این داستان تقدیم به شما سخت تر از خدمت سربازی، سخت تر از پوتین چرم و سخت تر از پست دادن توی برجک، غم عصر جمعه توی پادگان بود . کادری ها رفته بودند . بچه های شهر ساعتی گرفته بودن و من تنگ غروب داشت دلم از غصه میترکید و یاد الهام دیوونه ام…
این داستان تقدیم به شما سلام میخوام یه داستان کاملا حقیقی روبراتون بگم ولی از اسم خودم و طرف مقابل رو نمیگم … *** حدودا سه سال پیش بود که به همراه خانمم وخواهر خانمم وشوهرش ودختر خاله خانمم وشوهرش رفتیم مشهد روز اول گذشت وروز دوم صبح برای خرید به بازار های مشهد…
این داستان تقدیم به شما سلام این اولین داستان من و شهلاست… *** پنج سالی میشه با هم دوستیم و قصد ازدواج داریم من خیلی گرم و سکسی هستم و همیشه میترسیدم که شهلا داغ نباشه یه روز رفتم برسونمش سر کارش اخه کارمنده تو مسیر گفتم وقت داری بریم یه قهوه بخوریم قبول کرد…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه . من سارا هستم بیست و هفت سالمه سه ساله ازدواج کردم با امیر که با یه نفر شریکه وبوتیک دارن تو یکی از پاساژای تهران از خودم بگم 168.60 وزن و قدمه لیسانس زبان فرانسه دارم و چون بدنسازی و ورزش و کلاس رقص رفتم و…
این داستان تقدیم به شما اسم من عرفانه و اسم مامانم شبنمه ؛ مثه همه زنای ایرانی یه هیکل گوشتی داره ؛ سینه 90 ؛ کون بزرگ ؛ قدشم 170 و کوس تپلی داره … *** من بچه تک فرزندم و مامانم 19 سالش بوده که ازدواج کرده و 21 سالگی منو بدنیا آورده .…
این داستان تقدیم به شما شب مه آلودی بود، داشتم می رفتم به یه ایالت دیگه. چند ساعتی بود که رانندگی می کردم و یه جورایی خسته بودم. داشتم رادیو گوش می کردم تا خواب نبره. باید شصت کیلومتر قبل تر نگه می داشتم، قهوه و نون بیگل می گرفتم، ولی می خواستم، قبل اینکه…
این داستان تقدیم به شما سلام من سارا هستم.میخوام خیلی خلاصه داستان اولین و آخرین خیانتی که کردم بگم.قرار نیست بگم بد بود یا خوب فقط میخوام تعریف کنم و حس خودم بگم. الان من ۲۸ سال دارم و یه دختر کوچیک هم دارم ولی این داستان واسه ۲۵ سالگی منه…. *** ۲۳ سالگی با…
این داستان تقدیم به شما یه همسایه ای داشتیم به اسم فاطمه یه دختر ۲۰ ساله لاغر و پر رو بود من اون موقع ۱۸ سالم بود و اینو از بچگی اذیت میکردم و با هم کل کل داشتیم… *** چن وقتی بود باهام مهربون شده بود و دیگه جواب اذیتامو نمیداد واسم عجیب بود…
این داستان تقدیم به شما سلام من طوبی 36 سالمه دوتا بچه دارم ویک شوهر بی مسولیت و تنبل. چندین ساله ازدواج کردم و همیشه با گرفتاری و رنج دست به گیریبون بودم هیچوقت به هیچ مردی یا رابطه و لذت جنسی با کسی تو این سالها فکر نکردم و حتی به نوعی از هرچی…
این داستان تقدیم به شما چند وقتی بود بد جوری دندانم اذیتم می كرد از طرف یكی همكارانم یه دكتر توی بالا شهر به من معرفی شد كلی هم از كارش تعریف كرده بود بعد ازتماس با مطبش برای دو روز بعد ساعت 8 شب به من وقت دادن وقتی رسیدم. فقط یه مریض تو…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان این داستانی که میخوام واستون تعریف کنم برمیگرده به عید پارسال که رفتیم مسافرت… *** من اسمم ساسان و 23 سال دارم قدم 185و وزنمم تقریبا 80 کیلو تعریف از خود نباشه ولی اینو بگم یه استیل خوب دارم چون 3 سال که باشگاه میریم بهتره خستتون نکنم…
این داستان تقدیم به شما درود به همه دوستان عزیز، علیرضا هستم سی و پنج ساله و ساکن جنوب ایران، هفت سال پیش ازدواج کردم و یه زندگی معمولی دارم… *** سه سال پیش از طریق یک گروه تو واتساپ که توسط یکی از همکاران تشکیل شده بود، با یه خانم تهرانی آشنا شدم، اسمش…