دسته: داستان سکسی


  • این داستان تقدیم به شما با صدای زنگ ساعت قدیمی و نوستالژیکی که از مادربزرگم بیادگار دارم از خواب بیدار شدم. ساعت 10 صبح توی شرکت جلسه دارم. مدیرعامل جدید شرکت میخواد گزارش فروش ماه گذشته رو براش ارائه بدم. دانیال همسرم زودتر از من بیدار شده بود و سرکارش رفته بود. جلوی آینه قدی…

  • داستان سکسی تقدیم به شما از زندگی توی ی روستای کوچیک اینو یاد گرفتم که باید مواظب باشم حرفم بیرون در نیاد و چراغ خاموش زندگی کنم معمولا تو شهر ما دخترا تو این سن ازدواج میکنن و من در انتظار مرد رویاهام بودم تا بیاد بلکه کمی ازاد شم و دیگه تو زندانی به…

  • این داستان تقدیم به شما من یه خاله دارم ک خیلی سکسیه قدش متوسطه ی کون خوش فرم و ممه ۷۵ داره اسم هارو تغییر دادم تو داستان ولی  داستان واقعیه…   یه روز خالم زنگ زد به مامانم و مارو برای ۳ شب بعد دعوت ب مهمونی کرد به مناسبت تولد پسرش و مامانم…

  • داستان سکسی تقدیم به شما سلام بر همه دوستان این داستان، غم انگیزترین داستان زندگی من هست. چند باری خواستم داستانم رو بنویسم ولی پشیمون شدم. ترسیدم کسی از آشناها بخونه و شناسایی بشم. ولی می‌نویسم تا کسی دچار سرنوشت من نشه. حتماً بخونید چون جدای از جنبه سکسی قضیه –که دلم نمی خواد حتی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همگی٬ من مرجان 42 سالمه. 24 سال پیش ازدواج کردم و یه دختر به اسم مهرنوش دارم که 21 سالشه وترم 6 دانشگاهه. حسابداری می خونه. شوهرم فریدون 46 سالشه وبازاریه. یه کفش فروشی بزرگ تو بهترین نقطه شهر داره.یه زمانی خیلی همدیگرو دوست داشتیم.البته اون مال مدت…

  • داستان سکسی تقدیم به شما سلام من اسمم مبین هستش الان ۲۷ سالمه این خاطره که میخوام براتون تعریف کنم برای سال ۹۸ هستش تازه خدمتم تموم شده بود من توی مسائل مربوط به گوشی موبایل و کامپیوتر و این جور کارا خیلی سردر میارم جوری خیلی پیش اومده جایی رفتیم مهمونی حالا یا یکی…

  • این داستان تقدیم به شما قسمت قبل سلام مجدد دوستان من نسرین هستم و اما ادامه ماجرا همینطور که گفتم آقای احمدی شوهر افسانه منو دید که رسول رو پیاده کردم فردا به بهانه تعویض طلا رفتم مغازش طلا فروشی داره خواستم یه جوری بهش بگم که چیزی به افسانه نگه   خلاصه از هر…

  • داستان سکسی تقدیم به شما …لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه بعد از شبی که پشت سر گذاشتیم من حالم خوب و آتنا بشدت سگ بود صبح بیدار شدم دیدم بقیه خوابیدن و آتنا تو اشپزخونه داره بی صدا صبحانه درست میکنه و کنارش خوراکی ها رو جمع میکرد که وقتی همه بیدار شدن…

  • این داستان تقدیم به شما مامان من فاحشه بود. اما یه جنده ی خاص با شرایط خاص تر برای جندگی. درست ترش شاید این باشه که مامان من برای درآمد بیشتر، مجبور بود یه شغل دوم داشته باشه که درآمدش به نسبت زمانی که میبره زیاد باشه. سکس هم چیزی بود که میشد باهاش توی…

  • داستان سکسی تقدیم به شما – ناصر حس کرد که مسئله جدیه .. فکر نمی کرد که زنش تا این حد نسبت به اون گستاخی کنه . اون مردایی رو با خودش مقایسه می کرد که هزار جور فسق و فجور داشته و آخرش با زنشون آشتی می کنن .  -ناصر چی شده ..  -نمی…

  • این داستان تقدیم به شما یه اتاق تو یه تو هتل تو مشهد کرایه کرده بودم و تمام وقتم توی هتل میگذشت حتی شبها هتل میخوابیدم. یکی از اتاقها در اختیار خودم داشتم که هیچ وقت کرایه نمیدادیم. کلی پرسنل داشتم سه چهار تا پذیرش گر. ۶تا خانوم برای نظافت اتاقها. و تعداد زیادی قسمت…

  • داستان سکسی تقدیم به شما سلام من رضام این اولین داستانیه که مینویسم همشم واقعیته یه شب اخر شب با کارگرام تو کافم بودم حدود ساعت دو شب بود بچه ها داشتن کاراشونو میکردن و اماده میشدن برای فردا که بیرون کافه یه دختر دیدم که اون طرفا میپلکه یه ده دیقه ای زیر نظرش…