این داستان تقدیم به شما سلام. من اهل ساری هستم و دانشجو.چندباری براتون خاطره هامو نوشتم،این داستان واس دیروزه که داشتم تو کتابخونه شهرمون درس میخوندم که یهو نمیدونم چی شد که حسابی شهوتی شدم،که اگه دوربین مداربسته و بچه ها نبودن پامیشدم میزُ سوراخ می کردم،کتابخونه نسبت به روزای قبل خلوت بود،دوتا میز اونطرف…
این داستان تقدیم به شما شهرام هستم و این چندمین خاطره هست که برای شما مینویسم. این اتفاق سال گذشته در همین ایام اتفاق افتاد. چند ماهی میشد که دستی به پنجره های خونه نکشیده بودم و با نزدیک شدن عید یک روز جمعه از پنجره اشپزخانه که انتهای ساختمان و رو به آپارتمان پشتی…
این داستان تقدیم به شما اسمم مریمه 20 سالمه ساکن فرمانیه تهران.قدم165 وزنم 68 کیلو.از 18سالگی تاحالا با پسرای زیادی سکس داشتم اما همیشه کیلیپای لز رو میدیدم دوس داشتم منم لز داشته باشم چون خوابیدن بغل همجنسه خودت ارامشو حسه خاصی داره همیشه لزو دوس داشتم اما آدمش پیدا نمیشد هرکیم بود یا تو…
این داستان تقدیم به شما با سلام خدمت همه دوستان. من سعید هستم 22 سالمه از اطراف کرج ما یه همسایه داریم به اسم مینا که 17سالشه و یه داداش داره به اسم مهراد که اونم 15سالش این مینا جون ما خیلی دختر ناز و خوشگلی هستش کل محل تو کفشن منم جزو اونام ولی…
این داستان تقدیم به شما سلام . پسری هستم 18 ساله مرتب وتمیز .این کون دادن من برمیگرده به چند ماه پیش تو روزایی که هوا گرم بود.من پیش یه اوستا که کارش لوله کشی ساختمونی بود کارمیکردم.کار ماهم تو ساختمونای نیمه کاره بود.اوستام یه مرد جا افتاده 35 ساله متاهل بود قد و هیکل…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان. من يه پسر 15 هستم و خيلي خوش قيافه و استايل خوبي دارم ولي از وضعيت بد خانوادمون مجبورم كار كنم باور كنيد ك حتي پول اينترنت خودم رو هم به زور جور ميكنم يك روز پدرم بهم گفت كه از فردا قراره بري توي يه باغ كار…
این داستان تقدیم به شما سلام.من رضام 29 سالمه واهل زنجان. تازه با این سایت آشنا شدم دیدم بد نیست منم یکی از داستانام رو براتون بنویسم این داستان برمیگرده به سال 81 که تازه تو دانشگاه رشت قبول شده بودم ولی بابام میگفت نرو بیا پیشم کار کن ولی من میخواستم چند سال بدون…
این داستان تقدیم به شما سلام. اسمم آرشه سی سالمه متاهل هستم با زنم هم رابطم خیلی خوبه ولی خوب یکمی هم تمایلات همجنس بازانه دارم و هر از چندگاهی یه شیطونیایی میکنم خلاصه وقتتونو نگیرم این خاطره بر میگرده به پارسال یه روز گرم تو کارگاهم مشغول کار بودم یکی از کارگرای جدیدم که…
این داستان تقدیم به شما سلام. امیر هستم این خاطره ای ک میخوام براتون تعریف کنم واسه تابستون 93 هست من تک فرزند خانواده هستم و در رستم رود نور زندگی میکنم و20 سالمه. مرداد ماه بود و پدر و مادر من میخواستن برن سرعین واسه تفریح منم موندم خونه چون ما ی بنگاه داریم…
این داستان تقدیم به شما پدرم آدم مذهبی بود که وقتی میخواست قصه واسه بچه هاش تعریف کنه فقط خاطرات 7 سال جبهه بودنش بود وبس تلویزیون خونه سه مدل برنامه پخش میکرد سخنرانی آخوند وروایت فتح واخبار !! تو خونه همیشه بساط عزاداری ومولودی وسفره انداختن و کلا این جور چیزها به پا بود…
این داستان تقدیم به شما عید سال 91 بود تصمیم گرفتم با پسرخاله ام محمد برم انتالیا وقتی به محمد موضوع روگفتم خیلی خوب از پیشنهادم استقبال کرد و پاسپورتش رو گرفتم رفتم دنبال بلیط و رزرو هتل (انتالیا نیاز به ویزا نداره) تمام کارهاروانجام دادم و صبح ساعت 6 قرار شد از فرودگاه شیراز…
این داستان تقدیم به شما سلام. من مربی (اموزش رانندگی) هستم .طی روزها هنرجوهای زیادی میخورن به پستمون و باهاشون سرکارداریم دختر پسر زن مرد همه جوراین سکس ک اتفاق افتاد با یکی ازهمین هنرجوها بود یک روز نزدیک ظهربودیک خانوم جیگرتپل سفیدحدودا 24 ساله با سینه های نسبتا بزرگ لبای خشکل که مدارک و..دستش…