این داستان تقدیم به شما با سلام .امیره 21 سالمه و قدم 167 و وزنم حدودا 55 کیلو هست خلاصه هیکلم خیلی ریزه و قدرت بدنیم خیلی کم رو همین حساب همیشه اعتماد به نفسم خیلی پایینه و نمیتونم با دخترا دوست بشم یه جوری میترسم سر صحبت وباز کنم در دنیای واقعی ولی در…
این داستان تقدیم به شما سلام اين خاطره يك خيانت نيست !جواب دادن خيانته شوهرمه !!! همين الان بگم من به صورت عاميانه مينويسم نويسندگي بلد نيستم فقط خواستم اين جريانو اينجا بگم *** اول از خودم بگم اسمم رضيه هست 27 سالمه (بقيه اسم ها مستعار)وقتي فوق ديپلم گرفتم ازدواج كردم با رضا كه…
این داستان تقدیم به شما سلام محمدم هستم ۲۶ سالمه و ۲ ساله ازدواج کردم این داستان نیست واقعیت تمامه امیدوارم از خوندنش لذت ببرید … *** ی دایی دارم که از بچگی با من زیاد ور رفته و من و میکرده که اوایل بدم میومد و میگفت مگه من داییت نیستم باید با من مهربون باشی…
این داستان تقدیم به شما سلام به همگی.میخام خاطره اولین و آخرین باری که کیر خوردم رو بگم… *** چند ماه پیش از طریق سایت با یه نفر آشنا شدم و قرار گذاشتیم که با هم حال کنیم.خیلی هیجان زده بودم آخه اولین بارم بود میخاستم همچین قراری بزارم.خلاصه قرار گذاشتیم و پسره اومد دنبالم.البته…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه دوستان عزیز من مهران ۳۵ سالمه یه دختر عمو دارم به اسم مهری که حدود ۴۰ سالشه مطلقه ویه پسر دانشجو داره… *** این دختر عموم بعد از جدا شدن از شوهرش مشغول کار آرایشگری شد و وضع و اوضاع مالیش روبراه شد. چند باری شنیده بودم که…
این داستان تقدیم به شما من و سمیرا باهم 9 سال رابطه داشتیم.همسایه دیواربه دیواربودیم. خونه های ماپشت بومشم کامل چسبیده بهم.یه شب بهم گفت ما که تواین شهرلعنتی نمیتونیم باهم قراربزاریم و بریم بیرون حداقل آخر شبا وقتی همه خوابن بیا بالا ببینمت.شب اول ساعت 1شب اس دادم میتونم بیام اونم یه اتاق بالا…
این داستان تقدیم به شما بعد از خدمت سربازی و رفتن سر کار، خانواده دست به کار برای ازدواج من شدند، برعکس خیلی از نویسندگان این سایت، توی یک خانواده سنتی و به دور از حاشیه های جنسی، بزرگ شدم، تو خونه، مادر و خواهرم رعایت پوشش کامل رو میکردن و من هیچوقت اونها رو…
این داستان تقدیم به شما گفته بودم سکس خشن دوس دارم اونم تمام تلاششو میکرد که خشن باشه! و بود!! اول مجبورم کرد واسش ساک بزنم نه که ازم بخواد،رسیدم تو خونه اش،گفت یالا بخورش!حموم رفته بود و حسابی تر وتمیز کرده بود.زانو زدم کیر کلفتشو کردم تو دهنم،سرمو عقب جلو میبرد،گاهی هم فشار میداد که…
این داستان تقدیم به شما چند هفته ای میشد که من و فرهاد با هم آشناشده بودیم اونم بخاطربازیگوشیای من بود که اومددنبالم،اول من بش زنگیدم و به شوخی باهاش حرفیدم و بعد تبدیل به دوستی شد. ماه های اول،خیلی صمیمی وبدون هیچ حرف سکسی گذشت تا اینکه کم کم پشت تلفن سکس کردنمون شروع…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه . این داستانی که میخوام براتون بنویسم مال چند سال پیش هست … *** من اسمم محمده سنم سی ساله. چند سال پیش در یک کارگاه خیاطی کار میکردم از انجا که مشکلات زیادی داشتم گاهی اوقات شبها هم میموندم و تا دیر وقت کار میکردم و…
این داستان تقدیم به شما یه روز زنم اماده شد بریم خرید بازار… اون روز یه مانتو جلو باز با یه ساپورت فاق کوتاه مشکی بدون زیر سارافونی پوشیده بود لامصب از دور بزرگی کسش خودنمایی میکرد رفتیم مترو طرف مردا سوار شدیم نزدیکای ولیعصر خیلی شلوغ شد با زنم رفتیم گوشه واگن یارو خاس…
این داستان تقدیم به شما شش سال بیشتر نداشت که بعد از تصادف و فوت پدر و مادرش ما سرپرستیش رو به عهده گرفتیم. یه دختر معصوم و ناز که بعد از سالها تلاش برای بچه دار شدنمون خدا بهمون هدیه کرده بود. روز های سختی رو سپری می کرد. با تنها بازمانده از خانواده…