این داستان تقدیم به شما سلام خدمت همه دوستان.اسم من پوریا است و ۳۳ سالمه.۶ ساله که ازدواج کردم و یه پسر کوچولو شیطون دارم.مهندس برق هستم و خانمم پرستاره و پدرزنم سال اول عروسی ما فوت کرد.این قضیه واقعیت محضه و چون اتفاق جالبی برام بود دوست داشتم بنویسم.حالا یه سری هستن که فکر…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان من یه دختر 20 سالم که تو تهران زندگی میکنم و خانواده تقریبا آزادی دارم تو دوران دبیرستان زیاد دوست پسر داشتم اما رابطه هام انقدری دوام نداشت که به سکس بکشه داستان من از 2 سال پیش شروع شد چند وقتی بود که با پسری آشنا شده…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان. داستانی که مینوسم مربوطه به شب اول ازدواجم… *** ماتوی جنوب زندگی میکنیم. واسه ماه عسل رفتیم شیراز اولای عیدنوروز95 بود عصربود که رسیدیم خیلی خسته بودیم یه هتل پیداکردیم ووسایل ریختیم داخل وافتادیم روتخت خوابیدم غروب بود که بیدارشدیم رفتیم شاه چراغ وبیرون بعدم شام خوردیم وامدیم…
این داستان تقدیم به شما سلام حامد هستم و اینم داستان ایام نوروز. بعد از آخرین سکس من با کیمیا و سمیرا حدود یک هفته میگذشت و منم دوباره حشری شده بودم برای یه سکس حسابی. نا گفته نَمونه ، من از یه طرف عاشق کون کردن هستم و هیچ گونه علاقه ای نسبت به…
این داستان تقدیم به شما من تپلم و خوش قیافه؛ البته بچگی پرفراز و نشیبی داشتم، پسرعمه ام توی سن کم به من تجاوز کرد، درست یادم میاد که 6 ساله بودم که پسرعمه 18ساله ام به زور خودش رو به من تحمیل کرد، مجبورم کرد تا کیرش رو براش بخورم… اصلا حال خوبی…
این داستان تقدیم به شما سلام سامانم 22 ساله از تهران من گی زیاد داشتم ولی میخوام یه سکس با یه مرد 48 ساله را براتون بگم… *** یه زوز تو میدان ازادی تو دستشویی بودم یه شماره دیدم برداشتم بهش اس دادم خودش زنگ زد و حرف زدیم قزارگذاشتیم گفت من کیر خوبی دارم…
این داستان تقدیم به شما احمد هستم و 27 سال سن دارم و الآن نامزد دارم ولی ماجرا مربوط به دو سال پیش و دوران مجردی است. توی یه صندوق اعتباری کار میکنم، از این صندوقهای قرضالحسنه که شهری است و هر شهر چندتایی داره! کارمون هم گرفتن پول از مردم و دادن وام بدون…
این داستان تقدیم به شما اولین چیزی که باید راجع به من بدونید اینه که من یک فاحشه هستم بعد از دانشگاه مثل خیلی از دوستام با هدف یه شغل با در آمد خوب یا حداقل یه شغل جذاب که سر و کار آدم با افراد خوشتیپ و کلا آدم حسابی باشه،اومدم تهران!ولی خوب این…
این داستان تقدیم به شما اسم من محمده ۱۹ساله (این قضیه مال امساله سال۹۵) از رشت یه پسر نسبتا معمولی با صورت نسبتا جذاب و اندامی تراشیده و سکسی.به خاطر اینکه باشگاه میرم اندامم خیلی خوب و سکسی شده اما به هیشکی ندادم.رفیقای زیادی دارم وقتی عید شد و مدارس تعطیل شد با یکی از…
این داستان تقدیم به شما قهوه جوشو روشن کردمو به کابینت تکیه دادم …دستمو دراز کردمو بسته چیپسو از کنارم برداشتم یدونه که گذاشتم توی دهنم گوشیم زنگ خورد …چیپسو گذاشتم رو اوپن و رفتم سراغ گوشیم …سهیل ؟ جواب دادم :الو؟ …سهیل : سلام خانم … :علیک سلام چیه؟سحر خیز شدی؟ …سهیل: هیچی مگه…
این داستان تقدیم به شما خيلي وقت بود از دوستيمون ميگذشت اما حتي لبم ازم نگرفته بوديه شب كه قرار شد بريم بيرون گفت بريم ويلا توشانديز يه باغچه داشتن چون خانوادشم هم ايران نبودن خيالش راحت بود گفت بريم يه مشروبي بخوريم كنارهم(عمش باهاش زندگي ميكرد خونه نميشد بريم)منم كه خيلي وقت بود عاشقش…
این داستان تقدیم به شما سخت تر از خدمت سربازی، سخت تر از پوتین چرم و سخت تر از پست دادن توی برجک، غم عصر جمعه توی پادگان بود . کادری ها رفته بودند . بچه های شهر ساعتی گرفته بودن و من تنگ غروب داشت دلم از غصه میترکید و یاد الهام دیوونه ام…