داستان سکسی تقدیم به شما – بقیه همه یکی یکی کیرشونو فرو می کردن توی کون من و می رفتند . به نوبت این کارو انجام می دادند . منو بازم به یاد فیلمی انداخته بودند که زنی در میان هفت هشت تا مرد دست و پا می زد و اونا در حال گاییدنش بودند…
داستان سکسی تقدیم به شما این داستان فاقد هر گونه صحنه جنسی و دارای فضایی تاریک است و تگ “گی” صرفا به این خاطر استفاده شده که این روایت در ادامه مجموعه داستان “گالری چهره نو” به نگارش درآمده است. تأکید میکنم: فضای این داستان، تاریک و مناسب همه افراد نیست. از بچگی همه کاری…
این داستان تقدیم به شما یه داستان تو بچگی تقریبا ده سالم بود اتفاق افتاد میخوام براتون تعریف کنم، قدیم چون خونم اتاق نداشت بابا و مامانم تو حال کنار هم میخوابیدن بنده خدا ها هم هر موقع سکس میکردن فکر میکردن ما خوابیم و متوجه نمیشیم ولی منو خواهرم میدیدیم مامانم همیشه برای خرید…
داستان سکسی تقدیم به شما – مطالب این متن هم برگرفته از دفترخاطرات دوران سربازی می باشد . خودم که متنو با نوشته های فعلی ام مقایسه می کنم تفاوت خاصی رو نمی بینم …-دستهای بیگانگی را گمگشته می بینم به تار های موی تو می نگرم . از مرگ تا زندگی از امید تا…
این داستان تقدیم به شما ادامه داستان دهه ی شصت… چند روز بعد اون ماجرا حسابی حالم ازخودم بهم میخورد ولی مژگان عادی بود تازه از رفتارم تعجب میکرد توعالم بچگیش منو خیلی دوست داشت دلم میخواست خودمو بکشم عذاب وجدان دیوانه کننده ی داشتم چند باری خواهرم پیشنهاد دا باهم بازی کنیم رد…
داستان سکسی تقدیم به شما – چقدر خوشحال بودم از این که تونسته بودم به عنوان کار مند شهرداری استخدام شم . و خوشحال تر از اون این که پدر بزرگ یه خونه کلنگی ولی تمیزی رو که می خواست بکوبونه داد به من تا مشکل خودمو حل کنم . خودم رفتم خونه نلی ..…
این داستان تقدیم به شما سلام. امیدوارم از خاطرهای که براتون تعریف میکنم زیاد دلخور نشید. این خاطرهی یک رابطه سکسیه که پایان غمانگیزی داره. همین الان که دارم تایپش میکنم هم دستام میلرزه. خب بهتره شروع کنم. اسم منو لازم نیس بدونین ولی یکم از ظاهرم براتون میگم. ۳۲ سالمه و ساکن آمریکام هرچند…
داستان سکسی تقدیم به شما …لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه احساساتِ ابراز نشده هرگز نمی میرند، آن ها زنده دفن می شوند و بعدا بـه صورت های زشتتری بیرون میزنند… «زیگموند فروید» +باباته! بدو محسن در حال که بسته شد فهمیدم امروز بابا کارش زودتر از همیشه تموم شده و واسه منی که…
این داستان تقدیم به شما اسمم آرین است 21 ساله تهران برادرم آرش 30 ساله و خواهرم آرزو 37 ساله که ارزو تو 17 سالگی ازدواج کرده رامسر زندگی می کنند آرش نزدیک دوساله با دختری که همسن من بود بنام پردیس ازدواج کرده که از اول زندگیشون هر از گاه دعوا داشتند و چندین…
داستان سکسی تقدیم به شما من اسمم علیرضا18سالمه. ی خاله دارم ک اسمش لیلا خاله لیلا 32سالشه ی بچه 2ساله هم داره.من همیشه دوس داشتم خاله لیلا لخت ببینم از این فکرا هم نمیکنم ک بخوام بکنمش چند باری رفتم سراغ گوشیش داخل تلگرامش هم رفتم چند تا پسر بودن ک باهاش لاس میزدن عکس…
این داستان تقدیم به شما یه دوست دارم که از خودم بزرگ تره و سوپر مارکت داره رفتم مغازش باهم تعریف میکردیم گفت ظهر بیا بریم باغ نهار بخوریم و مشروب من هم از خدام بود قبول کردم وقتی رفتم باغ در باز گذاشته بود رفتم تو گفت در وبسایت گفتم اره نشستیم کناره هم…
داستان سکسی تقدیم به شما تو !!! تو کی هستی ؟! کجا رو دید می زنی ابله ؟! اینجا چیکار داری ؟! چرا اومدی ؟! دنبال چی هستی؟! چرا ترسیدی ؟!! -من نترسیدم ! -تو ترسیدی ! از نگاهت مشخصه !! -نه نترسیدم ! -سیگارتو خاموش کن , مگه نمی دونی من آسم دارم احمق…