دسته: داستان سکسی


  • این داستان تقدیم به شما این داستان مال سالها پیشه سالهایی که شادیها هنوز واقعی بودند …   من و زنداداش در کودکی هم بازی بودیم تا کلاس پنجم با هم تو یه میز می نشستیم زنداداش که اسمشو میذارم رها به من خیلی عادت کرده بود کلاس پنجم من چیزی از سکس نمیدونستم ولی…

  • داستان سکسی تقدیم به شما این خاطره نیست. صرفا یک داستانه. هیچکدوم از کاراکترها افراد واقعی نیستند. “چشمات. بازشون کن.” نفسی که ناخودآگاه نگه داشته بودم رو بیرون دادم و چشم‌هام رو باز کردم. “خجالتی شدی؟ الان؟” پوزخند توی صداش باعث شد سرم رو خم کنم و به صورتی که از بین پاهام بهم خیره…

  • این داستان تقدیم به شما سالها دنبال دختر داداشم بودم تا بکنمش نمی شد تا اینکه مریض بود بردمش دکتر گفتن #اپاندیس اش عفونی شده بردم سونو گرافی مامانشم با من بود اونو بارها گاییده بودم ولی تو سونو نیومد یک بطری اب دادن تا بنوشه بتونن سنوگرافی کنند دیر وقتم بود زمستان ساعت نزدیک…

  • داستان سکسی تقدیم به شما …لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه ادامه صحبتهای ندا … دو سه روز از سکس ثریا با رامین و اموزش دادن من گذشته بودکه اکبر اقا صاحب ویلا امد و نشست روی مبل داخل پذیرایی ، صدا کرد سحر با غزاله بیایید ماهم سریع رفتیم گفت از این به…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من اسمم #علی ۲۵ سالمه خاطره من بر می گرده به ۱۹ سالگیم وقتی که تازه با دوس دخترم که اسمش #شبنم که همسنیم آشنا شده بودم یه ماهی میشد که آشنا شده بودیم ولی با من سرد بود یه جورایی فک می کردم بخاطر شارژ با من دوس…

  • داستان سکسی تقدیم به شما كمي اغراق شده. ده روز مونده بود به تحويل سال نو ما قرار بود تعطيلات با صفورا و امین (خواهرم و شوهرش ) بريم شمال ساعت 1:30 بود كه فرزاد (شوهرم) زنگ زد و گفت كه بايد براي انجام ماموريت بره شهرستان وسايلشو آماده كنم اين ماموريت رفتن هاي يهويي…

  • این داستان تقدیم به شما منم زنداداش خوشگلی دارم که هم سنیم از روزی که دیدمش عاشقش شدم به بهانه های مختلف باهاش تماس بدنی می گرفتم خیلی دوس داشتم کصشو ببینم و سینه هاشو لخت کنم میترسیدم تا داداش رفت سربازی ما خونمون تو یک روستای کاملا چسبیده به شهر مرکز استانمون است خونه…

  • داستان سکسی تقدیم به شما باعرض سلام خدمت دوستان انجمن کیر تو کس باعث شرمندگیه که گفتن داستان خیانت ننویسین ولی من حیفم اومد اینو تعریف نکنم بازم عذر میخوام من حدود4 سالی هستش که خر شدم ببخشید یعنی ازدواج کردم .نزدیک دوسال از ازدواجم میگذشت که متوجه توجه بیش از اندازه فرناز خواهر خانومم…

  • داستان سکسی تقدیم به شما ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺶ ﺩﺭ ﺭﺷﺘﻪ ﭘﺰﺷﮑﻲ ﻗﺒﻮﻝ ﺷﺪﻡ ﺍﻭﻧﻢ ﺗﻮ ﻳﻪ ﺷﻬﺮ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺍﻣﺎ ﺑﺎﺯ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩ ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﻧﺰﺩﻳﻜﻢ ﺑﻮﺩﻥ … ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻡ ﻳﻪ ﻃﺒﻘﻪ ﺁﭘﺎﺭﺗﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺗﺎ ﺧﻮﺏ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﻧﻢ ﺁﺧﻪ ﻣﻴﺪﻭﻧﻲ ﮐﻪ ﺗﻮ ﭘﺰﺷﮑﻲ ﺣﺴﺎﺑﻲ ﺑﺎﻳﺪ…

  • این داستان تقدیم به شما سلام 43 سالمه زنداداشم 32 سالشه 24 ساله بود که با پسرعموش #ازدواج میکنه به #عقد نرسیده #طلاق می گیره با بکارت زنِِ داداش میشه . داداش الان 45 سالشه اگه بگم از لحاظ تیپ و زیبایی و هیکل من با او مثل #فردین و #میری هستیم اغراق نکرده ام…

  • داستان سکسی تقدیم به شما بهمن همیشه به من می گفت لذت زندگی تو 3 چیز خلاصه میشه …خواب …خوراک …فوتبال من هم تا حدی قبول داشتم اما اولویت هام متفاوت بود…فوتبال …خوراک …خواب … سر همین مسئله فهمیدیم خیلی تفاهم داریم برای همین باهاش دوست شدم … همه ی قرار هامون تو خونه انجام…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. یه نفر پرسیده بود چجوری خواهرم رو بکنم من خواهر ندارم ولی دخترای داداشمو #گاییدم و دارم میکنم دو تاشون ازدواج کردن یکیش نامزده متاهل ها رو از کص هم می کنم ولی ندا رو از کون و لاپایی اونم تا پردش پاره بشه از کوص میکنم با مالیدن…