این داستان تقدیم به شما

سلام امیر علی هستم 23 ساله از یکی از بخشهای اردبیل دانشجوی رشته علوم انسانی پیام نور قدبلند و کشیده با تیپ معمولی ولی جاذبه خوبی برای زن ها دارم زبانم خوب می چرخد و میگن مار را از لونه می کشه بیرون
پدر مادرم پیرهستند مامانم خونه داره پدرم مغازه خواربار فروشی داره از قشر متوسط به پایین نزدیک دوسال پیش داداشم ازدواج کرد زن خیلی خوشگلی گیرش اومد که بچه تبریزه تو بیمارستان که مامان چشمشو عمل کرده بود مامان اونم با هم یه اتاق بودند اشنا میشن و مامانها معامله را جوش داده و تقریبا کارو تمام می کنند
منم بعد از داداشم فهیمه را دیدم منم عاشقش شدم مامان که چشم راستشو بسته بود یک چشمی ابرو انداخت گفت این دختره است برای اکبر رضا نشان کردم دلم هوری ریخت تو دلم گفتم کاش من زودتر دیده بودم منو اکبر رضا 2 سال اختلاف سنی داریم
 
عروسی شد و از همون شب عروسی فهیمه ابستن شد بعد 9 ماه یه پسر خوشگل که کپی من بود دنیا اورد خیلی ها شک می کردن که چرا اینهمه شکل منه ولی منو فهیمه میدونستیم کاردستی من نیست بارها فهیمه می گفت آرش کپی توهه
وقتی سینه های بلورینشو در می اورد میذاشت دهن آرش من حال بحالی می شدم وقتی تنها بودیم کامل سینه هاش در می اورد نوکشون را هم می دیدم صورتی خیلی روشن مثل حبه انگور بود درشت و خوردنی خوش بحال اکبر و ارش
داشتم می رفتم به اردبیل فهیمه گفت آرش کم خوراک شده نمیتونه شیر سینه هامو کامل تخلیه کنه اذیت میشم برو داروخونه بگو شیر دوش میخام برام یکی بگیر
رفتم کارهامو کردم و شیر دوشم گرفتم اومد ده دادم
گفتم اینو چطوری استفاده میکنی گفت ببین مامان حیاطه اگه بالا نیست نشونش بدم
مامان پایین سر پناهگاه در با صدیقه همسایمون گرم صحبت بود
دکمه هاشو باز کرد سر شیپور شکل شیردوشو کمی خیس کرد لاستیک و فشار داد ول کرد رو سینه اش ممه اش تو لوله کشیده شد با دستش سینشو فشار داد شیرش با فشار اومد تو شیردوش
اون روز همش سینه های زیبای زنداداش را دید زدم شیر را می ریخ تو کاسه اخرشم گفت داری میری اینم بریز سینک ابگیر که من کاسه را سر کشیدم همشو با اشتیاق خوردم یک استکانی می شد خیلی خیلی خوشمزه بود
 
فهیمه خندید گفت چطور چندشت نیومد ؟!
گفتم نه خیلی هم خوشمزه بود
چند روز گذشت فهیمه را دیدم موهای سرشو خشک می کرد دونستم حمام بوده تا منو دید گفت شیر دوش خراب شده ببین میتونی درستش کنی نگاه کردم امتحان کردم دیدم یک سمت دهانه اش که به شیپور وصله چاک خورده گفتم پاره شده
گفت چکار کنم سینه هام داره می ترکه
بی اختیار گفتم بده اکبررضا بخوره
خندید گفت تا شیرم میره دهنش حالش خراب میشه
گفتم بده من بخورم
گفت مامان و بابات خونن میرم پایین انباری بیا اونجا بخور
رفتم انباری که اتاق بزرگیه تا منو دید تاپ راحت و ازادی تنش بود داد بالا دو تا سینه رو به اسمون سفت پر شیر منتظر لبهایم بود تا لبمو گذاشتم شیرش مثل ابر بهاری ریخت تو دهنم و اخ و اوخ فهمیه بلند شد فکر می کردم دردش میاد و هی عوض می کردم تا شیرش تقریبن ته کشید ولی سینه هاش انگار هیچ فرقی نکرده بود باز سفت و سر پا بود
صدها بار این کار را تکرار کردم میشد در یک روز 5 بارم سینه هاشو می خوردم و پر شیر بود خیلی خوب تغذیه می خورد معتاد به سینه و شیر خوشمزه فهیمه شده بودم تا خلوتی می شد با یه چشمک شروع می کردم تو خوردن ممه هاش دستم دور ممه هاش بود و کیرم اندازه چماق می اومد بالا
بابا مامانش بر عکس ما خیلی پولدار بودن هفته ای میشه گفت یک شقه گوشت و لبنیات تبریز و قرابیه و انواع خوردنی می اوردند یک روز بعد ناهار جمع کردن ظرفها و سفره مامان سر کرسی دراز کشید چشاشو بست فهمیه چشمکی زد سینشو اشاره کرد منم تشنه سینه هاشو لخت شدن شکمو کمر به بالاش بودم هرچند دستمو گاهی پشتشم می بردم تا رو باسنش ماساژش می دادم ولی زیر شلوارش جرئت نداشتم

 
رفتیم اتاقش تا نشست لب تخت خوابوندمش و بلوزشو دادم بالا هر دو سینش و شکمش لخت شد خوابیدم بغلش شروع کردم خوردن سینه هاش و نوازش و بوسیدن سینه هاش تقریبا کارمون تمام شده بود اخرین لحظات بود مامان اومد تو دید دارم سینه های زنداداشو میخورم گفت خجالت نمی کشین ؟! این چه کاریه که هردو بلند شدیم نشستیم فهیمه گفت مامان بخدا کار بدی نمی کنیم سینه هامو ارش نمیتونه بخوره شیر خشک را بیشتر دوس داره اذیت میشم امیر فقط تخلیش میکنه خلاصه کلی دعوا و مرافه گفت بده شوهرت بخوره شیر دوش مگه نداری فهیمه توضیح داد که شیردوش خرابه اکبر هم حالش به هم میخوره خلاصه به خیر گذشت ولی تاکید کرد دیگه این کارو نکنید که کار به جای باریک می کشه منم خدا را شاهد نی گیرم قصدم تجاوز و خیانت نبود ولی عاشقش بودم از اون ساعت خیلی احتیاط کردیم مامان با من حرف زد گفت زنها مثل شیطانند مردها را گول می زنن اگه زن میخای برات بگیرم دیگه با فهیمه از اون کارا نکن که اخرش به سکس ختم میشه و گناه کبیره است دودمانمون اتیش می گیره ولی حرفاش ذره ای در من اثر نکرد که هیچ بدتر علاقه مند تر شدم …
تقریبا بیست روز پیش تا اومدم خونه فقط مامان و بابا و فهیمه ارش بودن داداش بزرگترمون با بچه هاش نبودند اکبر رضا هم که تعطیلات خونه بود بقیش شرکت اسفالت و قطعه سازی کار می کرد بخاطر اضافه کار و پایبن اوردن هزینه می موند شرکت
 
کرسی گذاشته بودن شب منو فهیمه و مامان و بابا سر یه کرسی خوابیدیم آرش پیش مامان تو بغلش خواب بو. با بابام در دو سمت مجاور پایه بودن سرشون پیش هم منو فهیمه هم تو دو پایه مجاور ولی پاهامون سمت هم بود
همه خواب بودن مامان که خیلی خوابش سنگینه ولی بابام خوابش سبکه
پامو از زیر دراز کردم خورد به کون فهمیه که سمت داخل کرسی بود خیلی نرم بود تکانی خورد ترسیدم پامو کشیدم کرسی برقی بود سرمو بردم زیر نور اجاق روشنش کرده بود باسن زیبا و بزرگ فهیمه را زیر نور کم سرخِ کرسی برقی دیدم لخت شلوارشو کشیده پایین فهمیدم که دلش میخا پامو به کسش بمالم قشنگ لبهای کسش معلوم بود
پامو دراز کردم درست انگشت بزرگه پام رفت رو کسش که گرم و لیز بود شروع کردم تکان دادن که بیشتر خودشو اماده کرد تکان خوردنش بابامو بیدار کرد بابام سینه صاف کرد گویا حس کرده بود منو فهیمه کاری می کنیم زود پامو کشیدم فهیمه هم با تکانهایی که خورد معلوم شد شلوارش کشید بالا
بابام جابجا شد شایدم زیر کرسی را نگاه کرد گذشت و خوابش برد منم منصرف شدم که خواب و بیداری بودم حس کردم یکی با کیرم ور می ره
دقت کردم فهمیدم فهیمه است خوشبختانه هوا کاملا ابری پرده ها کشیده اتاق تاریک بود تا فهمید بیدارم سر خورد اومد بغلم تو گوشم گفت سینه هامو میخوری؟ دارم اذیت میشم
با ترس و احتیاط بی صدا بغلش کردمو بی اختیار کیرمو از جلو بقصد گاییدنش رد کردم لای پاش تا سوراخشو پیدا کنم ابم پاشید لای پاش موج زد از ابم پیرنشو دادم بالا گفت حیف از اون همه اب که ربختی بیرون شلوارشو در اورد گفت امیر کیرتو میخام بکون تو کسم !!! منم هنوز کیرم سفت بود هر چند خیلی دوست نداشتم بکنم تو کسش ولی دیگه نفهمیدم چجوری لخت شدم گفت پشتمو می کنم از پشت بذار تو کسم ولی یواش بذار مال تو دو برابر مال اکبره پاره نشم پچ پچ می کردیم درگوشی

 
میدونستم خیلی تنگه چون آرشو سزارین کرده بود از مامان شنیده بودم به خاله و بقیه تعریف می کرد دکترا گفتند خیلی تنگه امکان نداره بچه طبیعی دنیا بیاد سزارین کردن
تو گوشش گفتم مگه میشه از پشت بکنم توش گفت خیلی هم راحت میشه که چرخید اول دستمو کشیدم باسنتش بعد برای اولین بار دستم خورد کسش انگشتم تو مالیدن کردم تو سوراخش فهمیدم تو دو سه سانتی سوراخ کونشه!!! طولی نکشید کیرم به راحتی رو کسش بود بقدری لیز و پر اب داغ بود کیرم با فشارهای نچندان زیاد ولی با احتیاط که دستشو به شکمم فشار میداد یعنی وایس و بعد اجازه میداد بکنم توش شاید یک دقیقه ای یا بیشتر زمان برد تا ته کردم تو کس خوشگلترین زن جهانی که دیدم چون تو خوردن سینه هاش در چند دقیقه قبل و مالیدن کیرم به لای پاش خیلی زود ابم اومده بود و خیلی هم یواش و با حوصله می گاییدمش شاید یک ربع و شایدم بیشتر طول کشید که تو پنج شیش دقیقه اول که سرشو چرخونده بود سمتم بوسش می کرد با ناز گفت مررررسی بکوووون من شدم فهیمه ابش اومده بود خیلی کسش لیز شد به راحتی کیرم عقب جلو میشد تا آب من بیاد باز دیدم دستامو که رو سینه هاش بود فشار داد سرشو چرخوند گفت بازم شدم بزززززن بکوووون فدات بشم امیر جوووون که آب منم اومد ریختم کسشو واقعا پر کردم. ساعت های نزدیک 10 بود چشمک زد خلوت بود رفتم فکر کردم میخا سینشو بخورم گفت شب خوب بود ؟
گفتم عالی بود عالی گفت امیر اون همه اب تو کجای کمرت بود هنوز توم پر آبته میخای ببینی ؟

 
منم از خدا میخواستم مامان تازه رفته بود حمام و بابام طبق معمول مغازه بود دراز کشید رو تخت شلوارو شورتشو داد تا زیر زانوش پایین پاهاشو برد بالا باسن سفید مرمریشو وقتی دیدم باور کنید میخواستم از هیجان سکته کنم که خدایا اینو من شب بغل کرده بودم کسش مثل باقلوا زده بود بیرون معطل نکردم شلوارمو در اوردم هنوز زیرپوش رکابی تنم بود کاپشنمو رو دوشام بود پرتش کردم تا دید لخت شدم فهیمه هم شلوارشو در اورد کیرم مثل یه اهرم گوشتی به حد نهایی سفت شده بود افتاتم روش که آرزو داشتم زیرم باشه گفت یواش اماده نیستم پاره میشم باکسم بازی کن بعد بکون توش خودش کیرمو گرفت کشید چاک کسش صداش در اومد گفت بکووون پاره ام کن گوش نکووون منم فشار دادم به زحمت تا نصفش رفت تو یکی دوبار عقب جلو کردم روان شد خودش تو این گیرو دار بلوزشم در اورد زیرپوش من کشید بیرون لخت با قدرت و توان بالا گاییدمش سینه هاش پر شیر بود با فشار خالی میشد تو حلقم تا ابم بیاد سینه های رگ کردشو تقریبا خالی کردم جالبه هر دو دیر ارضا شدیم ولی خیلی با حرارت
من تا ابم اومد نفسم بالا نمی اومد فهیمه هم بدتر از من که چند دقیقه قبل من ابش اومد باز کسش پر ابم کردم از اون تاریخ هر روز سکس داریم یکبارم همین شنبه گذشته فهیمه و آرشو بردم دکتر مسافرخونه رفتیم با دفترچه داداش و خودش بودیم و کارت ملی فهیمه را دادیم منم دفترچه داداشو یارو شکم نکرد صبح ساعت 9 اتاقی اجاره کردم ویزیت ساعت 6 عصر بود تا 5 عصر چندین بار گاییدمش ارش را بردیم دکتر از فهیمه هم ازمایش گرفتیم حس می کرد ابستنه ولی نبود یک خانم و اقایی هم بودند خانمه به فهیمه گفته بود بِی بی چِک بگیرین اینهمه هزینه نکنین شب بخاطر چک آپ فهیمه موندیم زنگ زدم به خونه به مامان گفتم که شب میریم خونه همکلاسیم صبح ناشتا باید ازمایش بگیرن شبم موندیم مسافرخونه تا صبح باز چند بار گاییدم مال همو تو هر بر که قبل از گاییدن خوردیم فهیمه خیلی وارد بود من ناشی میدونستم دوس پسر داشته و خیلی شلوغ کرده بوده همون باعث شده بود سریع راضی به ازدواجش با داداشم بشن
 
#ناشتا رفتیم بیمارستان #تامین #اجتماعی چک آپ کامل از فهیمه گرفتن قرار شد چهارشنبه جوابشو بگیریم که تا الان نرفتم ولی بی بی چک گرفتیم هر روز بعد از گاییدن و فرواش چک می کنیم ضمن اینکه امروز پریود شد دوست دارم #کونشو بکنم چون تو گاییدن کسش انگشتمو می کنم کونش لذتمون زیادتر میشه گفته یک شب که تنها شدیم میذارم از کونم بکنی
 
امیرعلی از #اردبیل #گاییدن #زیباترین زنداداش

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *