داستان سکسی تقدیم به شما داستانی که میخوام بگم شاید زیاد سکسی نباشه یعنی تقریبا سکسی نیست ولی به اونایی که تموم فکرشون سکس و سکس و سکسه و اونایی که وقتی شهوت وجودشون رو میگیره دیگه نمیدونن چیکار کنن پیشنهاد میکنم حتما این داستان رو بخونن یه روز معمولی بود تو مغازه نشسته بودم…
این داستان تقدیم به شما پاییز 89 بود 18ساله شدم رفتم سربازی با رفتن من به خدمت داداش بزرگم که 30 سالش بود نامزد کرد من آموزشی کرمان بودم پسر داییم خبر نامزدی داداشمو تو وایبر داد گفت ساعتی پیش علی قاطی مرغا شد پرسیدم زنداداشم کیه؟ گفت دختر حاج …علی ویدا(اسم مستعار) عشق خودت!…
داستان سکسی تقدیم به شما سلام من عمادم میخوام براتون از امثال بگم که از بهترین سالای زندگیم تو ۱۸ سالگی بود من سال دوازدهم میخونم و الانم درگیر امتحاناتم من همجنسگرام و همه چیز از اونجایی شروع شد که تو دنیای مجازی دوست یابی میکردم تا کیسمو پیدا کنم و بلاخره کیس مورد علاقمو…
این داستان تقدیم به شما این داستان کمی اذیت کننده س برای بعضیا. ولی زندگی منه. من آدم آرومی هستم. راستش هیچوقت انتخابم نبود که اینطور بشم ولی چیزایی پیش میاد که هرگز فکرشو نمیکنی و از جاهایی ضربه میخوری که شور و هیجانت رو در نطفه خفه میکنن و تو رو به فصل جدید…
داستان سکسی تقدیم به شما سلام دوستان اول از همه خواستم بگم که این داستان در زمینه ی bdsm هستش پس اگه بهش علاقه ای ندارید یا ازش سر در نمیارید لطفا ادامه ندید . من میسترس سلنا هستم. سلنا اسم مستعاریه که برای تعریف خاطرم انتخاب کردم وگرنه اسم واقعیم چیز دیگه ایه. من…
داستان سکسی تقدیم به شما – راستش من و فرشته مثل دو تا خواهر بودیم … من واحد بالایی رو داشتم و اونم طبقه اول بود . فرشته آموزگار بود و منم خونه دار .. از پسرش مثل پسر خودم نگه داری می کردم .. اون فقط صبحا تدریس می کرد و در مدرسه راهنمایی…
این داستان تقدیم به شما ایام عید 402 گ دوستم سیاوش با خانمش نگار و بچه هاشون مهمانم بودند اونها اهل بابل بودند منو سیا تو سربازی با هم دوست شدیم و هر دو مجرد تا تو عروسی هایمون همدیگرو دعوت کردیم رفت اومد داریم پیشنهاد دادم ایام عید با خانواده بریم ایرانگردی اونم با…
داستان سکسی تقدیم به شما …لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه خب ادامه ی داستان البته اینکه اون شب که منو دید یه جق زدو و گفت گمشو بیرون خاک بر سر من رفتم خونه و سریع رفتم تو اتاقم و شروع کردن فکر کردن که چیکار کنم چیکار نکنم چه بلا هایی سرم…
این داستان تقدیم به شما سلام عرشام هستم استاد زبانهای فارسی و دری در دانشگاد آزاد عسلامی تابستان امسال زنداداش دو ماه بود از ازدواجش میگذشت سر ظهر بود رفتم اتاقش باهاش خوش و بش کنمون عاشقش بودم دیدم رو تختش خوابه شلوار تنش نبود یه پیرن سفید لَخت تنش بود همه باسن بزرگ و…
داستان سکسی تقدیم به شما – هر وقت که به خونه و لحظه های تلخی که انتظارمو می کشید فکر می کردم یه نگاه به بیتا دردهامو تا حدود زیادی تسکین می داد اما می دونستم هنوز خیلی راهه تا من بتونم از دنیای غم و اندوه خودم فاصله ها بگیرم . شاید گاه به…
این داستان تقدیم به شما پدرم دوسال پیش فوت کرد علتش سکته بود مامان جوان و خوشگل منو خواهرمو یتیم گذاشت من الان که مینویسم ۱۹ سالمه خواهرم ۱۷ سال مامانم ۳۸ سالشه یه خونهی کلنگی در شهریار داریم ارث پدری بزرگه دو طبقه ساختمان توشه همه حیاط باغ ماننده و کل زمینش ۹۸۰…
داستان سکسی تقدیم به شما این چند روزه حالم به شدت بد بود. خاطرات بد گذشته… دلتنگی… بیچارگی… غم… و هزار و یکی احساس دیگه که گاهی حتی اسمی براشون ندارم، کلافه ام کرده بود و تا سر حد جنون گاهی پیش میرفتم. خاطراتی که مثل سرطان از داخل از بین میبرتم… ذره ذره… میدونی؟…