دسته: داستان سکسی


  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان ساسان هستم که قبلا جریان خودمو جناب سروان ( محسن ) رو براتون تعریف کرده بودم .توی مدت 1 سال خاطرات زیادی دارم که یکی دیگه رو براتون میگم . ما رابطه خیلی صمیمی داشتیم که البته کاملا پنهانی بود… *** عصر یه روز پاییزی توی دفتر بودم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همه ی دوستان. میخوام داستان خودم و خاله فریبارو براتون بگم … *** خانواده ما چه مادری و چه پدری تقریبا وزن بالایی دارند و من هم غیر از این نیستم . من البرز هستم ۲۵ ساله اهل تهران و اصلیتم مال یکی از شهرستان های اطراف تهران…

  • این داستان تقدیم به شما با سلام خدمت همه دوستان. من فرهاد هستم.۳۱ سالمه و مهندس مکانیک هستم.چندسالیه ازدواج کردم و از زندگیم راضی ام و اینم خاطره ایه که یه جورایی باعث تغییر روند زندگیم شد… *** سال دومی بود که از ازدواج ام میگذشت.تابستون بود و خانواده خانمم که زیاد پر جمعیت هم…

  • این داستان تقدیم به شما خانم قد بلند و جذاب من مثل همه زنهای خوشگل دیگه تمایل غریزی شدیدی داره که با هر تغییری در آرایش و رنگ لاک و مدل لباسش، مورد توجه همه قرار بگیره و معمولا خیلی بهش مزه میده که حس کنه گاهی بعضی از مردها واقعا نمیتونن چشم ازش وردارن!……

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسمم صادقه. من از ده سالگی با دیدن پاهای سکسی زن داییم تو خلوت جلق میزدم راستی زن داییم الان ۳۷ سالشه  پاهای فوق العاده سفید و سکسی داره وقتی با داییم میومدن مهمانی خونمون از دستی این پاش رو اون پاش مینداخت و شلوارش رو بالا میزد تا پاهاش…

  • این داستان تقدیم به شما رفتیم اتوبوس سوار شیم. دیدیم پره. سمت اتوبوس که رفتیم راننده اومد سمت ما گفت عباسی شمایید. خانمم فهمید منتظر مسافرشونن گفت آره دو نفریم. گفت دوساعته منتظر شماییم. برید اون دو صندلی که خالین سوارشین حرکته. سمت اتوبوس که رفتیم، گفتن بلیط دارید؟ گفتم بله. الکی دستامو تو جیبم…

  • این داستان تقدیم به شما با سلام .امیره 21 سالمه و قدم 167 و وزنم حدودا 55 کیلو هست خلاصه هیکلم خیلی ریزه و قدرت بدنیم خیلی کم رو همین حساب همیشه اعتماد به نفسم خیلی پایینه و نمیتونم با دخترا دوست بشم یه جوری میترسم سر صحبت وباز کنم در دنیای واقعی ولی در…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اين خاطره يك خيانت نيست !جواب دادن خيانته شوهرمه !!! همين الان بگم من به صورت عاميانه مينويسم نويسندگي بلد نيستم فقط خواستم اين جريانو اينجا بگم *** اول از خودم بگم اسمم رضيه هست 27 سالمه (بقيه اسم ها مستعار)وقتي فوق ديپلم گرفتم ازدواج كردم با رضا كه…

  • این داستان تقدیم به شما سلام محمدم هستم  ۲۶ سالمه و ۲ ساله ازدواج کردم این داستان نیست واقعیت تمامه امیدوارم از خوندنش لذت ببرید … *** ی دایی دارم که از بچگی با من زیاد ور رفته و من و میکرده که اوایل بدم میومد و میگفت مگه من داییت نیستم باید با من مهربون باشی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همگی.میخام خاطره اولین و آخرین باری که کیر خوردم رو بگم… *** چند ماه پیش از طریق سایت با یه نفر آشنا شدم و قرار گذاشتیم که با هم حال کنیم.خیلی هیجان زده بودم آخه اولین بارم بود میخاستم همچین قراری بزارم.خلاصه قرار گذاشتیم و پسره اومد دنبالم.البته…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همه دوستان عزیز من مهران ۳۵ سالمه یه دختر عمو دارم به اسم مهری که حدود ۴۰ سالشه مطلقه ویه پسر دانشجو داره… *** این دختر عموم بعد از جدا شدن از شوهرش مشغول کار آرایشگری شد و وضع و اوضاع مالیش روبراه شد. چند باری شنیده بودم که…

  • این داستان تقدیم به شما من و سمیرا باهم 9 سال رابطه داشتیم.همسایه دیواربه دیواربودیم. خونه های ماپشت بومشم کامل چسبیده بهم.یه شب بهم گفت ما که تواین شهرلعنتی نمیتونیم باهم قراربزاریم و بریم بیرون حداقل آخر شبا وقتی همه خوابن بیا بالا ببینمت.شب اول ساعت 1شب اس دادم میتونم بیام اونم یه اتاق بالا…