دسته: داستان سکسی


  • داستان سکسی تقدیم به شما اولین باری که نیلوفر رو دیدم متوجه برق شیطنت درنگاهش شدم. یه جور شیطنت زنانه خاص. با شوهرش رامین اومده بودند خونمون. رامین همکار شوهرم علی بود. دوستان نزدیکی بودند. اومده بودند آپارتمان بغلی پا رو ببینند بلکه بتونند بخرندش. مال یه پیرزن فضول و بداخلاق بود که پارسال بعد…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من فریدم. یک مهندس عمران 42 ساله. امشب با #ژاله که یک داروساز 41 ساله زیباست ازدواج کردم. دو سال از اولین باری که ژاله رو تو مهمونی تولد دوستم دیده بودم میگذره. خیلی سریع باهم صمیمی شدیم و تصمیم به ازدواج گرفتیم. امروز مهمونی بزرگی بمناسبت شروع زندگی…

  • داستان سکسی تقدیم به شما آخرای فروردین بود داشتم پروژه دانشگاهیمو انجام میدادم طرفای ساعت 4 بود ک ب گوشیم اس ام اس اومد پیامو باز کردم شماره ناشناس بود یه سلام نوشته بود فقط جواب دادم شما ؟ بعد زنگ زد از اول عادت نداشتم ب شماره ناشناس جواب بدم پس جواب ندادمو مشغول…

  • این داستان تقدیم به شما سلام #گوهردشت کرج زندگی می کردیم 24 سال پیش من تازه وارد دانشگاه شده بودم داداشم با نوشین ازدواج کرد من نوشین را تا آخرین روزهای قبل عقدش قسمت نشد ببینم ولی یه حسی می گفت که از نوشین خیلی خوشم میاد فقط چندتا عکس با داداش تو پارک جهانشهر…

  • داستان سکسی تقدیم به شما سلام من كامرانم الان بيست و دو سالمه و برايه اولين بار تو ١٧ سالكي به اين پي بردم كه با دخترا زياد رابطه نميتونم برقرار كنم و به پسرا خيلي بيشتر علاقه دارم برايه همين تو اينترنت در مورده حسم تحقيق كردم و فهميدم كه به ما همجنس گرا…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من بهمن هستم 17 سالمه این داستان بر میگرده به زمانی که بابام یه دونه دوست داشت که مرده یه زن خیلی جذابی داشت اون دوست بابام از زن قبلی اش جدا شده بود و با این زن ازدواج کرده بود اون ها یه #رستوران خیلی خوب تو شهر…

  • داستان سکسی تقدیم به شما خاطره ی من مربوط به حدود 25 سال پیشه من اسامی را تغییر میدم که مشکلی برای کسی پیش نیاد من 15 ساله بودم و کمی مذهبی بودم پسر عموی من جعفر که 1/5 سال از من کوچکتر بود پسری نسبتا زیبا و سبزه بود چون خانوادش به مسافرت رفته…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من ۷ سال ازدواج کردم و خانم چندتا دایی و زندایی داره که با یکیشون خیلی رفت و امد داریم یه روزی از این روزا که مهمون ما بودن زنداییش رفت تو اتاق #لباس عوض کنه ولی من هواسم نبود و یهو رفتم تو که دیدم شلوار لی و…

  • داستان سکسی تقدیم به شما سلام من مها هستم قبلأ دو تا داستان براتون گذاشتم بابت نظراتتون ممنون قبل از این که داستان و شروع کنم یه خواهش ازتون دارم لطف کنید به خانواده ام فحش ندید چون اینها صرفأ تخیلات ذهنی من هستن و دوست ندارم به خاطر یه داستان خانواده ام فحش بخورن…

  • این داستان تقدیم به شما سلام سلام عبدالغفورم #افغان هستم نوزده سالمه در سیزده سالگی با مادرم اومدیم ایران یاد ندارم پدرم کیه سفید و بی‌مو چشم تنگم مثل ژاپنیا پوست خیلی نرم و صافی دارم و سوراخ کونم صورتیه باید دختر میشدم ولی از شانس بد پسر شدم در بچگی بارها بهم تجاوز شد…

  • داستان سکسی تقدیم به شما – خاله افسر : بد فکری هم نیست ولی مگه چیزی هم برای گفتن باقی مونده .. بچه ای که سر خود میره کسشو بر باد میده و مایه سر افکندگی بابا ننه اش میشه همون بهتر که بره عروس سر خونه باشه -ماماااااااااااااااان چرا با من این جوری حرف…

  • این داستان تقدیم به شما منم زن داداشمو چند ماهی میشه دارم میگام زنداداش 21 سالشه من 23 #داداش رفته #ماموریت ارتشیه من تو خونشون تنهایی میموندم زنداداش میرفت شبا پیش مادرش چند ماه پیش ظهر اومدم خونه داداش کلید دارم قرار هم نبود زنداداش خونه باشه خونشون دو طبقه و نیم است از وقتی…