این داستان تقدیم به شما
من و سارا 10 سال بود که ازدواج کرده بودیم . او حالا یک زن جذاب 32 ساله و من هم 38 ساله شده بودم . ما با عشق ازدواج کرده بودیم . قبل از ازدواج سکس داشتیم و تو مراسم خواستگاری مرتب به هم چشمک میزدم و مسخره بازی در می آوردیم . سکس های قبل ازدواجمان هم با هیجان بود . توی دفتر کوچکی که با شراکت دوستانمان برای کارهای تبلیغاتی داشتیم ، هی گاه و بیگاه یه جا گیرش می انداختم و ازش لب می گرفتم . هر چند روز یک بار هم شرکا و کارمندان رو دک می کردم روی میزهای شرکت دلی از عذا در می آوردیم و بکن بکن و بخور بخور برقرار بود …
اما توی این ۱۰ سال که ازدواج کرده بودیم با اینکه همچنان عشقمون پابرجا بود اما زندگیمان فراز و نشیب های زیادی داشت . مشکلات مالی زیاد بود و مجبور بودیم تو حوزه های مختلف کار کنیم . هر چقدر توی این 10 سال اوضاع مالی مان بهتر میشد وضعیت عاطفی مان افت می کرد و سکسمان هم کمتر می شد . گاه و بیگاه هم دعواهای شدیدی با هم میکردیم که موضوع اکثر دعواها همسر خانواده همدیگه یا مسایل مالی و کاری بود .
توی این 10 سال من یواش یواش شروع کردم زیرآبی رفتن ، از دو سه تا جنده بازی پولی شروع شد تا دوست دخترها و سکس های نصفه کاره که هیچ کدام هم سرانجامی نداشت . توی این ده سال من برای خودم شرکت کوچکی تاسیس کرده بودم و اون هم که بازرگانی خونده بود با توجه به تسلطش به زبان ترکی بیزینس های خوبی تو ترکیه برای خودش درست کرده بود و با همکاری یک شرکت بازرگانی مدام بین تهران و استانبول در رفت و آمد بود . دو سه بار برای کمک با او به سفر ترکیه رفتم اما دیگه مشغله شرکت خودم اجازه نمی داد خیلی همراهیش کنم و او توی یکی دو سال گذشته سفرها رو تنها می رفت . اما هیچ وقت بهش شک نداشتم و از طرفی از خدا خواسته توی شرکت تنها می شدم و زیرآبی های مورد نظرم رو با دخترها می رفتم . یکی دوبار هم سارا بمن شک کرد اما خیلی حساسیت چشمگیری بینمان پیش نیامد .
اما توی چند ماه اخیر متوجه یه سری رفتارهای مشکوک از سارا شده بودم . اول اینکه بعد دو سه سفر آخرش خیلی بشاش و خنده رو شده بود و گل از گلش شکفته بود و تماس ها و پیامک های مشکوک تلفنی اش هم زیاد شده بود . سارا خیلی محتاط بود و معمولا ردی توی موبایلش باقی نمی گذاشت که بتونم مچش رو بگیرم . اما فهمیده بودم که یه جای کار میلنگه . شک مثل خوره به وجودم افتاده بود و ول کن نبود . رفتارش با من هم خیلی عوض شده بود . بیشتر موقع ها حوصله حرف زدن با من رو نداشت و به محض کج خلقی صورتش رو توی هم جمع می کرد و به اتاق خواب میرفت و حتی از یک دعوای ساده هم پرهیز می کرد .
چند بار خواستم زیر زبانش رو بکشم و از کیفیت کارش در ترکیه سوال کردم . اون هم خیلی کلی جواب داد که با یکی دو تا رابط ایرانی ترکیه ای اونجا در ارتباط است که اکثرا هم بسیار مسن هستند . کاملا از زیر سوالها طفره می رفت . یادم افتاد یکی دو بار آخر که می خواست به سفر برود چقدر به خودش رسیده بود و قبل سفری بدنش رو کامل اپیلیدی کرده بود . یا رنگ ابروهاش رو شارژ کرده بود. شکم هی داشت کاملتر می شد و او هم هی طفره می رفت . چند بار دیدم که دارد پشت کامپیوتر با کسی چت می کند و تا من پیش او می رفتم یکصفحه بی ربط را روی صفحه می آورد .
دیگر دلم رو به دریا زدم و گفتم : با کس خاصی چت می کنی ؟ باز هم طفره رفت اما وقتی قیافه جدی من رو دید انگار که راه حلی به نظرش رسیده باشد گفت : اگه واقعیت رو بخواهی با یک آقایی توی سفرم آشنا شدم که مسن هم هست اصلیتش ایرانی ترکیه ای است و مقیم سوئد است و برای بیزینس زیاد به استانبول می آید . برای من حکم برادر بزرگ را دارد و به من خیلی کمک می کند . من هم گاهی با او فراتر از مسایل کاری چت و درد دل می کنم .
کمی به صورت عمیق به او نگاه کردم و گفتم و اونوقت شما همیشه اون رو توی سفرهات می بینی .
سارا گفت همیشه که نه دو سه بار دیدمش و چند بار هم با هم بیرون شام خوردیم . کلا در همین سطح بوده . خیلی دلم می خواست حرفهایش را باور کنم . چون اگه فراتر از این باشد ابر سیاهی زندگیمون رو گرفته بود که به این راحتی ها این ابر زندگیمان را ترک نمی کرد . ما از نگاه همه آدمهای دور و ور و دوستان و آشنایان یک زوج خوشبخت بودیم . کلی هم تو این مدت دستاورد داشتیم و اموال و موفقیتهای کاریمان هم به هم گره خورده بود .حالا با یکم غیرتی بازی من می تونست کل این داستان دود بشه و برود هوا . اما از نظر من هنوز یه جای کار میلنگید و حس می کردم این دوستی فراتر از این حرفهاست .
بعد سارا به صورت کنایه گفت تو که همیشه دوستهای غیر هم جنس خودت رو از دخترهای دانشکده گرفته تا دوستان دور و بر داریم . همیشه هم که دور هم جمع می شوید و کلی با هم شوخی می کنید . من همین یه نفر هست که گاهی باهاش چت کنم و دردل کنم . کمی صورتم رو جمع کردم و گفتم میتونم بعضی از چتهات رو بخونم ؟ سارا گفت الان که همه رو پاک کردم اما بعدا چرا که نه ؟
چند روز بعد انگار که می خواهد بچه خر کند گزیده ای از چتش را که معلوم بود کاملا سفارشی و از پیش تعیین شده است رو به من نشان داد . که در آن شخص مورد نظر که احمد نام داشت به فارسی خیلی مودبانه از احوال من پرسیده بود و یه سری داستانهای کاری رو مطرح کرده بود . پرسیدم ایشون که ترکیه ای است چطور با تو فارسی حرف میزنه . سارا خیلی صریح تصریح کرد که اصلیتش ایرانی است و به خاطر زندگی طولانی در ترکیه و داشتن همسر ترکیه ای و بچه دیگه ترکیه ای محسوب میشه اما هنوز فارسی رو خوب صحبت می کنه .
پازلهای شکم داشت کامل تر می شد . این فکر که آیا این آقا در ترکیه چه رابطه ای با همسرم دارد داشت دیوونه ام می کرد . آیا با هم رابطه عاشقانه داشتند و از اون بدتر کارشون به رابط جنسی و سکس کشیده بود ؟ سارا علنا دیگه با من سکس خوبی نداشت و از زیر سکس های آتشین در می رفت و بیشتر رفع نیاز می کرد . معلوم بود جای دیگه از لحاظ نیاز جنسی کاملا تامینه .
اینها گذشت تا اینکه یک روز بدون مقدمه آمدم خانه . قرار نبود اون ساعت بیام . همون کلیشه همیشگی . سارا متوجه خانه آمدنم نبود و داشت با کسی تلفنی حرف می زد . آروم در حالی که نفسم رو حبس کرده بودم به کنار در اتاق رفتم و خودم را پشت در پنهان کردم . سارا داشت به صورت لاس گونه با یک مرد حرف می زد . دل میداد و قلوه می گرفت . از خاطراتشون در استانبول حرف می زد و خیلی لوس حرف می زد . مثلا می گفت تو خیلی بلایی . یا ای شیطون خودم . بعد هم دو سه بار وسط حرفهاش به طرف مقابل گفت : دوستت دارم .دوستت دارم عزیزم . برای دیدن دوباره ات دلتنگم .
عرق سردی روی پیشانی ام نشسته بود . نفسم از ریه هام خارج نمی شد . حس می کردم تمام آوار دنیا روی سرم خراب شده و حتی روی دو تا پایم بند نبودم . نمی دانستم چکار کنم و چه عکس العملی نشان بدم . پازل چند هفته ایم ظاهرا به نقطه کامل رسیده بود . پس حقیقت داشت و سارا یک معشوق سفت و محکم در ترکیه دارد .
آرام بدون اینکه بدونم چکار می کنم به سمت در خروجی رفتم . سارا متوجه شد کسی داخل خانه بوده تلفن را قطع کرد و از اتقاق بیرون آمد و من هم همان موقع در خروجی در بستم و از خانه بیرون رفتم . سارا متوجه شده بود که من حرفهایش را شنیده ام . بی هدف مثل دیوانه ها در خیابان پرسه می زدم . سارا مرتب تلفنم را می گرفت و من هیچ جوابی نمی دادم . سیگار بود که پشت سیگار دود می کردم . دیگر کل آسمان روی سرم خراب شده بود . همسر محبوب و عزیزم که روزی عاشقانه با هم ازدواج کرده بودیم حالا داشت به من خیانت می کرد . آنهم یک خیانت عاشقانه در کشوری که من نمی توانم سرنخی از آن به این راحتی به دست بیارم . بالاخره تلفن سارا رو جواب دادم چون ولکن نبود . سارا با صدای حق به جانب اما کمی لرزان گفت . معلومه کجا رفتی ؟ چت شده .
سکوت . سکوت کردم و حرفی نزدم . سارا دیگر صدایش شبیه جیغ شده بود . به تو میگم چی شده؟
بالاخره با صدایی که از ته حلقم بیرون می آمد گفتم خودت میدونی چی شده . سارا هم که اهل کم آوردن بود گفت نه نمیدونم چی شده . بیا خونه تا درباره اش صحبت کنیم .
بعد چند ساعت و خالی کردن چند پاکت سیگار بالاخره به خونه برگشتم . چهره من سرد مثل مرده ها بود و چهره اون برافروخته و خشمگین از این که مچش گرفته شده اما اهل وا دادن نبود .
خب؟
خب کی چی ؟ داشتی با کی تلفنی حرف می زدی؟
حالا جاسوسی منم می کنی ؟ خب زودتر میگفتی مشکلت اینه . داشتم با یکی از دوستان دخترم حرف می زدم . اسمش هم راضیه است .
راضیه دیگه کدوم خریه . تو که اصلا دوستی به این نام نداری . بعد اینکه تو با دوست های دخترت لاس میزنی و دل و قلوه میگیری و آخرش هم عاشقانه میگویی دوستت دارم ؟ واقعا شعور من رو در چه حد فرض کردی .
سارا که دیده بود بدجوری پس خورده کانال زنانه اش را روشن کرد و شروع به جیغ و فریاد کرد . گفت داری به من تهمت ناموسی می زنی . جرات داری بیا ثابت کن . تو همه رو مثل خودت هرزه تصور میکنی . فکر کردی از جنده بازی ها و دوست دخترهای ریز و درشتت خبر ندارم ؟ می خوای اسماشون رو برات ردیف کنم ؟ و چند تا اسم گفت که جدا جا خوردم . این همه اطلاعات رو از کجا آورده بود ؟ منم مثل خودش قافیه رو نباختم و گفتم خب که چی یه سری رابطه در حد لاس زدن بوده که تموم شده رفته منم مردم . ولی قضیه تو فرق می کنه تو رسما یه معشوقه گرفتی که معلومه خیلی وقت هم هست باهاش در ارتباط هستی ؟
مرد و مردونه بگو . باهاش سکس داری؟
سارا را شنیدن این جمله دیگه بدجوری قاطی کرد و گفت ؟ فکر کردی من مثل خودت هرزه و کثافت هستم ؟ من شرافتم رو به یه رابطه کوتاه مدت نمی فروشم و خلاصه تنگ بازیش را در حد اعلا رسانده بود .
واقعا نقطه ضعف من همین جیغ و فریاد کردن های سارا بود که واقعا خلع سلاح شده بودم و نمیتونستم تحمل کنم . اما از لرزش صدایش فهمیدم که دروغ می گوید .
کمی خودم رو آروم کردم و گفت خیلی خب یه کاری می کنیم . هر رابطه ای داشتی باید همین جا تمومش کنی و دفنش کنی شماره تماس هاش رو هم همین الان باید پاک کنی .اما سارا وقیحانه گفت . چرا باید رابطه سالم با یک دوست خوب رو قطع کنم وقتی رابطه خاصی ندارم . باید برده و اسیر تو باشم ؟
دعواهای ما خلاصه تا چند هفته ادامه داشت . کلی داد و فریاد عربده کشیده شد کلی ظروف آشپزخانه شکست و کلی از وسایلمان پخش و پلا به این طرف و آن طرف خانه پرت شد . از من اصرار و از اون انکار و من رو یک آنسان مریض روانی خواندن . حالا یک چیز هم بدهکار شده بودیم !
نمی دونستم باید چکار کنم . حتی به جدایی فکر می کردم . اما این همه زحمت چندین ساله که برای این زندگی کشیده بودیم کجا می رفت ؟ همه اقوام ما رو یک زوج موفق و کامل می دونستند . رابطه مان با خانواده های هم دیگه هم بسیار خوب بود . حالا میرفتم و میگفتم دلیل جداییمان چیست ؟ می دانستم اگر کوچکترین اشاره ای بکنم اون هم پته من رو روی آب می ریزد و خلاصه آبرو واسه جفتمان نمی ماند . از طرفی تمام این داستانها باعث شد به طرز عجیبی او رو بیشتر دوست داشته باشم . یعنی حس سکسیم نسبت به او بیشتر شده بود . بعد از چند هفته دعوا بالاخره آشتی کردیم و قول دادیم که سر این مساله دعوا نکنیم و بعدش هم سکس های آتشینی با هم کردیم . اینکه یک درصد هم فکر می کردم که زنم دست خورده شده سکسمون رو خیلی داغتر و وحشی تر کرده بود و با پوزیشنهای مختلف و وحشی می کردمش .
خلاصه اوضاع همینجوری بود که گفت من الان یک مسافرت کاری دیگه باید برم و سه روزه برمیگردم . برای اینکه خیالت راحت باشه دم به ساعت با هم چت و تلفن می کنیم . با اکراه قبول کردم . اما می دانستم به محض اینکه پایش به استانبول برسد شلوارش شل می شود و یک مرد غریبه بدن زنم رو در اختیار می گیرد . این برام دیگه مثل روز روشن بود . اما مخالفت کردنم من رو به موضوع ضعف می برد .
این سه چهار روز که نبود دستم به هیچ کاری نمی رفت . من که همیشه برای رفتنش روز شماری میکردم حالا برعکس شده بود . دم به دقیقه ازش خبر می گرفتم . اما گاهی سایلنت می شد و بوی پیچوندن هنوز هم هویدا بود . اما سارا کار خودش رو می کرد . پیش خودم تصویر سازی می کردم . یعنی الان با کسیه ؟ رابطه شون در چه حده ؟ فقط بیرون با هم قرار می گذارند یا با هم توی یه اتاق هستند . فقط در حد بوس و بغله یا با هم سکس می کنند . مگه میشه تو یه اتاق باشن و سکس نکنن؟
حتی پوزیشن های سکسیش رو هم تصویر سازی می کردم . یعنی براش ساک هم میزنه و اون از کوس سارا می خوره ؟ یعنی داگ استایل هم می کنتش و از پشت موهاش رو میگیره ؟
بسته سیگار بود که طی چند ساعت تموم می کردم . منی که درهفته حتی دو سه تا سیگار هم نمی کشیدم .
سه روز تموم شد و سارا برگشت . باز هم مثل همیشه گل از گلش شکفته بود و از انرژی اش حس کردم که با کسی بوده . این دفعه دعوامون از همون فرودگاه شروع شد و تا خونه دیگه فحش و دری وری نبود که به هم نداده باشیم . وقتی رسیدیم تا چند روز که حرف نمی زدیم . بعد هم من وسایلم رو جمع کردم و به خونه یکی از دوستام رفتم . تو این بین البته من رابطه ام با یکی از دوست دخترام که همسن خودم بود و یک زن مطلقه بود ( و یک پسر هم داشت ) خیلی خوب شده بود . گاهی هم به خونه اون می رفتم . اسمش سارینا بود . سارینا که از جزییات دعوای من و سارا با خبر شده بود مرتب حق رو به من میداد و میگفت نباید از این توهین آشکاری که به من شده کوتاه بیام و من رو هی جری تر می کرد . از طرفی خودش هم نیم نگاهی به این داشت که بعد از جدایی با خود او زندگی یا ازدواج کنم و با توجه به اینکه خونه هم از خودش بود می گفت که خیالم از بابت خونه و جا و مکان زندگی راحت باشه و من فقط فکرم متمرکز کارم باشه . هرچند خودش هم شاغل بود و درآمدش بد نبود .
اما وقتی به کلیت قضیه نگاه می کردم این داستان رو به چشم یک پس رفت نگاه می کردم . سارا همسر زیبا و جذاب من کجا و سارینا کجا ؟ سارینا زن بانمک و فهمیده ای بود اما از لحاظ زیبایی و جذابیت جنسی حتی انگشت کوچیکه سارا هم نمی شد . تازه سارینا هم مشکلات رفتاری خودش رو داشت که وقتی باهاش زندگی کردم متوجه شدم . سارینا خیلی وسواسی و حسوده بود و اون هم قابلیت اینو داره که اگه پاش بیفته زندگی رو به کامم جهنم کنه . تازه همسن خودم هم که بود و زودتر از من به پیری می رسید . از لحاظ سکس هم با اینکه سکسش خوب بود اما کصش به خاطر زایمان بسیار گشاد بود و سکس باهاش خیلی هیجان انگیز نبود . ولی خب تو سکس کارهایی می کرد که خیلی عالی بود . مثلا اینکه روز پریودش رو حساب می کرد و گاهی می گذاشت که آبم رو کامل داخل کصش بریزم . یا گاهی آبم رو کامل توی صورتش خالی می کرد و ازش ماسک صورت درست می کرد و نیم ساعتی باهاش می چرخید . این کارهاش خیلی جذاب بود . سارا صد سال تو سکس از این کارها نمی کرد .
فکر سارا یک لحظه هم از ذهنم بیرون نمی رفت . الان داره چکار میکنه ؟ اصلا من براش مهم هستم ؟ یعنی الان دیگه با طرف مقابل کامل ریخته ان رو هم ؟ اصلا این طرف مقابل کی هست ؟ من فقط یک اسم از اون داشتم و یک بار هم عکسش رو توی لپتاپش دیده بودم . مردی بود جاافتاده که نسبتا خوشتیپ بود اما معلوم بود بسیار ازخودراضی است و البته پولدار . شاید هم زن و بچه داشت . از کجا معلوم ؟
از یه طرف هر چی با سارینا هم پیش می رفتم اون هم به من وابسته تر می شد و داشت روی این قضیه حساب باز می کرد و اگر به سارا برمی گشتم ممکن بود یک لطمه روحی هم به سارینا وارد بشه و هم به خودم . این بود که سعی کردم یکی درمیون گاهی هم خونه دوستانم باشم . اما کمتر خونه پدر و مادرم می رفتم که بویی از این قضیه نبرند . تا اینکه سارا به موبایلم زنگ زد و گفت بیا با هم صحبت کنیم .
اول یکم اخم و ناز و نوز کردم و با اکراه قبول کردم . اما دلم برای دیدنش هم داشت پر می کشید . توی یه کافه قرار گذاشتیم . خیلی سرد توی کافه روبرویش نشستم و گفتم هر چی گفتنی هست بگو . ولی اگه می خوای به انکارهای قبلیت ادامه بدی و به شعور من توهین کنی بگو که حوصله ندارم و دارم مقدمات جدایی رو هم می چینم .
سارا با لبخند تلخی گفت : از جریان سارینا خبر دارم . لازم نیست به من بگی که اگه من رو ول کنی جایگزین داری . من هم اگه همین الان اراده کنم هزار تا جایگزین می تونم پیدا کنم . اما اگه بهت زنگ زدم بابت اینه که تو و زندگیمون هنوز برام ارزش داره .
جل الخالق ! مگه دوربین به من نصب کرده ؟ از کجا اینقدر آمار من رو داره ؟ این باهوش بودنش دیگه داشت دیوونم می کرد . ولی خب معلوم بود حسادت زنانه کار خودش رو کرده که زنگ زده . چون احساس خطر کرده بود که قضیه جدیه . حتی اگر سارینا دختری نبود که در حد خودش باشه .
گفتم خب اصل داستان رو بگو . با این آقای احمد رابطه داری ؟
گفت بله .
یک لحظه چشمانم سیاهی رفت اما حس هیجان خیلی عجیبی هم تو دلم احساس کردم . چند نفس عمیق کشیدم و گفتم ادامه بده . این آدم مجرده ؟
گفت : نه زن و بچه داره . ترکیه ای هم هستند .
گفتم : باهاش سکس داشتی ؟
چند لحظه سرش رو انداخت پایین و گفت : بله ! و سریع ادامه داد همون طور که تو با سارینا و خیلی دخترهای دیگه داشتی . این چیزها فقط واسه ما زنها تابو هست .
دستم رو به علامت سکوت بالا آوردم که لازم نیست توجیه کنی . حالا که زبون باز کرده بود می خواستم اصل داستان رو بدونم تا تصمیمم رو بگیرم .
پرسیدم چند بار سکس داشتی ؟
گفت توی یکی دو سال اخیر هر بار که رفتم ترکیه باهاش توی یه هتل بودم . و هر روز تقریبا سکس داشتیم . شاید هم روزی دو بار .
چشمانش از صداقت برق می زد . واقعا باورم نمی شد داره اینها رو برام اعتراف می کنه و قصد اغراق کردن هم نداشت .
گفتم : دوستش داری ؟
گفت : فکر کردی من جنده ام که اگه دوستش نداشتم باهاش بخوابم ؟ می دونی چند تا آدم پولدار و حسابی تو این مدت بهم پیشنهاد دادن و یه لگد زدم در کونشون ؟ تازه این احمد هم خیلی پولداره ولی تا به حال هیچی ازش قبول نکردم . به جز یه انگشتر و چند تا عطر که خیلی هم مهم نیستند . و اینکه دو سه بار با اینکه کاری ترکیه نداشتم با هزینه اون به ترکیه رفتم و تو هتل بودم مثل همین دفعه آخر . تو توی این چند سال اخیر به من توجه نمی کردی و همش پی کار خودت بودی و مرتب جنده بازی و دختربازی می کردی . من یه خلا احساسی شدید داشتم و توی سفرم این مرد به من خیلی توجه عاطفی کرد . رابطه مون هم ناخواسته اتفاق افتاد من رو جایی دعوت کرده بود . وقتی خاطراتم رو براش گفتم گریه کردم و اون هم من رو بغل کرد و بعد از هم لب گرفتیم . همون شد ادامه رابطه مون
گفتم . خب حالا می خوای چکار کنی ؟ میخوای باهاش ادامه بدی ؟
گفت اگه این ادامه دادن میخواد به قیمت جدایی ما تموم بشه نه ! با اینکه خیلی برام سخته که دیگه نبینمش . چون به جز معشوقه برام همیشه یک دوست خوبم بوده . ولی تو هم باید تضمین بدی که از این به بعد دیگه هیچ دختر دیگه ای از جمله سارینا رو نمی بینی و همیشه هم باید اجازه دسترسی به موبایلت رو داشته باشم . تو هم همینطور .
عجب شرطی ! وقتی به خودم هم نگاه کردم دیدم واقعا سخته بخوام این شرط رو قبول کنم . من به جز سارینا چند تا کیس دیگه هم داشتم که هر وقت دلم بخواد باهاشون بیرون برم یا سکس داشته باشم . ولی من هم ته دلم می خواست که این ماجرا تموم بشه .
گفتم قبوله ! . همون جا همدیگر رو بوسیدیم و قول دادیم که همه چیز تموم بشه . سارا هم بیزینس ترکیه اش رو کمرنگ و غیرحضوری کرد . هرچند به خاطر تحریم های جدید واقعا دیگه کار کردن با خارج هم سخت شده بود .
به خونه برگشتیم و دوباره با عشق به زندگی ادامه دادیم . سارینا هم با قلبی شکسته و چشمانی گریان از من جدا شد و من رو بلاک کرد . این هم شوک عاطفی واقعا دیگه در توانم نبود . اما همین که به زندگی عادیم برگشته بودم خوشحال بودم .
اما داستان کمی فرق کرده بود . حالا من زنی رو خونه داشتم که می دونستم با یک مرد دیگه سکس کرده و این داستان خیلی برایم عجیب و از طرفی هیجان انگیز بود . یک بار وسط سکس با سارا به شوخی بهش گفتم : جون هیچ کسی کس عشق خود آدم نمیشه . این هم سوراخ کردم اما سوراخ عشق خودم یه چیز دیگه است . مخصوصا الان که دست دومه J)
اونم به شوخی و شهوت گفت : جون هیچ کیری هم کیر شوهر خود آدم نمیشه . کیر احمد کجا و کیر تو کجا ؟
اینو که گفت درجا آبم اومد . اینقدر ازم آب اومد که فکر کنم کمرم خشک شد . بعد از نیم ساعت که خودمون رو شستیم و داشتیم با هم قهوه می خوردیم بهش گفتم راستی سکست با احمد چطور بود ؟ خیلی دوست دارم از جزئیاتش بدونم .
سارا اول کمی دل دل کرد . من اصرار کردم که بگو از حرفهات سواستفاده میکنم . خیلی من رو حشری می کنه اگه جزییات رو بدونم . الان که دیگه باهاش نیستی و خطری تهدید نمی کنه .
سارا هم نامردی نکرد و کل جزییات رو تعریف کرد و گفت : بعد از اینکه توی اون ماجرا ازم لب گرفت روز بعدش من رو دعوت کرد به دفتر کارش. اونجا هم هیچ کس نبود . بعد از صحبت و کمی شراب اومد دوباره از من لب گرفت و من مقاومت نکردم . بعد روی صندلی نشست و من رو هم روی پاهایش نشاند . همون طور لب می گرفت و با سینه هام بازی می کرد که یواش یواش دکمه هایم رو باز کرد . من هم اصلا مقاومتی نمی تونستم بکنم چون حسم بدجوری بالا زده بود و مدتها بود این طور نشده بودم . دیگه به خودم اومدم دیدم تمام لباسهام رو بیرون آورده و یه شرت پام هست . داشت همینطور سینه هام رو می خورد و با قدرت به کونم چنگ می زد و بازی می کرد . خواست شرتم رو در بیاره که با علامت اخطار بهش گفتم : کاندوم داری ؟ و عجیب که نداشت . خلاصه اون روز همون طور بمال بمال ادامه دادیم و فرداش برام تو یه هتل خیلی عالی اتاق گرفت . بهم زنگ زد و آدرس هتل رو داد که برم داخل اتاق من هم رفتم و رزروشن و همه چی آماده بود . رفتم حموم و حسابی خوشگل کردم . لباس زیر خیلی خوشگل پوشیدم و یه لباس شیک و سکسی انتخاب کردم .
از تعریف جزییات خیلی هیجان زده شده بودم و گفتم : خب بقیه اش ؟
گفت . خلاصه هیچی دیدم در می زنند و در رو باز کردم . احمد بود . با یک بسته شکلات و یک بطری شراب آمد داخل . همونجا ازم لب گرفت . خواستیم اول شراب رو بخوریم و گپ بزنیم که دیگه طاقت نیاوردیم . همون جور وحشیانه من رو روی تخت انداخت و شروع به خوردن لبهایم کرد . زبونهایمون با هم برخورد می کرد و من ناله می کردم . بعد صورتش را آورد پایین تر و گردنم رو بوسید . همون طور اومد پایین رو پیراهنم رو در آورد و از روی سوتین شروع کرد ممه هایم رو خوردن . بعد دامن کوتاهم رو داد بالا شروع کرد این دفعه کصم رو از روی شرت خوردن
من از شدت خجالت صورتم رو گرفته بودم و فقط ناله می کردم . باور نمی کردم که داره این اتفاق واقعا می افته . بعد من رو نشاند روی تخت و سوتین رو باز کرد . بعد هم پاهایم رو داد بالا و با قدرت شرتم را از جا درآورد . با توجه به اینکه خودش هم داشت به زنش خیانت می کرد هیجانش خیلی بالا بود . پاهایم رو داد بالا . یه متکا زیر کونم گذاشت و با شدت و حرارت شروع کردن کصم رو خوردن . یک لیس بلند از اون پایین سوراخ کونم شروع می کرد و تا به صورت عمیق تا دم چوچوله ام ادامه می داد .
من که دیگه نفسم بالا نمی آمد گفتم : ادامه بده .
سارا ادامه داد : خلاصه دست از کصم بر نمی داشت . زبونش رو تا ته کرده بود توی کصم و تمام شیارهای داخل کصم با زبونش لمس می شد . من این وسط از بس ناله کرده بودم داشت اشکم در می اومد . کصم خیس خیس شده بود اما اون دست بردار نبود و تقریبا تمام ترشحات کصم رو خورد . شاید انتظار داشت که من هم سراغ کیرش می رفتم و ساک می زدم اما هر حرکتی از من سلب شده بود و تسلیم محض بودم . اون هم همون طور که پاهایم رو بالا داده بود کاندومی رو از کیف کوچکش درآورد و آن را دور کیرش کشید . من هنوز از شدت خجالت به کیرش نگاه نمی کردم و یک دفعه کلفتی کیرش رو داخل کصم حس کردم . عجب کیر کلفت و جون داری داشت . اینجا دستم رو از روی صورتم برداشتم و مستقیم به چشمانش نگاه کردم و با چشمانم ملتمسانه گفتم بکن . و اون هم شروع کرد به تلمبه زدن . تقریبا ۱۰ دقیقه از جلو تلمبه می زد و قصد نداشت آبش بیاید . ناگهان کیرش را درآورد و با قدرت من رو برگرداند و به حالت داگ استایل درآورد . انگشتش را تا نصفه توی کونم کرد و شروع کرد به صورت داگ استایل تلمبه زدن . چند دقیقه هم این جوری تلمبه زد و بالاخره کیرش رو از اون تو درآورد کاندم رو سریع بیرون آورد و تمام آبش رو روی کونم ریخت . مایع گرم لزجی رو روی کونم حس می کردم و از شدت هیجان چیزی نمونده بود که قالب تهی کنم .
همونجا دستمال آورد و آبش رو از روی کونم پاک کرد و کونم رو بوسید . بعد مرا برگرداند و دوباره ازم لب گرفت . خلاصه همینجوری نیم ساعت تو بغلش خوابم برد . واقعا احساس می کردم که یک شوهر جدید دارم . چون تو مدتها بود این کارها رو با من نمی کردی . بعد نیم ساعت من رو به حمام برد و دو تایی همدیگر رو شستیم و بعد لباس پوشیدیم . دوباره خوشتیپ کردیم و برای گردش به بیرون رفتیم . با وجودی که ممکن بود بیرون کسی او را بشناسد از هر فرصتی برای بغل کردن و بوسیدنم استفاده می کرد . تا اینکه شب مرا تا دم هتل رسوند و به خونه خودش رفت . کمی دلگیر شدم .بهش پیام دادم که حق نداری فردا شب من رو تنها بگذاری . اونم نامردی نکرد . فردا شب زنش رو پیچوند و تا صبح با من بود تقریبا دو سه بار بکن بکن داشتیم . این دفعه دیگه جراتم زیاد شد و کیرش رو هم حسابی ساک زدم .بعد هر سکس هم دوباره دوش می گرفتیم و دوباره با هم می خوابیدیم و دوباره بعد چند ساعت سکس .
دفعه پیش که پیشش رفته بودم توی سه چهار روز نزدیک ۱۰ بار با هم سکس داشتیم . با خنده گفت دیگه کس سالم برام نذاشته بود .
سارا تا این جا تعریف کرد و بعد سکوت کرد . سرم داشت از شدت هیجان ، حسادت و البته شهوت گیج می رفت . همونجا دستش رو گرفتم و به تخت خواب بردم و شروع کردم به بوسیدن و خوردنش . به سبک احمد کاندومی دور کیرم کشیدم و فرو کردم تو . وسط کردن می گفتم حالا کیر من بهتره یا کیر احمد ؟ اون هم با شهوت کامل می گفت البته کیر احمد ! یا اینکه می گفتم تو جنده کی هستی اونم میگفت جنده احمد ! و همین حرفاش باعث شد باز آبم با شدت کامل بیاید . این دیگه چه قسمی بود ؟ هر چه از سکسش با احمد بیشتر صحبت می کرد من حشری تر می شدم . تا اونجا که شرطی شده بودم که هر دفعه موقع سکس یه بخشی از خاطراتش با احمد را تعریف کند تا من آبم بیاید .
این عادت ما تا چند وقت ادامه پیدا کرد و این شرطی شدن من موقع ارضا که باید حتما با خاطره ای از سکس سارا با احمد همراه می شد برای خودم عجیب بود و باعث افکار مالیخولیایی در من شده بود . مطمئن بودم که اون هنوز هم دلش می خواد که با احمد رابطه داشته باشه و خنده دار اینجا بود که این فکر باعث هیجان میشد تا خشم .
این داستان ادامه داشت تا اینکه یکی از بچه ها شماره یک ماساژور خانم به نام سمانه رو من داد و گفت : این کارش خیلی درسته ! خیلی وقت بود شیطونی نکرده بودم و فکر کردم یه ماساژ از یک ماساژور خانم خیلی قرارداد شفاهی من و سارا رو نقض نمی کنه . تلفنی با ماساژور صحبت کردم . چه صدای قشنگی داشت و خیلی مهربون بود و کمی لوند . به خونه ماساژور رفتم و در برابر خودم یک زن جذاب رو دیدم که بسیار دلبری می کرد هر چند قیمت ماساژش هم پایین نبود . خلاصه یه ماساژ مشتی داد اما از هپی اندینگ خبری نبود . اما بین ماساژ کلی با هم صحبت کردیم و از سختی های زندگیش گفت و منم اشاره های کوتاهی به رابطه پرفراز و نشیبم با سارا کردم . خلاصه با سمانه دوست شدم و با اینکه قیمت ماساژش بالا بود هر از چند گاه پیشش می رفتم . البته حالا که مشتری ثابت شده بودم بهم تخفیف می داد . یه بار بهش زنگ زدم که میای جاده چالوس و اون هم با کمال میل قبول کرد . اون موقع هنوز این اتوبان جدید رو نزده بودند . به یکی از کافه های کنار رودخانه رفتیم و کلی قلیون کشیدیم و خندیدیم . خیلی وقت بود اینقدر بهم خوش نگذشته بود . روی پاهایم دراز کشیده بود و آسمون رو نگاه می کرد و باز هم بخشی از زندگی سخت و ملال آورش رو برام تعریف کرد . از اینکه دو بار زندگیش به شکست رفته و تنها دخترش پیش پدرش زندگی می کند . این همه نسخه دیگری از سارینا بود با این فرق که مثل سارینا پولدار نبود و برعکس او بسیار جذاب و دوست داشتنی بود . از طرف دیگه سمانه برعکس سارینا مشکلی با متاهل بودن من نداشت و همینکه از او حمایت مالی کنم حاضر بود که مثل یک معشوقه در کنارم باشه .
خلاصه اینکه از ماه بعد رابطه و سکس من با سمانه شروع شد . اون هم چه سکسی . سمانه یک آتشفشان سکس بود و اینقدر در سکس من رو به هیجان می آورد که حتی خواب این رابطه را با سارا هم نمی دیدم . در عوض من هم از او حمایت مالی می کردم هرچند از لحاظ طبقه اجتماعی پولدار نبودم . اما هنوز انقدر داشتم که بتونم از یک دختر حمایت مالی کنم . بعد چند وقت او تونست دخترش رو هم پیش خودش بیاره . و طنازی اون دختر زیبا وابستگی من رو به سمانه چند برابر کرده بود . انگار که یک خانواده جدید تشکیل داده بودم .
اما حالا این وسط تکلیف سارا چی بود ؟ آیا باید از سارا جدا می شدم ؟ نشستم پیش خودم فکر کردم و باز هم جواب منفی بود . درسته سمانه دختر سکسی و طنازی بود اما هر چی بود زن مناسبی برای زندگی محسوب نمی شد . مخصوصا اینکه شغلش ماساژور آقایون بود و خدا می دونه با چند نفر رابطه داشته . من چطور می تونستم همچین زنی رو به خانواده ام معرفی کنم . تازه خود سمانه هم با دو تا تجربه ناموفق ازدواج اصلا تو فاز ازدواج جدید نبودو به همین شرایط راضی بود .
اما یک مشکل دیگه هم وجود داشت . منکه به سارا قول داده بودم دیگه خیانت نکنم باز هم توی دام یه رابطه دیگه افتاده بودم . حالا باید چکار می کردم ؟
جرقه ای توی ذهنم شکل گرفت . یک روز که داشتم با سارا سکس می کردم بهش گفتم : عزیزم دوست داشتی هنوز با احمد تو رابطه بودی و باهاش سکس داشتی ؟ اونم که فکر می کرد باز من برای حشری شدن دارم این سوال رو می کنم با آه و ناله گفت : آره خیلی . اینجا بود کیر کلفتش رو می خوردم .
و بعد من یکم جدی تر گفتم : بدون شوخی گفتم . سارا که وسط دادن بود بازم حرفم رو جدی نگرفت . آبم که اومد و خودمون رو تمیز کردیم . دو تا قهوه آورد و نشست و گفت : خب . چی میگفتی وسط سکس ؟
گفتم : دوست داری دوباره با احمد در ارتباط باشی . سارا سکوت کرد و کمی من رو ورانداز کرد . می خواست ببینه که منظور من از این حرف چیه ؟ یه تسته که ازش حرف بکشم یا اینکه منظور دیگه ای دارم . گفت چطور مگه ؟
گفتم : با این حسی که من دارم و اینکه می بینم که رابطه با اون خوشحالت میکرد واقعا من مشکلی ندارم اگه بخوای دوباره باهاش در ارتباط باشی . با این شرط که من از همه جزییات باخبر باشم .
چشمان سارا هم از تعجب و هم از کنجکاوی گرد شد . گفت : یعنی میگی من راست راست توی چشم تو نگاه کنم لباس بپوشم ساکم رو ببندم و به قصد سکس کردن با احمد از خونه بیرون برم و تو هم خبر داشته باشی . و بعد قهقهه خنده سر داد . منم با خونسردی گفتم آره . دوباره من رو ورانداز کرد و گفت . نکنه این رو میگی که برای خودت مجوز بگیری برای یه رابطه جدید .
باز هم هوش بالای سارا . ای خدا دیوونه کرد منو . خودم رو نباختم و گفتم . نه واقعیت اون نیست ولی اینکه هر دومون رابطه آزاد داشته باشیم ولی باز هم همدیگر رو دوست داشته باشیم چه اشکالی داره . خب من قدیم فکر میکردم این مسایل فقط برای مردها است ولی الان فکر می کنم اگه دو طرفه باشه چه اشکالی داره ؟ الان ویل اسمیت هنرپیشه آمریکایی و همسرش هم رابطه آزاد دارند .
سارا خنده اش گرفته بود ولی یه هیجانی هم به چهره اش اومده بود . گفت اتفاقا احمد چند وقت پیش بهم پیام داد که داره میاد ایران ولی من بهش هیچ جوابی ندادم .
عجب پس فقط من نبودم که تو این مدت زیرآبی رفته . گفتم پس هنوز بهت پیام میده . خب چه بهتر .
سارا گفت : آره بلاکش که نکرده بودم . اونم مرتب پیام میداد اما من جواب نمی دادم .
دستان سارا رو گرفتم و گفتم من بهت قول میدم که هیچ مشکلی با رابطه تو با احمد نداشته باشم . چون اون که خودش متاهله و نمی تونه تورو ازم بگیره . منم که خر خودتم . سارا هم سریع گفت و البته اینکه منم کاری به روابط تو نداشته باشم . من با حرکت سر تایید کردم .
سارا بعد از کمی مکث و سبک سنگین کردن اوضاع گفت قبوله . چون من که نمیتونم جلوی زیرآبی رفتن های تو رو بگیرم . حداقل خودم کمی به سبک خودم زندگی کنم . با هم دست دادیم و همدیگر رو بوسیدیم . بعد جراتم رو بیشتر کردم و گفتم : یه درخواست دیگه هم ازت دارم ! گفت چی ؟ گفتم : می خوام از همه رابطه ات با احمد فیلم بگیری و برای من بفرستی . سارا تند شد و گفت : اصلا . اگه این فیلمها دست کسی بیفته چی ؟ اصلا شاید خودت بخوای یه روز از این فیلمها استفاده بکنی . از طرفی میخوام راحت باشم . شاید بخوام یه کارهایی بکنم که تو نبینی
بهش گفتم : خیلی دوست دارم . از تصویرسازی سکس تو و احمد خسته شدم میخوام ببینم چه اتفاقی می افته . تو آزادی که هر نوع عشق بازی و سکس کثیفی که دلت میخواد با احمد داشته باشی . من قول میدم به رویت نیارم . اتفاقا هرچی هات تر بهتر .
سارا کمی فکر کرد و گفت . خب یه کاری میشه کرد .
چه کاری ؟
سارا گفت من موبایل دومم رو رمز گذاری میکنم و دست تو میسپارمو تو به صورت آنلاین و تصویری موبایل من رو بگیر و همه صحنه ها رو به صورت لایو ببین . چطوره ؟
از هیجان قلبم داشت از جا در میومد . گفتم عالیه .
خلاصه روز موعود رسید و احمد به ایران آمد . من هم روز قبلش با سمانه قرار گذاشته بودم و یه سکس عالی باهاش داشتم که حس حسادتم کمتر بشه و فقط از هیجان داستان لذت ببرم .
احمد یه آپارتمان شیک چند روزه تو تهران اجاره کرده بود و بعد رسیدن به فرودگاه با سارا مستقیم به سمت آپارتمان رفته بودند . قلبم تند تند میزد که تماس تصویری برقرار بشه . و بالاخره سارا زنگ زد . تصویر سارا روی صفحه موبایلم اومد . یه لباس پیراهن خوشگل سکسی تنش بود و با شورت روی تخت نشسته بود . احمد رفته بود دوش بگیره و سارا هم که تو خونه پیش من دوش گرفته بود . سارا چشمکی به من زد و موبایل رو به صورت حرفه ای با دوربین پشت که معلوم نباشه یه جای خوب که دید عالی به تخت داشت جاساز کرد و کیفش رو هم کنارش گذاشت که تابلو نشه . سارا روی تخت خوابیده بود و برای من شکلک در می آورد .
احمد بالاخره از حمام اومد . سارا از روی تخت بلند شد و به سمتش رفت و شروع کردن از هم لب گرفتن . لب گرفتنشون بسیار عاشقانه و طولانی بود و معلوم بود همدیگر رو خیلی دوست دارند . احمد همان جا حوله اش رو درآورد و کیر راست شده اش بیرون افتاد . سارا همون طور که احمد رو می بوسید دستش رو به سمت کیر احمد برد و شروع به نوازش کردن کیر احمد کرد . احمد سارا رو با قدرت از جا بلند کرد و روی تخت انداخت . عجب هیکل بزرگی هم داشت این احمد .
پاهای سارا رو باز کرد و شروع کرد از روی شرت کس سارا رو خوردن . بعد با دندون شورت سارا رو کشید پایین . یک بالش زیر کون سارا گذاشت و پاهایش رو داد بالا . سارا خودش هم پیراهنش رو درآورد و فقط سوتین تنش بود . تصویر همون بود که سارا قبلا تعریف کرده بود . احمد شروع کرد لیس های کشیده و بلند به کس سارا زدن . احمد آن چنان با ولع کس و کون سارا رو میخورد انگار که یک غذای خوشمزه است . گاهی پاهای سارا را تا اونجا که می تونست می داد بالا و زبونش رو تا ته توی سوراخ کون سارا میکرد و در خوردن کس سارا هم بسیار بسیار با اشتها بود . سارا مرتب ناله می کرد و احمد هم می گفت . جون عزیزم جون . دوستت دارم .
آیا این من بودم که الان لیسیده شدن کس زنم رو توسط یک مرد غریبه هیکلی نگاه می کردم ؟ تقریبا یک ربع کص سارا رو خورد و لیس زد . گاهی پاهایش رو بالاتر هم می برد و سوراخ کونش رو هم لیس می زد . بعد شروع کرد به بوسیدن شکم و نافش . همون طور رفت بالا و رسید به ممه های سایز 75 سارا . سوتینش رو باز کرد و شروع کرد به خوردن ممه هایش . چقدر هم حرفه ای می خورد . من همینطور خشک شده داشتم صفحه موبایل رو نگاه می کردم . نمی دانستم جق بزنم ؟ سکته کنم یا خودم رو بکشم ؟ یا همینطور بشینم و لذت ببرم . همان آخری رو انتخاب کردم .
احمد بعد از خوردن ممه های سارا دوباره شروع کرد به لب گرفتن از سارا . و بعد سارا بلند شد و کیر احمد رو توی دستانش گرفت و شروع کرد به ساک زدن . چه ساکهای عاشقانه و ملسی می زد . کیر بزرگ احمد رو لیس می زد و می خورد و احمد هم از بالا با موهایش بازی می کرد . بعد احمد او رو برگرداند ، کاندومش رو جا گذاشت ( سارا هم کمکش کرد ) و شروع کردن به صورت داگ استایل سارا رو کردن . کون سارا کامل به طرف احمد خم شده بود و صورتش رو به دوربین موبایل بود و داشت با لبخند منو نگاه میکرد و وسط آه و ناله چند تا چشمک هم بمن زد . احمد تلمبه های سنگینی به کص سارا می زد . لامصب یه چیزی هم واسه من بزار . تموم کردی زن منو!
خلاصه بعد از داگ استایل شروع کرد به روش هفتی از جلو کردن . عجب کیر خستگی ناپذیری داشت . بالاخره بعد از یک ساعت کردن سارا رضایت داد . کاندومش رو درآورد و آبش رو کامل روی سینه های سارا ریخت . سارا با دست آب احمد رو به دور سینه های خودش مالید . احمد با دستمال آب رو پاک کرد و خودش به سمت حمام رفت . سارا هم دستمال به دست در حالی که آخرین قطره های آب احمد رو از روی بدنش پاک می کرد به سمت موبایل آمد چشمکی زد و برایم یک بوس فرستاد و تلفن رو قطع کرد .
من تا چند دقیقه هاج و واج نشسته بودم و بالاخره طاقت نیاوردم و با سرعت بسیار شروع به جق زدن کردم . چنان آبی ازم بیرون اومد که در تاریخ سابقه نداشت .
سارا تا سه روز به خونه نیومد و تماسهاش هم با من کم بود . مستی از سرش پریده بود و می ترسید که عاقبت کار خیلی بدتر از چیزی باشه که فکر می کرد . بعد سه روز سارا زنگ زد که دارم میام خونه . من همخونه رو براش عاشقانه درست کردم . شمع روشن کردم و دو گیلاس شراب ریختم . وقتی به خانه اومد و صحنه رو دید باورش نمی شد که عکس العمل من اینقدر خوب باشه . نشستیم با هم شراب رو خوردیم و بعد لب گرفتن شروع به سکس کردیم . گفتم ای ناقلا حالا همه کارهاییی که با احمد کردی باید با من بکنی . اونم خندید و گفت . چشم .
من هم بعدا جریان سمانه رو به او گفتم و اون هم کاملا و با روی خوش پذیرفت . دیگه علنا من دو تا زن داشتم و اون هم دو تا شوهر داشت . هر چند وقت یک بار احمد به تهران می آمد یا سارا با هزینه او به ترکیه می رفت و حسابی باهم عشق بازی و بکن بکن داشتند . سارا هم به عنوان سوغاتی کلی عکس و صوت و فیلم از بکن بکن خودشون برام می آورد و البته بعد هم اونها رو پاک می کرد . وقتی با هم صحبت می کردیم علنا من احمد رو شوهر دومش خطاب می کردم و اون هم سمانه رو زن دوم من صدا می کرد . البته هیچ وقت نه من از نزدیک احمد رو دیدم و نه اون از نزدیک سمانه رو دید .
یه چند سالی این جوری زندگی کردیم تا اینکه هر دوتامون با پارتنر هامون کات کردیم . چون از ایران به سمت کانادا مهاجرت کردیم و اونجا تجربه های بسیار عالی تری باهم گذروندیم . اگه از این داستان خوشتون اومد بسیار زیاد و به تفصیل کامنت بگذارید تا تجربه های کانادا رو هم براتون تعریف کنم . منتظر کامنت های خوبتون هستم.
مرسی از همه شما .
نوشته: بهزاد دست مریزاد
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید