این داستان تقدیم به شما

سلام مرتضی هستم 25 ساله از نازی آباد تهران و به خاطر کیر کلفتی که دارم که همیشه از زیر شلوار معلومه بهم میگن مرتضی برجسته. تابستانی که گذشت داداشم که 30 سالشه با دختری 23 ساله بسیار زیبا کاملا غریبه با تناسب اندامی خیلی عالی ازدواج کرد از خواستگاری تا ازدواج دو ماه نیم بیشتر طول نکشید جهیزیه دختر کامل بود قبلا نگو تا نزدیک عقد با پسری رفته بوده که بهم می خوره منو داداشم هر دو از لحاظ تیپ و هیکل تقریبا مثل همیم هر دو سبزه قد بلند با مختصر تفاوتهایی که من اندامی تر از داداشم علی هستم من بسکتبالیستم حرفه ای بازی می کنم بدنی سفت و عضلانی دارم علی اهل ورزش نبوده و نیست بدنش رو فرم نیست نسبت به من شکم داره و پاها و دستاش لاغر تره هر دو ترکیب چهره ی دلچسبی داریم باز یه مقدار لبهای من کلفت تر از علی هست.
خونه ما سه طبقه کلنگی در یک بن بست است قدیمی ساخت که بازسازی کردیم یک طبقه منو پدرو و مامان هستیم طبقه بالا دست مستاجره طبقه وسط هم آیلار و علی زندگی می کنند
از روز عروسی من حس می کردم آیلار بمن علاقه سکسی داره خیلی با من مچ شد همه حرفاشو حتی این اواخر ناتوانی علی در سکسشان را بمن میگفت بارها اتفاقی تنمون به هم میخورد ولی خیلی طبیعی برخورد می کرد من فکر نمی کردم بشه روزی با ایلار انجام سکس هم تو ذهنم بیفته شغل اصلی من فروش لوازم آرایشی بهداشتی آنلاین است کار و کاسبیم بدک نیست مشتریهای خودمو دارم و روز بروزم زیاد تر میشه ورزشمم ادامه داره از اونجا هم جدیدا کسب درامدی دارم
 
از زمانی که ایلار را دیدم دیگه زنهای دیگر برام خیلی جالب نیست دوست دختری داشتم بقدری ایلار زیباست بخاطر اینکه ایلار یه روزی نبینه قطع رابطه کردم میشه گفت 5 ماهی بود سکس با کسی نداشتم و ولی اغلب شب ها اذیت می شدم و با شورت یا شلوار ایلار که گیر می اوردم ارضا میشدم
اواخر آبان بود دیدم تو سایتم دختری بنام آیلار درخواست لوازم آرایش تکی کرده
نوشتم ببخشید تک فروشی نداریم
بلافاصله نوشت ستشو میخام میخواستم مشتریت بشم اشتانتیون می خواستم پولشم می ریزم
نوشتم بخاطر نامت که آیلار است رو چشام آدرس بده اشانتیون هدیه برات می فرستم مبارکت باشه
گفت بذار کد پستی را بنویسم ممنون
بلافاصله نوشت میشه بپرسم اسمت چیه ؟ خانمی ؟ یا اقا؟ این شماره منه واتساپ داری بیام کمی حرف بزنیم ؟
شماره ام را دادم البته شماره اعتباریمو
رفتیم واتساپ …
نوشتم اسمم مرتضی ولی مشهور به مایکل جردن هستم پرسید چرا گفتم بازیم خوبه و بدنم برنزه است و ته چهره ای به مایکل رفته ام البته به گفته دوستام خیلی خوشتیب تر از اونم …
گفت با تعریفهایی که کردی دلم خواست که زنت بشم خخخ ولی با این شرایط منو نمی پسندی خخخخ
راستی زن داری یا نه
گفتم نه ولی یه زن داداش دهرم ماه !! پنجه آفتاب الهی فداش بشم خواهر نداریم خواهرمه خیلی عاشقشم اسمش آیلاره مثل تو نوشت خوشبحال زن داداشت که اینهمه دوسش داری کاش من جای او بودم
نوشتم خدا هم نمیتونه جای زن داداشم باشه من از جونم بیشتر دوسش دارم …
تا رفت شماره کد پستی ای را داد دیدم تو اطراف ما باید باشه
پرسیدم ادرست نوشت نازی اباد کوچه … بن بست … پلاک … دیدم چقدر نزدیک خونه ماست
گفتم میشه یه عکسی از خودت برام بفرستی
گفت نه
 
من اصرار نکردم. به خانمی که برایم کار میکنه تو انباری که دارم سفارش را ارسال کردم نوشتم با بسته بندی اسپیشال بفرست یک برق لب همان برندم بذار پیشش
بعد از چند ساعت دیدم تو واتساپ تشکر کرده استیکری نیمه سکسی دختر و پسری که تو بغل همند فرستاده منم یکی مثل اونو البته داخل قلب فرستادم
نوشت هدیه ات بسیار زیبا بود مخصوصا بسته بندیش بووووووس
نوشتم ممنونم بووووووس
شب ساعت حدود 12 بود مهمان داشتیم خاله و عروسش و پسرش بودن من خدا حافظی کردم که خوابم میاد گوشیم تو شارژ بود نگاه کردم چند تا پیام اومده بود (تو گوشی سومم) باز کردم دیدم آیلاره عکسی از لبشو گذاشته که دیوونش شدم هر چه کردم چهرشو نفرستاد سفارش چند قلم لوازم ارایش کرد گفت تو دلم گفتم این از همون لاشی هاس الکی میخا سرکیسم کنه
گفتم عزیزم گفتم که تک فروشی نداریم اونم بخاطر نامت فرستادم شرمنده اخلاقتم ?
نوشت اخه پولشو واریز کردم
رسید واریزی و شماره حسابمو دیدم تو اون یکی گوشیم نگاه که کردم دیدم بله اس ام اسشم اومده
کلی باهاش حرف زدم که خواهشن اخرین بار باشه چون حسابام بهم میریزه و از این حرفهای الکی که نفهمه من چه فکری براش کرده بودم چی شد
سفارشهای تکیشو برای کارگرم فرستاد گفتم با بسته بندی اسپیشالفردا نزدیکای 11 پیام داد و تشکر کرد گفت وقت داری کمی چت کنیم دلم خیلی گرفته
گفتم نگفتی مجردی یا متاهل گفت مگه فرقی برایت می کنه؟ گفتم نه البته!
پرسید زن داداشت چه شکلیه عکسشو نداری بفرستی ببینم هم اسمم چه شکلیه؟
گفتم شرمنده دارم ولی نمیفرستم ناموسمه نمیخام عکسش بیفته دست نامحرم و هر کسی
گفت چشماشو سیاه کت بفرست گفتم من چشمای خودمو حاضرم در بیارم به چشمای عکس زن داداشم دست نزنم خواهشن پافشاری نکن
گفت بگو چه شکلیه

 
نوشتم بقدری زیباست که کسی نمی تونه شکل ایلار باشه
علامت تعجب گذاشت و کلی حرف زدیم
گفت ترا خدا یه عضو از صورتشو بفرست
منم لبی که خودش فرستاده بود را فرستادم
نوشت این که منم !!!خودم فرستادم خخخخ
گفتم کپی همینه به جون آیلارم راستشو میگم
باز استیکر تعجب گذاشت
نوشتم خودت عکستو بفرست
گفت نه …
بارها چت کردیم و هی کار به سوالهای سکسی هم کشید مجبورم کرد عکس کیرمو براش بفرستم تا عکس کسشو بفرسته
فرستادم اونم فرستاد دیدم تو هیچ فیلم عکسی که دیدم کس به این زیبایی ندیدم
گفتم الکیه مال خودت نیست اگه راست می گی با رژ بالی کست بنویس M&A عکس بگیر بفرست
گفت M&A یعنی چه ؟ گفتم یعنی مایکل و آیلار خخخخ
خندید و گفت ایلار من یا ایلار زن داداشت
گفتم ببخشید بدتون نیاد زن داداشم نوشت خخخخ پس بگو عاشقشی
نوشتم از عشقم بالاتر حاضرم براش ذره ذره تو تنور بسوزم هزار بار براش بمیرم
کلی تعجب کرد و نوشت پس بگو چشم به لقمه داداشت داری نوشتم هرگز از دریچه شهوت نگفتم ولی نمیتونم بگم مثل خواهر اصلا مردد هستم که چه بنامم این عشق را ؟!!
باز رفت تو وادی سکس گفت عکسی که از کیرت دادی سفت نبود سفتش کن بفرست تا M&A. بنویسم بفرستم گفتم تا نفرستی خبری نیست هر چه کرد نفرستادم تا از باسن لختش که یه تتوی زیبایی هم که عکس گل و بوته. انگار از ناودون کونش سبز شده گرفت فرستاد نوشتم فقط M&A میخام
نوشت تا سفت نکنی نفرستی محاله ممکنه
نوشتم خر نیستم ببخش دیگه با من تماس نگیر بی معطلی نوشتم بلاااااک و بلاکش کردم
 
 
اس ام اس داد غلط کردم ببخش بذار با هم دوس باشیم
نوشتم بجان ایلار اگه یکبار دیگه اس بدی تلفنتم بلاک لیستش می کنم نوشت چشم خدا حافظ
دو روز گذشت دیدم یک شماره ناشناس یه عکس فرستاده تو تگرامم تا باز کردم دو دقیقه تایم گذاشته بود باوشی دومم عکسشو سریع گرفتم
باز کردم دیدم آیلاره عکسی از کسش گذاشته با نوشته M&A نوشتم خر خودتی فتوشاپه نوشت ثابت می کنم واقعیه
نوشتم همین الان بدون معطلی عکسی از دستِ چپت بگیر بفرست
سریع عکس دستشو فرستاد حلقه انگشتری هم انگشتش بود ولی نگینشو چرخونده بود زوم کردم از بغلش کمی معلوم بود
چه دست زیبایی چه ظرافت و چه ناخن های مرتب و کشیده ای کپ دست های آیلار بود
گفتم حالا یه عکس از کف همون دستت بده زود فرستاد ولی انگشترو چرخونده بود باز حلقش بود
گفتم چرا انگشترتو هی میچرخونی
 
گفت اخه اینو عشقم برام خریده نمیخام جز خودش نگینشو کسی ببینه ببخش
گفت عهدتو وفا کن گفتم تو محل کارم همکارم اینجاس نمیشه شب نشونت می دم
شب شد یکی از شورت های نشسته ی آیلار (زن داداش) را جاشو میدونستم کش رفتم شام که خوردم رفتم اتاقم کس دختره که فرستاده بود بدقت مقایسه کردم با عکسهای قبلی دیدم هر دو یکیه باسنشو دیدم یاد باسن زن داداش افتادم شورتشو بو کردم نقش کسش و ابی که با مزه مزه کردن شوری اش تو دهنم معلوم بود بوی بی نظیر کسش و پر کردم به ریه هام پوشیدمش کیرمو مالوندم بهش کیرم به اوج بیداری و سفتی رسید گذاشتم رو فیلم و خوابیدنی و پا شدنی و نشسته فیلم گرفتم 40 ثانیه ای شد البته شورتو دادم پایین
نوشتم یه فیلم 40 ثانیه ای از کیرم گرفتم می فرستم به یک شرط که تو هم از کس و کونت برام فیلم بگیری بفرستی اول قبول نکرد بعد گفت باشه
فیلم را براش فرستادم
نوشت جووون چه درشت و بی رحمه خخخخ ترسیدم ازش خخخ
نوشتم تا باشه از این ترساااا خخخ
گفت اون شورت زنانه چیه تو تنت
گفتم نپرس
هی اصرار کرد گفتم مال یه دختریه که دوسش دارم گفت عجب شورت مارک و برندیه برا منم می خری ؟
گفتم اره فیلمو بفرست
مدتی طول کشید یه فیلم سه دقیقه ای از کس و کون و کمر به پایین از نافش به سمت پاهاش فرستاد
گفت کاش اون شورت اینجا بود تا میپوشیدم کسم بوی کیرتو حس می کرد
گفتم لنگشو میخرم برات
خیلی حرف زدیم
اونشب گذشت

 
و دوشب هم باز روش ما مهمان داشتیم طایفه آیلار خونه ما بودند زنانه مردانه شده بودیم حتی شبا هم نشد پیام و جواب آیلارو بدم که هی مینوشت بیا چت مینوشتم نمیشه
تا ظهر دومین روز دیدم باز چندتا عکس از کس و کونش با شورتی دقیقا مارک و رنگ همان شورت گرفته نوشته مجبورم کردی تا برم لنگشو بخرم بدون تایمر فرستاده بود …
بهش گفتم ایلار بدجوری عاشق اندامات شدم تو را خدا صورتتو نشون بده فکر کنم خداخواهی بوده حس می کنم تو همون دختری که میتونی حس ایلار را در من بیدار کنی اسمتم که آیلاره نشون نداد و نداد
شاید 10 روزی طی شد دیگه زیاد چت نمی کرد هر چه می گفتم برام عکس بده نمیفرستاد یا با تایم کم میداد2 تا 3 ثانیه ای اخرشم گفت پریودم نمیشه
عکسها هم تایمری بود و حذف میشد هر چند من همشو از صفحه با مبایل دومم گرفته بودم بجز این اخریا
17 آذر بود اومدم خونه دیدم مامان نیست بابا هم میدونستم رفته شهرستان با عموهایم ملکی دارند اونو تقسیم کنند چند روزی بود که منو مامان بودیم
رفتم سر یخچال دیدم نوشته ناهار برو پیش آیلار آبگوشت گذاشته بودم حال خاله منیر خوب نبود من رفتم ببرمش دکتر آیلار ناهارو اماده میکنه اونجا با هم بخورین
بارها شده بود که ناهار را تنهایی با ایلار یا بالا یا پایین با هم خورده بودیم ولی اینبار عجیب بود برام دلم میخواست برم بغلش کنم دلم میخواست خودش بگه بیا لختم کن دلم میخواست زنم باشه و…
رفتم میدونستم زنگشون قطع است دق الباب شدم منتظر شدم صدایی نیومد
کلیدهر دو طبقه را داشتم فکر کردم تو اشپزخونه مشغوله نمیشنوه از طرفی هم گفتم بذار سر زده برم بلکه لباساش سکسی تر باشه اگه بدش اومد میگم درو زدم و…در اشپزخونه بسته بود یواش باز کردم دیدم دیگ رو اجاق با شعله خیلی کم داره میجوشه عجب بویی هم در اورده
آیلارو صدا کردم دو خوابه است میدونستم کدامش اتاق خوابشونه باز کردم دیدم زیر لحاف پشم شیشه خوشگل خوابیده یه پاشو جمع و ی پاشو دراز کرده معلوم بود تو خواب عمیقه.
آیلار خیلی خوابش سنگینه اینو همه میدونیم

 
باسنش تقریبا نزدیک بغل تخت اومده بود بالا موهای بلوند سرش نصفه از لحاف بیرون بود سینه هاش چسبیده به تخت خوابِ خواب بود
ارام دستمو گذاشتم از رو لحاف رو باسنش تکان دادم همزمان صداش کردم آیلااااار آیلارررر جون خوابی؟ انگار بیهوشه با ترس و لرز که حالا بدنمو استرس گرفته بود گوشه لحاف را دادم بالا درست محل باسنشو
خدای من چی میدیدم!!! شورت لامبادای مشکی که شب اومده بودم خونشون تو سطل لباسهای اماده برای شستشو بود ورداشته بودم و همونجا خودمو باهاش ارضا کرده و کامل محل نشست کسشو خیس کرده بودم تنش بود!!! بدون شستن!!باسنش مثل مرمر شفاف و گرم خوردنی با شورت نقش بسته بی اختیار ماچش کردم
کمی بیشتر باز کردم وااااای چه میدیدم بدن کاملا لخت آیلار و دیدم سفید مثل برف و متعجب از همه گلی که از ناودون کونش اومده بود رو کمرش همونی که تو عکس دیده بود پس خودش بوده !!!برام فرستاده بود
پس آیلار آیلار خودم بود
دندونام به هم می خورد تمام بدنم لرز گرفته کنترلی به خودم نداشتم دستمو گذاشتم رو لختی باسنش کمی تکانش دادم بلکه بیدار بشه و مجبور بشم کاری نکنم
کاری هم قادر نبودم بکنم چون کیرم کاملا شل شد و ترس تو جونم رفت
کمی گذشت شورتو کشیدم پایین به راحتی اومد پایین کس تپل و باد کرده میان پاهاش رخ نمایی کرد
همه چیزش همونی بود که تو عکس دیده بودم سفید با لبهای کلفت زیبا بدون مو

 
سمت پایین شورت که زیرش بود مانع از در اومدنش بود که اووووومی کرد و پاشو جابجا کرد حالا قرینه ی حالت قبلش بود که دونستم بیداره و باید فرصتو از دست ندم شورتو با یه حرکت جزیی تا روی رونی که جمع شده بود دادم پایین دستمو انداختم پاهاشو نزدیک هم کردم شورتو در اوردم اشکارا همراهی کرد
حالا آیلار لخت لخت بود من با لباس که تو چند لحظه لباسامو در اوردم هنوز کیرم اویزون بود ولی بین سفت و شل بودن
تا بخوام هدایتش کنم خودش بالشو چرخوند صورتش تاقباز با پاهای باز خوابید که رفتم بین پاهاشو زبونمو کشیدم چاک کسش که خیس خیس بود و صدای ناله اش اومد و دستاش که سرمو فشار داد رو کسش سیر که نمیشدم انگشتم تو سوراخ کسش بود و زبان داشت چاکشو زیرو رو میکرد به چوچولش که مثل انگشتانه ای زیر زبان جابجا می شد و انگار سنسور حرکات مواج باسن و کمرش بود که فشار دستاش بیشتر و بیشتر شد صدایش بین گریه و ناله و جیغ و نفساش بریده بریده و فشار بالای پرش ابش که تو دهنمو شور خوشمزه ای پر کرد مجال ندادم همه را قورتش دادم بنظرم هر چه تو مثانه و مجاری داشت خالی شد تو دهنم درست دهنم روی سوراخ پیشابش بود تا اخرین قطراتشم ریخت و خوردم در واقع اب و شاششو با عشق و ولع خوردم
بدنش کمی از پیچش افتاد رفتم رو سینه هاش که تو مشتم بودند که زیباترین ممه های دنیا دستم بود به نوبت با اشتیاق خوردم بالشو دادم کنار چشاش بسته بود و دهنش باز داشت لذت سکسش تکمیلتر می شد لبمو گذاشتم رو لباش پیچیدیم به هم بناگوششو خوردنی با دستاش کیرمو گرفت گفت پاره ام کوووون که تو حرکت اول تا ته هل داد رفت تو کسش فیت کسش بود گفت جووون چه حسی بکووون ایلارتو بکووون که تو دو سه بار عقب جلو شدن ابم ریخت پر شد تو جوووون عشقم اونقدر تو بغل هم موندیم و همدیگرو خوردیم کیرم همچنان سفت بود دیدم میگه بکوووون بازم جرررم بده فدای مردونگیت مرد تویی عزیزم نه علی تا نرسیده به درش فرتی ابش میادو پشتشو می کنه جووونم به ارزوم رسیدم
 
کلی تو حین گاییدنش زیرو رو شدیم تا میخواست ابم بیاد نمی ذاشت منم صبر می کردم تا دهنش باز شدو چشاش رفت و نفسش افتاد به شماره جیغ زد محکم محکمممممم تر با بغل کردنمو فشار مضاعف منم همزمان ابم اریخت تو کسش تا کارمون تمام بشه نزدیک ساعت 14 بود یعنی بیش از یکساعت بود من تو خونش بودم روی تشک خیس شده بود بلند شدیم مگه دلم می اومد رهاش کنم از نوک پاش لیسیدم تو کسشو سینه هاش اونم منو تا میتونست گاز می گرفت و میخورد و نوازشم می کرد رفتیم زیر دوش اونجا هم یکبار دیگه گاییدمش مگه ابم می اومد به چند روش گاییدمش نزدیک 45 دقیقه بکوب گاییدمش تا ابم اومد آیلارم سیر نمی شد و کم نمی اورد اون دوبار هم تو حمام ارضا شد لباسامونو پوشیدیم تو پوشیدن لباسا شورت هایی که بارها به کیرم مالیده بودم در اورد گفت ببین این ها رو بعد اب مالی کردنت مدتها نگه میدارم تا شورت جدیدمو ابتو بریزی باز دلم نمیاد چون یکیشو میخورم یکیشو می مالم کسم تا ارضاذبشم بعد میزارم میدونم میای میبری دوس دارم ابمو تو هم مثل من بو کنی تا دیگه خیلی سفت و تابلو میشه و کوسمو اذیت که میکنه میشورمش
تازه فهمیدم که اونهمه ابی که فکر میکردم فقط مال ایلاره قاطی مال خودمم بود
شورت تمیزی را ورداشتم خودم پوشوندم تو پوشندم ول کن نبودم همش میخوردم بازم دلم میخواست بکنم ولی دیگه ممکن بود مامان سر برسه میدونستم علی شب میاد
ناهارو اورد من لقمه کردم گذاشتم دهانش لبشو بوسیدم با عشق نگاه کردم لقمشو قورت داد اون لقمه کرد داد دهنم داشتم میجویدم اومد رو لبم زبونشو کرد دهنم نصف لقممو کشید دهنش با خوردن لبهای هم خورت دادیم یک کاسه ترید کرده بودیم تا تهش همونجوری یا من از دهن آیلار نصفشو می کشیدم دهنم میخوردیم یا او
سفره جمع شد خبری از مامان نبود دلم بدجوری باز هوس کرده بود با شلوارک و بلوز جلوم مانور میداد تا رد میشد لبی و بغلی می گرفتیم
زنگ به مامان زدم حال خاله را پرسیدم گفت بیمارستانیم بستری کردیم پیششم شب سارا که بیاد من میام گفتم منم دیر رسبدم ناهارو مو آیلار نگه داشته بخورم با آیلار میایم ملاقات
گفت 8 تا 9 ملاقاته زودتر نیاین نمیذارن
تا ساعت 7 و حتی بیشتر تو بغل هم بودیم و دو بار دیگه گاییدمش بار اخر دیگه من ابم نیومد ولی ارضا شدم
فرداش هم نا مامان میره بیمارستان آیلار زنگ زد سریع رفتم خونه تا جا داشت گاییدمش تا ساعت 2 رفتیم باز ملاقات خاله
برگشتم باز تا 10 تو بغل هم بودیم علی از سر کارش رفته بود بیمارستان شب نزدیک 11.5 بود اومدن خونه
 
الان که این حکایتو می نویسم ساعت 16 است از ساعت 13 آیلار تو بغلم بود نیم ساعتی نیست رفته خونه خودش علی تو راهه تا شام بذاره مامان و بابا خونه دایی بودن ظهری
اونا هم تا عصر میان خونه آیلار دیگه بقول خودش از سکس سیر میشه یکی پیدا شده جفت و جور خودش قرار از عید به اونور بعنوان مدیر انبار پخش و بسته بندی پیش خودم کار کنه کارگرم خانمیه الحق زحمت کش ولی روز بروز داره کارم پر حجم تر میشه از بانه مستقیما اجناسمو وارد می کنم قیمتهایم قابل قیاس با بازار نیست علی میگه کارگرتو جواب کن آیلارو ببر هم سرگرم بشه هم درآمدی کسب کنه الکی میگم نه نمی خام جدایی بینتون بندازم هر دو شب خسته بیاین خونه حوصله همو نداشته باشین ولی لحظه شماری می کنم عید بیاد تا با مدیریت و چیندمان جدید کارو استارت کنیم
انبارم مناسب نیست یک مغازه قدیمی است تو پا منار یه خونه کلنگی تو مولوی پیدا کردم ماشین تا تو حیاطشم میره سه اتاق تو همکف داره یک ساه نشین مرتب بالا خیلی تمیز و شیک و بازسازی شده است خونواده توش زندگی می کنه تقریبا قیمتش با مغازه ای که گرفتم یکیه مال یک پیر مردیه که لویزان باغ داره گفته شاید بفروشم دو سال اجاره اش کردم 15 اسفند خالی میشه اونجا خیلی عالیه
برم اونجا با ایلار و سیما کارگرم تقسیم کار از حالا کردم سیما را ویزیتور کردم سر و زبان خوبی داره پورسانتی هم قراردادشو تنظیم کردم یک گارگرم برای بسته بندی و مرتب کردن اونجامییرم که دختر افغانی میشناسم خیلی عالیه برای این کار با اونم قرار مدارمو با آلار رفتیم گذاشتیم به اون و #سیما گفتم #آیلار زنمه

 
 
رو مخ علی داریم کار می کنیم من میگم همکارام و مشتریهای حضوریم میان می بینند زشته میگن حالا زن داداشش اورده کارگری گفتم آیلار علی را روحی و روانی بپزه که بمن پیشنهاد بده که به کارگرام بگم آیلار زنمه موفق هم تا حالا بوده چون چند روز پیش بود علی گفت چراغ راسته دور خودش نور نمیده آیلارو ببر غریبه چرا پولو ببره گفتم داداش نمیشه حالا فقط حرفشو زدم توصعه بدم کو تا جابجایی؟! اونجا خیلیا میان بفهمن زنداداشمو اوردم خجالت می کشم
گفت مگه مجبوری بگی زنداداشمه بگو دخترعمومه بگو خواهرمه نشان که نذاشتن گفتم نمیشه نمی گن اون سفید من سیاه ذره ای شبیه هم نیستیم نه نمیشه گفت اصلا بگو زنمه میخان بپرسن عقدناتون کو؟!خخخ
گفتم داداش بذار تا با آیلارم حرف بزنم تا ببینم چی میشه تا عید که نمیشه چون جامون خیلی بده
گفت من نمی دونم به آیلار قول دادم قبول کنی بیاد پیشت کار کنه مگه نمیخای دو تا کارگرم اضافه کنی آیلار یعنی از اون دختر افغانی کمتره
گفتم آیلار جون منه افغانی کارگرمه چرا مقایسه میکنی
گفت خوب وقتی میخای به او ماهی 3 میلیون بدی به ایلار 2 ملیون بده حالا حالا ها هم نمیخایم بچه دار بشیم بلکه تونست یه مغازه ای باز کنه #جنسشو تو بدی اون برات اینجوری کار کنه
گفتم خواهشا به ایلار هیچ قولی نده تا مرکز پخشمو دایر کنم چشم ولی هیچی نگو بلکه نشد
از اون روز یک خط در میان می برمش انبارم به سیما گفتم همسرمه جدا شده بودیم رجوع کردیم اونجا نمیشه هیچ کاری کرد یه تخت چوبی با #تشک و چندتا #پتو هست که گاهی من #دراز می کشم یا نباشم سیما استراحت می کنه با پرده از انبار جدا شده ادامه اتفاقات را حتما می نویسم
منتظر وقایع آتی ما باشید
 
قربان شما #مرتضی #برجسته

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *