این داستان تقدیم به شما

سلام.
اسمم شیوا ۲۵ سالمه قدم ۱۷۰ اندام سکسی و سفید کون درشت شکم تخت سینه های گرد و بلوری… خلاصه مردا همه جوره واسم راست میکنن قیافه ی خوبی دارم و تقریبا تا حالا از همه ی پسرای فامیل درخواست سکس داشتم ولی همش میترسیدم که سه بشه و برام بد شه با اینکه کلا خانواده ی راحتی دارم و سکس برا همه یه موضوع حل شدس ولی باز دلم نمیخاست تو فامیل آتو دست کسی داشته باشم یه جورایی ازینکه تو کفم باشن هم حال میکردم قبلا با دوست پسرام سکس داشتم یه شوهر خاله دارم اسمش امیره خیلی خوشتیپ و هیکلیه ۳۵ سالشه ولی همش با هم جنگو دعوا دارنو نمیسازن چون شوهر خالم سروگوشش میجنبه خالمم از وقتی فهمیده اونم زیرآبی میره خلاصه هرکدوم دارن عشقو حال خودشونو میکنن من معمولا زیاد خونه ی خالم میرم چون باهاش خیلی جورم سنش بهم نزدیکه ۳۰ سالشه و از بچگی با هم بودیم تابستون پارسال بود یه روز رفتم خونشون آیفونو زدم دروباز کرد رفتم بالا دیدم در ورودی بازه رفتم تو و صدا زدم سمیرا(خالم) دیدم امیر اومد جلوم سلام و احوال پرسی کردو گفت سمیرا نیست رفته خونه دوستش زود میاد ( که البته بعدا خودش گفت که الکی گفته و رفته بوده تولد و تا اخر شب نمیاد)گفتم خب پس من میرم اومده بودم بریم سر اون روسری فروشه که نزدیک خونه مامانجونه گفت نه بابا بشین خب میاد منم با امیر راحت بودم گفتم باشه
 
 
یه شلوارک مشکی و تیشرت حلقه ای سبز تنش بود وای چه هیکلی داشت موها مشکی براق پوست سبزه ورزشکاری یه جورایی خوشم میمد ازش نشستم رو کاناپه روسریمو برداشتم از بس گرم بود زیر مانتوی کرمی رنگم چیزی نپوشیده بودم نمیدونم چرا حشری شده بودم انگار سینه هام ورم کرده بود داشت دکمه مانتومو میترکوند امیر واسم شربت خنک آورد و تعارفم کرد و نگاشو دوخت به چاک سینم منم نگاش کردمو شربتو برداشتم نشست پیشم تیوی روشن بود نگاشو به تیوی چرخوند و شربتشو میخورد به منم گفت بهور خنک میشی یه دستش پشت سر من بود منم شربتمو میخوردم یه کم وقت بعد دیدم دستش اومد روی رونم اون یکی دستشم از پشت سر اورد روی گردنم نگاش کردم و متعجب گفتم امیر …. گفت چیه خب گفتم چرا اینجوری میکنی صورتشو به صورتم نزدیک کردو شروع کرد خوردن لبام دستشو رسوند رو سینه هام و به طرز هیجان انگیزی سینمو میمالید گفتم امیر نه خواهش میکنم درست نیست سمیرا به من اعتماد داره این رابطه رو خراب نکن گفت نگران نباش هیچ اتفاقی نمیافته خودش الان داره کص و کون میده به پسرا من زبونم بند اومده بود یه جورایی هم ازش خوشم‌میمد واسه همین سعی کردم خودمو تو عمل انجام شده قرار بدم

 
لبای همو حسابی خوردیم من حسابی خیس شده بودم اونم همینجوری که زیر لب میگفت میدونی چند وقته تو کفتم لعنتی دکمه هامو باز میکرد سینه هام افتاد بیرون دیوونه شد گفت وای بیشرف سوتینت کوگفتم کارتورو راحت کردم افتاد به جون سینه هام چنان با ولع میمکید که ترسیدم سر سینم کنده شه شلوارکشو دراوردشورت پوشیده بود زیرش واااای اینقدر کیرش بزرگ بود که از بالای شورتش زده بود بیرون دستمو مالیدم رو کیرش اووووف کلفت درش اوردمو شروع کردم کیرشو خوردن یه عالمه کیرشو خوردم سرمو فشار میداد نمیتونستم کامل بخورم از بس بزرگ بود منو خوابوند رو کاناپه و انگشتشو از رو شلوار کشید لای کصم زیپمو وا کرد و شلوارمو دراورد برای یه کم وقت فقط داشت نگام میکرد و چشاش برق میزد شورتمو کشید لای کصم وای خیلی خوب بود حشری تر میشدم از لای شورت یه زبون به کصم زد و گفت چه آبی ازت اومده ولی فقط مجبورم بخورم نمیکنمت که پاره نشی گفتم بازه راحت باش از شدت هیجان شورتمو کشید از تنم بیرون و شروع کرد خوردن کصم
 
 
زبونشو میکشید لای کصم آهم بالا رفته بود ۶۹ شدیم من کیرشو میخوردم اون کص منو دوتا انگشتشو فرو کرد تو کصم که من به شدت ارضا شدم همه هیکلم میلرزید اونم قربون صدقم میرفت بعد افتاد روم و کیرشو تا بیخ فروکرد تو کصم چنان تلمبه میزد که سینه هام بالا پایین میافتاد منو به حالت داگی از پشت انداخت و شروع کرد زدن تو کصم میخواست از کون بکنه گفتم نه خیلی درد داره زیادی تنگه گفت باشه عشقم تا کص طلات هس کون چرا و همچنان تلمبه میزد تو کصم آبش رو ریخت روی کونم و خوابید روم خیس عرق بودیم یه کم وقت به همون حالت اون وسط افتادیم و بعدش سرحال اومدیم برام نسکافه آورد خوردیم و بازم سکس کردیم اما این بار رو تخت به سمیرا زنگ زد گفت آخر شب میام تو شامتو بخور عذاب وجدان نداشتم چون اونم رفته بود پارتی و میدونستم کص میده خلاصه اونروز از ساعت ۴ تا ۱۱ شب ۴ بار منو کرد ازونروز با هم رابطه داریم خیلی همو دوست داریم از وقتی با منه دیگه با هیشکی نمیپره برعکس قبلا الانم هفته ای دو سه بار پیش همیم یه سری که سمیرا رفته بود با دوستاش کیش ما هرروز و هرشب با هم بودیم #کص و #کونمو #جر #داد الان نمیدونم تا #کی #میتونم باهاش ادامه بدم هم #دوستش دارم هم اگه #لو بره #خیلی بد میشه…
 
#شما چی فکر می‌کنین؟

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *