این داستان تقدیم به شما سلام. اسمم میلاده داستانم مربوط به چند روز پیش که باعث شد واسه همیشه رابطم با داداشم بهم بخورہ … *** ما فقط دوبرادریم میلاد وارمین ارمین 24 سال ومن 18سالم.ه من قدم بلند وسفیدم باچشمای عسلی وموهای قهوہ ای من وارمین یه مغازہ ی لباس فروشی داریم که باهم…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه . من ی پسر 28 سالم الان و از بیست سالگی ی شرکت که مربوط به فرشه کار میکردم و اونجا هم حدود صد تا زن و دختر تو سه شیفتش داشت… *** اوایلی که رفته بودم واقعا خجالت میکشیدم حتی با ی دخترا حرف بزنم…
این داستان تقدیم به شما سلام به همگی .من تازه با این سایت اشنا شدم و میخام یه موضوع که تو زندگی منو در گیر خودش کرده رو براتون بگم اسم ها همگی مستعاره … *** من شیدا بیست و شش سالم هست و شش سال میشه که ازدواج کردم و یکی از شهرهای غرب…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه. خیلی مقدمه چینی نمیکنم و میرم سر اصل داستان اسمم پیونده 24 سالمه حسابداری خوندم و هیکلم توپر ولی شکم ندارم پوستم سفید قدم 170 و سینم 75 و قیافمم ب قول دوستان و اگه تعریف از خود نباشه خوشگله بریم سر خاطره یا همون داستان که تو…
این داستان تقدیم به شما سلام،من نيكو هستم، ٣٥ ساله، از رشت، مطلقه ، ٣ سال پيش از شوهرم جدا شدم بعد از ٧ سال زندگي، شوهرم كه يه كس كن تمام عيار و خانوم باز حرفه اي بود انقدر خوب گولم ميزد كه من تا روزي كه زن همسايه رو روي تخت نديدم باور…
این داستان تقدیم به شما چند هفته میگذشت از اخرین جنده ای که گاییده بودم… خیلی تو کف بودم تواین چند هفته تمام رابطه های جنسیم با دست راستم بود دیگه خسته شده بودم از جق زدن چون ماشینمو فروخته بودم نمیتونستم به این راحتیا یه جنده ی تر تمیز پیدا کنم دورو ورم زیاد…
این داستان تقدیم به شما نمیدونم چن وقت بود که با شوهرم سکس نداشتم آخه چن ماهی میشد که سکس های ما با فاصله طولانی انجام می شد و این موضوع حسابی اعصابمو بهم ریخته بود دوس داشتم هرشب سکس کنم اما شوهرم اصلا اهمیت نمی داد تا اینکه فکر خیانت به سرم زد راستشو…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه. من اسمم مژده س وبیست وپنج سالمه و دو ساله ازدواج کردم… *** شوهرم بیست و هفت سالشه و نه کاری داره نه سوادی فقط به پول باباش مینازه و از باباش پول توجیبی میگیره یه ذره غیرت نداره هنوز دنبال رفیق بازی و دختر بازیه اوایل…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه اونایی ک داستانمو میخونن. سحر هستم 18 ساله. من دوم دبیرستان بودم ک مدرسم از خونمون خیلی فاصله داشت و من باید با سرویس عمومی مدرسه میرفتم خونه ی روز بارونی و بین تعطیلات بود تعدادی از بچه ها به مدرسه نیومدن به همین دلیل ساعت 11مدرسه…
این داستان تقدیم به شما سلام كيان هستم ١٩ سالمه قدم ١٧٣ قيافه معمولي دارم بندرعباس زندگي ميكنم… *** داستان از اونجا ميشه كه من من تو حرف زدنو مخ زدن دخترا تو سنه خودم خوب بودم! راهنمايى بودمو ١٣ يا ١٤ سال بيشتر نداشتم رابطه با جنس مخالف خيلي خيلي خوب بودم و هميشه…
این داستان تقدیم به شما سلام. طبق معمول همیشه ساعت هشت صبح از خونه زدم بیرون واسه کار… شغل من آزاده یه آپارتمان هفت طبقه دارم انجام میدم یه واحد طبقه چهارم دست منه واسه وسایلام مابقی طبقات که هر طبقه شامل چهار واحد همه مطب دکتر تقریبا همه پر و ساختمان پر رفت آمدی……
این داستان تقدیم به شما عاشقش بودم… دختری که فقط عشقم نبود ، رفیقم بود ، دوستم بود ، با اینکه ازم دور بود و همیشه از پشت نوشته ها و عکس ها میدیدمش و حسش میکردم ولی عاشقش بودم ، خیلی از هم دور بودیم و همدیگه رو حتی از نزدیک ندیده بودیم ،…