داستان سکسی تقدیم به شما سلام دوستان عزیز اسم من بهزاده اهل یکی از شهرستان های اذری هستم شهرستان ش من پسری هستم 25ساله قدم۱۸۲وزنم۷۴می باشد خیلی خوشکل خوش هیکلم اما زن دایی من یه زن ۳۸ساله هست اما خوب مونده باسینه و کون گنده خیلیم سکسیه ما همسایه هستیم دیوار به دیوار موقعی که…
این داستان تقدیم به شما سلام اسمم رامینه خاطره ای که براتون میخوام بگم برای زمان سربازیه وچون من لیسانس بودم بادرجه ستوان ۲ خدمت میکردم من خودم مشهدی هستم و تهران خدمت میکردم سال ۱۳۸۰ که هر ۲ هفته با اتوبوس ۴ شنبه تا شنبه میومدم خونه مشهد و چون پاسگاههای بین راهی ساک…
داستان سکسی تقدیم به شما سلام خدمت دوستان انجمن کیر تو کس.اسمم سیامک هست و خواستم یه اتفاق جالب رو براتون تعریف کنم.من توی یه خانواده مذهبی زندگی میکنم و البته خودم در قید و بند این چیزا نیستم.قضیه مربوط به پارساله.من یه خاله ۳۸ ساله دارم که شوهرش دوسال پیش توی تصادف جاده شمال…
داستان سکسی تقدیم به شما های من اسمم ساراس و گرایشم ب دختراس و لزبینم راستش من یه دختر توی فامیل دارم که اسمش ملیکاس، من و ملیکا از بچگی حدود وقتی 11 یا 12 سالمون بود ب بهونه بازی کارای سکسی در حد مالیدن میکردیم و من فاعل بودم برای همین بزرگتر ک شدیم…
این داستان تقدیم به شما صبح یکشنبه بود که: زااااارت !!! با صدای گوز مامانم از خواب پریدم، دیدم مامانم داره بهم نگاه میکنه و میخنده. بعضی وقتها برای شوخی ، مامانم کونشو میاره نزدیک صورتم و میگوزه. بلند شدم یه اسپنک بهش زدم گفتم راه بهتری برای بیدار کردنم پیدا نکردی، خندید و بوسم…
داستان سکسی تقدیم به شما دوستان من فقط عضو شدم که این داستانم رو بگم تا شاید دلم آروم شه. داستانم زیاد سکسی نیست ولی واقعیه. 2 سال و نیم پیش در اولین تجربه با امیر دوست شدم که خیلی دوستم داشت و دوستش داشتم. 2 سال هم باهاش دوست بودم. امیر هم از لحاظ…
این داستان تقدیم به شما سلام پرستو هستم ، وکیل دادگستری هستم ۳۸سالمه ، ۱۵۸قدم وزنم۶۱ موخرمایی و سفید پوستم . داستان مال زمانی است که ۲۶سالم بود و با پسرداییم بابک خیلی راحت بودم و بدون اینکه کسی متوجه بشه باهاش مدتی بود رابطه داشتم و بعد ازمدتی که باهاش سکس داشتم بهش گفتم…
داستان سکسی تقدیم به شما شاید یه جرات بتوان گفت که خداوند در خلقت نوع جنسیت برخی انسانها اشتباه کرده و باید آنها را جنس مخالف می آفرید . من محسن ۲۳ ساله ، باقد و وزن مناسب و هیکل ورزشکاری ، فوتبالیست هستم . در روستا زندگی میکنم. در روستای ما پسری بنام “شهروز”…
این داستان تقدیم به شما سلام اسمم سمانه ست یه دختر چادری و محجبه کامل و سفید پوست و ریزه میزه و بغلی ۵ سال بود با امیر ازدواج کرده بودم و حامله نمیشدم، از اونجایی که امیر سرد بود و کیر کوچولو زود انزال معتاد به خود ارضایی شده بودم فیلم پورن میدیدم ،یکی…
داستان سکسی تقدیم به شما نازنین واسه صحبت های تلفنی یه سهمیه ای تعیین کرده بود .. اولش می گفت ده روز در میون .. بعد شد هفته ای یک بار .. اونم نه این که حتما بگیم چه ساعتی و چه روزی .. خب این هفته اش می شد تخمینی .. چت های عاشقانه…
این داستان تقدیم به شما داخل اتوبوس در حال حرکت به سمت بندرعباس بودیم،نمیدونستم قرار بود چی به سرمون بیاد ولی میدونستم بهتر موندن تو تهرانه،پدر مادرمون کارمند بودن و بعد از همه فشار ها تحقیر ها و عذاب هایی که بهمون وارد کردند دو نفری تصمیم به فرار و شروع یه زندگی جدید رو…
این داستان تقدیم به شما برای اولین بار بود از افغانستان اومده بودم ایران.تنها چیزی که داشتم یه گوشی ساده بود و لباس تنم و امیدوار بودم یه کار خوب پیدا کنم که هم جای خواب داشته باشم و پولی در بیارم…یک هفته بعد از رسیدنم از طریق یکی از دوستانم که خیلی وقت بود…