دسته: داستان سکسی


  • داستان سکسی تقدیم به شما شیدای شی میل 36 اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره

  • این داستان تقدیم به شما سال 93 بود و اون موقع 22 سالم بود و مجرد بودم اما باکره نبودم چون دو بار سکس داشتم… سومین و داغ ترین سکس عمرم رو تو سرمای منفی بیست درجه یکی از روستا های شمال غربی کشور تجربه کردم وقتی همراه خانواده از تهران برای عروسی پسر عمو…

  • داستان سکسی تقدیم به شما عشق در آغوش اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره

  • این داستان تقدیم به شما سلام نسرين جنده هستم ٢٤ساله.اين داستان طولانيه و مسائل سكسي زياد توشه هم مسائل تجاوزم و سعي كردم همه چيزو كامل توضيح بدم.راستش من خيلي با خودم ور رفتم كه ايا بزارم اين داستانو يا نه چون ديالوگ زندگيمه! *** من از يازده سالگي حشري ميشدم و هميشه تا تنها…

  • داستان سکسی تقدیم به شما سكس مهندس شركت1 اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره

  • این داستان تقدیم به شما مي دونم برای خیلی هاتون همیشه این سوال بوده و هست که چرا و چطور فرشته همجنس گرا شد. هیچوقت به زبون نیاوردين ولی همیشه اين سوال توی نگاه و رفتارتون بود. حالا می خوام یک بار برای همیشه به این سوال جواب بدم. خواننده ی عزیز، مي دونم تو…

  • داستان سکسی تقدیم به شما خانوم کوچولوش اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره

  • این داستان تقدیم به شما سلام.  خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم بر میگرده به یه ماه پیش ولی جریانش از عید شروع شد. اسمم میلاده 20 سالمه و نگین 16 نگین از فامیلای ماست و خونشون تو یه شهر دیگست واسه همین کم میان اینجا و فقط وقتی بریم محل میتونم ببینمش. عید که…

  • داستان سکسی تقدیم به شما دوباره پیدام کن اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره

  • این داستان تقدیم به شما عباس آقا کبابی محلمونه و انصافا کبابش حرف نداره و مشتری از سرتاسر شهر میان برای کبابش.. عاشق کارشه و از صبح ساعت ده میاد تا آخر شب..ماهم که همسایشونیم باهاش سلام علیک داریم و زنش و بچه هاشم میشناسیم و گاهی وقتها هم اگر مراسمی سفره ای چیزی باشه…

  • داستان سکسی تقدیم به شما سایه بی سایه اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره

  • این داستان تقدیم به شما سلام. من به علت کارم مدت 2 سال تهران بودم و بعدش به استان لرستان منتقل شدم دراینجا ازدواج کردم. خیلی با خواهر های زنم راحت بودم تاجایی که حرفهای خصوصی زیاد می زدیم… *** چهارشنبه غروب بود که هستی خواهر زنم تماس گرفت و گفت گه می خواد بیاد خونمون…