این داستان تقدیم به شما سلام من اسمم میتراس . من یه پسرخاله دارم که اسمش مهدی هستش . این پسرخالم 16 سالشه و مثل دختر بچه میمونه . پوستش صافه لبای گوشتی داره و بینیش ظریفه . چشماشم روشنه . خیلی هم زودباوره … حقیقتش مدتی بود رفته بودم تو نخ لباش .…
این داستان تقدیم به شما سلام اسمم محسنه .همین الان که دارم این خاطر رو مینویسم ده دقیقه پیش یه کیر کلفت تو کونم بود و میخوام با جزییات کون دادنمو تعریف کنم… *** تو نت دنبال کسی بودم که کونم بزاره همیشه نزدیکم باشه که هر موقع اوکی بود برم بدم کونمو گشاد کنه…
این داستان تقدیم به شما سلام .من زیاد اهل حاشیه و خیال بافی نیستم … اسم من محدثه هستش 20 سالمه خوشگل و دارای هیکل خوش فرم هستم خصوصا کونم که بسیار عالیه و خوش فرم و پهن و برجستش از زمان دبیرستان بودم اینجور بود کونم دوستام به شوخی یا جدی علت خوش…
این داستان تقدیم به شما سلام. اسم من مهلاست. 29 سالمه و میخوام خاطره ی اولین کون دادنمو که زوری هم بود براتون تعریف کنم… *** دوم دبیرستان بودم یه دوس پسر داشتم به اسم سلمان. خونه شون تو راه مدرسه م بود . همیشه تو راه مدرسه یه سر میرفتم تو پاگرد ساختمونشون باهم…
این داستان تقدیم به شما پویا هستم و 19 سالمه شاید براتون عجیب باشه اما من همیشه حس برده بودن داشتم و دوست داشتم برده یه خانم یا آقا باشم. چندباری برده تلفنی چنتا دختر بودم اما هیچی حس حضوری نمیشه خب بریم سراغ داستان من یه پسر لاغر و سفیدم بدنم مثل دختراست کاملا…
این داستان تقدیم به شما اون موقع فقط 15 سالم بود لاغر و نازو خیلی خجالتی بودم درسم زیاد خوب نبود یه معلم ریاضی داشتیم که بعضی وقتا ناظممون میشد اسمش خانم ناصری بود حدودا 34 ساله چشمایه درشت عسلی قیافش تو مایه های لیلا اوتادی بود بدنشم پر،سینه و باسن بزرگ که از روی…
این داستان تقدیم به شما هوای اون شب تابستونی در سان سیتی خیلی خوب بود. ما در یکی از بهترین هتلهای شهر اقامت داشتیم و تازه از گشت روزانه به هتل برگشته بودیم و وارد لابی بزرگ و مجلل هتل شده بودیم. من کمی خسته بودم و کمی خوشحال از این که بقیه شب رو…
این داستان تقدیم به شما عبید زاکانی یکی از عاقل ترین افراد قرن خودش بوده. چند تا حکایتشو براتون به نثر امروزی دراوردم… *** یه روز پسر یه واعظی (اخوند, یه چیزی شبیه سید علی خامنهای و روحانی) صبح زود بیدار میشه میبینه باباش داره خر شونو میکنه (مثل الان که تمام ملت ایران رو خر خودشون…
این داستان تقدیم به شما ما تو یه مجتمع مسکونی چند طبقه زندگی میکنیم که بغیر از خودمون یه خانواده ایرانی دیگه هم زندگی میکنن. دوستم رضا با مامانش و یه برادر کوچیکتر که مدرسه میره. خونه ما هم اکثرا خالیه چون همه از صبح میرن سر کار تا عصر که بر میگردن، فقط من…
این داستان تقدیم به شما سلام . دوم راهنمایی که بودم تقریبا پسر پر رویی بودم و بچه ها ازم حساب میبردن یه اکیپی بودیم و با هم همیشه بودیم درسمون بد نبود ولی عالی هم نبود مدرسمون یکی از مدرسه های خیابون میرزای شیرازی بود و پاتوقمون پارک میرزای شیرازی(به قول بچه ها پارک…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه، خلاصه بگم این یه خاطرس نه یه داستان، و اولین باره که میخوام داستان سکسی بنویسم… برا احتیاط اسم شهر رو نمیارم.اسامی رو هم واقعی نمینوییسم،من بیست و سه سالمه قدم صدو هشتاد پوست سفید و هفتادو چهار کیلو وزنمه، بدنم ورزشکاری نیست ولی اصلا شکم…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه. من هم مثل همه جوونها به سربازی رفتم البته بعد از دوره لیسانس و با درجه ستواندومی در یک مرکز آموزش ادامه سربازیمو پیگیری کردم. از نوجوونی گی بودم و به دلیل صورت مناسب و بدن سفید و بی مو مورد توجه بودم. وقتی رسیدم پادگان منو…