این داستان تقدیم به شما
زمستان 82 بود از جزیره کیش رسیدم تهران خواهرم سفارش بندانداز و اپی لیدی داده بود دیدم قیمتش مناسبه دو جفت خریدم و مقداری سوغاتی برای بچه هاش و مامان و خواهر کوچکم که 10 سالش بود ساعت 22 بود داشتم اماده بشم برم با اتوبوسهای مسیر قزوین سوار شم که زن برادر زاده ام شبنم زنگ زد حالمو پرسید فکر می کرد هنوز کیشم گفتم تهرانم میخام برم قزوین گفت دیر وقته بیا خونه ما شب بمون صبح منو شیوا هم ببر قزوین مادرم مریضه برم بهش سر بزنم خونشون تو بهبودی است تاکسی گرفتم و رفتم شبنم با من همسنه هردو بیست ساله بودیم یه دختر داشت 18 ماهه
بعد احوالپرسی گفتم جواد کجاست گفت طبق معمول در سرویس (جواد کامیون داشت) شبم نمیاد میدونستم او اغلب چند شب چندشب خونه نمیاد لباس راجتی اورد لباسامو عوض کردم دو تا پیژامه اورد گفتم فاقش تنگه اذیت میشم کوردی یا بزرگتر چی داری
گفت مگه شلوارک زنونه بیارم ببین میشه
شلوارک گشاد و لطیف خودشو اورد تقریبا تیپ سندبادی بود کمی فقط کشش تنگ بود چون مال خودش بود تحمل کردم که کیرم لااقل بخوره به جاهایی که خورده به تنش شورتمم در اوردم راحت باشم کلی خندید گفت یه کلاه گیس بذاری همه فکر می کنن زنی چقدر باسن و کمر شبیه زنا را داری؟! جواد نه گون داره نه قد و هیکل همه را تو ازش خوردی گفتم جواد 8 سال از من بزرگتره اون بی عرضه بوده من چی تقصیری دارم ضمنا اون شکل مامانشه منم تیپ مامانمو تو خخخخخ
من عاشق شبنم بودم و حس می کردم شبنم هم منو دوست داشت ولی هر دو بخاطر تابوها نمی شد کاری بکنیم
برای شیوا یکی از عروسکهای سخنگوی که برای پریا گرفته بودم را دادم رفت تو اتاقش مشغلوش شد شبنم گفت اونا چیه انگار موکنه گفتم داهاتی مو کن نمی گن بگو #اپیلیدی و بند انداز
گفت حالااااا تو هم سوادتو به رخم نکش اخه دیپلمم نداشت من دانشگاه کیش سال اولم بود
گفت میشه ببینم یکی از اپیلیدی ها را باز بود اوردم گفت کارش چطوره پاش لخت بود دامن بلند تنش بود فقط تا مچش لخت بود پاشو کشیدم رو پاهاش نزدیک انگشتاش چند تا موی خیلی ریز بود تا گذاشتم موهارو کشید نگاه کرد گفت چه خوب
دامنشو دادم کمی بالا ساق خوشگل و سفیدش نمایان شد گفت نکووون شلوار تنم نیست
گفتم مگه میخام کجاتو ببینم پاهاتو میخام ببینم مو داره یا نه که موهای ضعیفی داشت شروع کردم زدنش که کاملا یک ساقشو تمیز کردم با ساق نزده مقایسه کردم خیلی فرق داشت و زیباتر شده بود انگار مویی نداشته اونم زدم دامنو دادم بالاتر دیدم تک و توک تو رونشم خیلی کم مو هست البته خیلی معلوم نبود اول نمیزاشت گفتم مگه شورت تنت نیست
گفت چرا دارم گفتم دامنتو در بیار همه جاشو بندازم گفت اخه شورتم مثل مال تو پادار که نیست بده
گوش ندادم علیرغم مقاومت مختصر دامنشو در اوردم ولی بلوزشو کشید تقریبا باسنشو پوشوند ولی تو هر رونش که مشغول شدم تا باسنش رفتم حتی نزدیک کوسش گفتم بخواب رو شکمت تا پشتشم بزنم مو که نداشت الکی برای حال کردن بود گفت اونجاهام مو نداره که گفتم اگه نداشت که نمی زنم خوابید بلوزشو تا بالای کمرش کشیدم بالا
باسنش مثل دو توپ اومد بالا عینهو #ماه سفید و شفاف راست می گفت حتی یک تار موهم نداشت کیرم از شق درد داشت میشکست و خایه هام میترکید بی اختیار لبمو گذاشتم رو لمبر های باسنش تا جا داشت بوسیدم و شبنم میگفت نکن گناهه نکووون نکوووون ولی تکانی نمی خورد با دستها هم میمالیدم میگفت نکووون نکووون مگه کارت تموم نشد دستمو از پشت گذاشتم رو کسش که شورتشو خیس کرده بود مالوندم باز گفت نکووووون دردم اومد نکووووووون پاهاشو باز کرد تا خوب بمالم که
زود شلوارکمو که مال خودش بود در اوردم شورتشو از بغل کشیدم کیرمو رد کردم لای پاش تو سوراخ کسش که خودش باسنشو اورد بالا که راحت کیرم بره تو کسش تا رفت تو گفت اخخخخ بقدری ابکی و داغ بود تا هل دادم توش تا اونجا که کیرم جفتش بود رفت تو با چند تکان سریع بقدری اب ریختم تو گوسش که حس کردم همه جونم از سر کیرم وارد کس عشقم شبنم شد خوابیدم روش دستمو بردم از زیر بغلش کردم هر دو سینشو گرفتم سرشو چرخوند چشاش خمار بود لباش منتظر #بوسه که چسنیدم به لبش و دِ بخوووووور گفت مرسی بازم میخااااام من موندم ابم نیومده بازم بکوووون که کیرم تو کسش بود و با کوسش فشار می اورد
گفت بریم رو تخت تا رفتیم شیوا طفلی با عروسکش خوابیده بود مثل ادم بزرگا رو تخت خودش روشو کشید و رفتیم اتاق خواب خودشون و لخت شدیم شب را تا نزدیکی های ظهر فقط گاییدن بود و بازی و از کونشم که باکره بود گاییدم و چه لذتی بردیم
شبنم از اون تاریخ زیر خواب منه هردو 40 ساله ایم سال 91 به اصرار مامانم زن گرفتم هر چند سنش از شبنم 6 سال کوچکتره ولی زیبایی و تیپ شبنم چیز دیگریه زنمم میدونه شبنمو می کنم چون یکبار ناغافل تو موقع گاییدنش مچمون را گرفت تنها راهی که دونستم این بود گرفتم بزور جلو چشمایی شبنم لختش کردم تو گریه و زاری و دعوا گاییدمش شبنمم کمکم کرد چون زده بودیم سیم اخر که اتاق روش قفل کنم دست و پاشو ببندم با شبنم فرار کنیم که در عین تعجب تا گاییدنم شروع شد راضی شد تو محض گاییدن قول گرفت که هر موقع #شبنمو میخای بکنی منم باید باشم ببینم شوهر چطوری هر دوتامونو از نفس میندازه و می کنه
منم فقط یک پسر دارم سه سالشه جالبه نطفه اش زمانی بسته شده که شبنم به شوخی سرشو گرفت گفت بپر اول #ویدا را حامله کن بعد منو جرررر بده اونقدر من وجد اومده بودم تا روی ویدا به پشت سرو ته خوابید دستاشو ستون کرد کسش اومد جلو دهنم ویدا هم سگی زیرم بود یکی از لذتبخش ترین سکسی بود که کرده بودیم همان روز که ساعت نزدیک ظهر بود نطفه پسرمون بسته شد
اخه من بلیط داشتم برای دوبی شب پروازم بود بعد اون ویدا را نگاییدم ولی دو بار شبنم را گاییدم ویدا هم یکبارش مثل شبنم کرد که بازم مزه زیادی داشت تو خونه ویدا بودیم دخترش دبیرستان بود بعدشم فرستاد اموزشگاه زبان گفت عمو را با زن عمو میخایم راهی دبی کنیم برو خونه عمو ناصر شب میایم میبریمت خونه مون اینجوری دک کرد که راحت باشم چون میدونستند سفرم نزدیک یکماه طول میکشه اون روز تا نزدیک ساعت 22 ما سه تایی سکس داشتیم ویدا فقط یکبار حاضر شد گاییده بشه خودش اعتقاد داشت که حامله شد منو شبنم مسخرش می کردیم همش در سکسهایمون مشارکت داشت تو خوردن سینه و کس و مالیدن بودم عوضش شبنم را هم از کون هم از کس اون روز 5 بار گاییدم
ساعت حدود 14 شارجه بودم شبنم زنگ زد و مژدگانی خواست گفت ویدا حامله است تست کرد مثبت شد خخخخخ
گوشی داد دست ویدا تبریک گفتم به مزاح گفتم کار مشترکی از منو تو و شبنم خخخخ
هنوزم سکس سه نفره داریم طوری رفتار کردیم کسی بج خودمون پی نبرده شبنم چند ماه پیش بود گفت بخدا یادم نمیاد کی با #جواد سکس داشتم اونم از اولش سرد بود حالا که از خداشه طرفش نرم خونه تنها میخوابه منو شیوا. پیش هم میخوابیم شیوا دانشجو است به نظرم میدونه مامانشو می کنم چون تا میرم خونشون خودش میزاره می ره تا تنها باشیم
مرسی از بچه های #راحت سایت
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید