این داستان تقدیم به شما من و زنم دعوت شده بودیم به یک عروسی. این جریان رو مینویسم چون هربار که یادم مییاد اونقدر هیجانزده و به عبارت دیگه، حشری میشم که مجبور میشم هرجایی که هستم، یک جای خلوتی گیر بیارم که جلق بزنم یا خونه اگه باشم، منتظر بشم که شب بشه که…
این داستان تقدیم به شما چند سالی بود ازدواج کرده بودم اوایل ازدواج خیلی با زنم همدیگه رو دوست داشتیم و مثل دوتا زوج عاشق با هم زندگی میکردیم شاید بعضی روزا پنج با سکس داشتیم و کلی کس و کونشو میکردم حتی چند باری خواهر زنمو هم ک دست کمی از خوشگلی زنم نداشت…
این داستان تقدیم به شما سلام. ارش هستم 31 ساله از شیراز… اسم خانمم مژگان هست.به خاطر شغلم اصفهان زندگی میکنیم……یه خواهرخانم خوشکل و خوش اندام به اسم مهسا دارم همیشه تو کف کونش بودم ولی به خاطر ابروم سراغش نمی رفتم…سال94 مهسا دانشگاه کاشان رشته حسابداری قبول شد به خونوادش زیاد وابسته بود…
این داستان تقدیم به شما اول تو روم های خارجی دنبال افراد گی میگشتم باهاشون چت میکردم بعد کم کم تو روم های ایرانی دنبال افراد گی میگشتم . بیشتر باهاشون چت میکردم بعضی وقتها هم سکس چت .تا حرف سکسی میزدیم راست میکردم مدتها فقط همین کارو میکردم با این که بعضیا دنبال ملاقات…
این داستان تقدیم به شما تو سینما وایساده بودیم ساعت ۱۰ شب بود کم کم داشتیم به سانس فیلم چهارشنبه خون به پا میشود نزدیک میشدیم… بچه ها رفتن تو سالن من برگشتم که پاپکورن و دسر مسر بگیرم از طبقه سوم اومدم پایبن یادم افتاد بنزین که زدم کیفو گذاشتم تو داشپورت رفتم…
این داستان تقدیم به شما سلام اسم من احسان و اسم خواهر بزرگم شهلا يك فأميل كوچيك ٥ نفره افغان هستيم تو تهران زندگي ميكنيم ٢ خواهر دارم كه اسم يكيش شهلا ٢٥ سالشه و خواهر ديگم كه اسمش گل م است اين واقعه هم شيرين ترين خاطره زندگيم هست و هم بدترين… سكس من با…
این داستان تقدیم به شما من در اتاق انتهای راهرو اداره جاییکه اتاق تبعیدیهاست مینشستم. یه اتاق کوچیک سه نفره که مهندس حیدری معاون سابق اداره و من و هادی مینشستیم. مهندس حیدری در نظر مدیر عامل و معاونین یک دشمن تمام عیار بود و من هم که از قبل باش رابطه خوبی داشتم رو…
این داستان تقدیم به شما دو ماهی میشد دانشجو شده بودیم. هر دو از خانواده تقریبا مذهبی. اما خودمان چندان مقید نبودیم. تازه وارد یک شهر بزرگ شده بودیم و خب چون هر دو پسرهای جوان سالمی بودیم، طبیعی بود که با دیدن دانشجوهای دختر و دخترهای بیرون در تحریک زمینهای دائم باشیم.پسرها به سن…
این داستان تقدیم به شما سلام خدمتت تمام دوستان من اسمم رضا هستش بچه سمنانم و یه ابجی دارم به نام محدثه من 22 سالمه و محدثه19 سال قیافه خودم بد نیست محدثه هم قیافش عالیه قدش 168 وزنش 70 و توپور خلاصه برم سر اصل مطلب من رفیقی دارم بنام مهدی یچه خوشگله زمانی…
این داستان تقدیم به شما سلام تازه ماشینمو عوض کرده بودم صب ساعت ده از خونه اومدم بیرون که برم نمایندگی سر راه که داشتم میرفتم یه خانم با دختره یک سالو نیمه اش که رفته بود خرید از وسایلای دستش مشخص بود رو دیدم … جلو پاش وایسادم گفتم مستقیم میرم سوار شد…
این داستان تقدیم به شما سلام .خاطره ای که میخوام واستون تعریف کنم مربوط به سال 70 میشه اون موقع 10 سالم بود… *** مامانم 32 سالش بود و فوق العاده حشری بود. یادمه وقتایی که با بابام سکس میکردن همش داد میزد سربابام که کیرتو زود نکشش بیرون و اون ته نگهش دار…
این داستان تقدیم به شما ما همسایه بودیم و واسه همین به مهناز خانوم میگفتیم خاله. اینکه میگم پسرخاله، واقعا پسرخالم نبود… بگذریم.. *** یه روز شوهر مهناز خانوم اومد دم درمونو گفت، مهنازدردش گرفته و باید بریم بیمارستان،آخه مهناز حامله بود و زایشگاه شهر ما هم مزخرف… واسه همین رفتن شهر دیگه ک خیلی هم…