازم بکون اونقدر زیرم تکان خورد باز گاییدمش تا اونم ارضا شد
بقدری خون از کسش ریخته بود بیرون ملافه و تشک زیرش پر خون شد من پشیمان بودم ولی درسا خیلی خوشحال
گفت آرش از 14 سالگیم ارزو داشتم پاره ام کنی چون سارا و الناز رفیقام از 15 سالگی با داداششون سکس دارن اونا یکسال از من بزذگن تعریف می کنند که چه لذتی داره
الان 21 سالمونه از 17 سالگی مثل زن و شوهریم مامان دقیقا میدونه مواظبمون است که درسا حامله نشه چون خودش هنوزم که هنوزه با داییم سکس داره این لذتو از ما نگرفت میگه هیچ سکسی مثل سکس خواهر و برادر شیرین و مطمئن تر نیست
پدرمم میدونیم که میدونه ولی اشکار نمی کنه پدرم خیلی کم تو خونه است اغلب یا تو کارخونه می مونه یا بیرون از ایرانه ولی دایی کوچکم که 4 سال از مامان بزرگتره همیشه خونه ماست و با مامان تو یک اتاقن و از سکس هم سیر نمیشن
ما بعد از اولین سکسمون تازه فهمیدیم که بچه دایی مون هستیم اخه هیچ شباحتی به بابا نداریم شکل مامان و دایی هستیم
داییم مجرده 45 سالشه فقط با مامان سکس داره
درسا میگه منم اگه ازدواج کنم میخام بچه ام از تو باشه اینو به شوهرم طی می کنم اگه قبول کرد ازدواج می کنم
منم دوس دارم زن نگیرم درسا زنم باشه
درسا میگه کاش از 13 .14 سالگیم منو می گاییدی چون از 13 سالگی دوس داشتم زنت باشم مثل دایی که مامانمو می گاییده تو هم منو می کردی 4 سال دیرتر شروع کردیم حتی میگه داییم چند ماه پیش میخواست منم بکنه چون عاشق تو بودم نذاشتم الکی گفتم من مال آرش هستم آرش منو می کنه تو با خواهرت باش مامان مال تو منم مال آرش خخخ
داییم خیلی ریلکسه پیش بابا هم مامانو بغل می کنه با سینه هاش بازی می کنه بابام هیچی نمیگه منم حدس می زدم داییم مامانمو میکنه چون دوس نداشتم کس #درسا را پاره کنم و می ترسیدم مامان و بابام بدونن فکرشم نمی گردم پس به خودم می گفتم داییم امکان نداره مامانمو بکنه ولی #اشتباه فکر #میکردم در حالیکه درسا از ده دوازده سالگی میدونسته داییم مامانمونو میکنه …
آرش از تهران
#چرا #زودتر #شروع #نکردیم
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید