این داستان تقدیم به شما خواهرم آزاده 5 سال از من کوچکتره او بقدری زیباست که عکسهای کودکیش را در لندن کارت پستال کردن اخه عمویم لندن زندگی می کنه عروسی پسر عموم بود سال 2009 ما دعوت بودیم دو ماه اروپا بودیم چند کشور را هم گشتیم اون موقع آزاده 6 سالش بود من…
داستان سکسی تقدیم به شما اقا مهدی عاقله مردی 40 ساله بود که جلو یه کافه تو بالا شهر متکدی بود. بعضی وقتا اگه جنسش مرغوب بود و نشگیشو به حد اعلایی میرسوند سازی هم میزد و هم زمان چشمش به دست مردم بود که پولی بهش بدن. مطمئناً شانس اورده بود که تو اون…
این داستان تقدیم به شما سلام خیلی داستان خوندم گفتم منم یکی از خاطراتم با #خانومم رو بگم اسم من #مصطفی ۳۴ سال بدن خوبی دارم و کیرم ۱۸ سانته و عاشق سکس از زنم بگم #رضوان ۲۳ سالشه قد ۱۷۰ سینه ۸۰ و کون و رونش که نگو هر مردی رو روانی میکنه یه…
داستان سکسی تقدیم به شما تولد پونزده سالگیم بود مامانم یه عالمه ذوق داشت که اون شب کلی خوش بگذره به پسرش ،خاله هام و بچه هاشون هم اومده بودن خونمون ،شلوع پلوغ بود خلاصه من ولی اصلا حوصله نداشتم دوس داشتم هرچی زودتر مهمونی تموم شه و یه جق بزنم و بگیرم بخوابم دو…
این داستان تقدیم به شما سلام من فکر می کردم ماجراهایی مثل سکس منو عمو جونم که سکس داریم خیلی کمه ! ولی آماده باشین برای خوندن سرگذشت سکسی سارا… مامانم 12 سالش بوده ازدواج میکنه 14 سالگی من متولد میشم مامان تو 14 سالگی از رو عکس هاش و فیلمهاش انگار 18 ساله…
داستان سکسی تقدیم به شما – همه ميگفتن و ميخنديدن و انگار نه انگار كونشون داره ميسوزه;; پيش خودم گفتم لابد سوناي اينجا اينجوريه و خيلي ضايع است كه من عربده بزنم و بلندشم.تنها كاريكه ميتونستم كنم اين بودكه هردو ثانيه يه بار وزنم رو روي يه كپلم بذارم تا اون يكي كپل زمان خنك…
این داستان تقدیم به شما سلام. من #بردیا هستم این داستان سکس من با دختر عمم هست اسمش #فرناز هست یه خواهر داره به اسم #گلناز موقع این داستان من 16سالم بود فرناز 13بود اوایل به فکر سکس نبودم تا اینکه یه روز کونشو دیدم چون لباس خیلی تنگ میپوشه کونش کامل مشخصه مادر من…
داستان سکسی تقدیم به شما سلام خسته نباشید اسم من سعید و الان كه اینو مینویسم 25 سالمه و متاهل داستان ازاونجا شروع شد كه من 17 سالم بود و اخرای دیپلم گرفتنم ازقرار من ازدانشگاه … شمال برا كاردانی قبول شدم و ازخونوادم تائید اینو گرفتم كه به اونجا سفر كنم…من پسر اروم و…
این داستان تقدیم به شما این داستان مال سالها پیشه سالهایی که شادیها هنوز واقعی بودند … من و زنداداش در کودکی هم بازی بودیم تا کلاس پنجم با هم تو یه میز می نشستیم زنداداش که اسمشو میذارم رها به من خیلی عادت کرده بود کلاس پنجم من چیزی از سکس نمیدونستم ولی…
داستان سکسی تقدیم به شما این خاطره نیست. صرفا یک داستانه. هیچکدوم از کاراکترها افراد واقعی نیستند. “چشمات. بازشون کن.” نفسی که ناخودآگاه نگه داشته بودم رو بیرون دادم و چشمهام رو باز کردم. “خجالتی شدی؟ الان؟” پوزخند توی صداش باعث شد سرم رو خم کنم و به صورتی که از بین پاهام بهم خیره…
این داستان تقدیم به شما سالها دنبال دختر داداشم بودم تا بکنمش نمی شد تا اینکه مریض بود بردمش دکتر گفتن #اپاندیس اش عفونی شده بردم سونو گرافی مامانشم با من بود اونو بارها گاییده بودم ولی تو سونو نیومد یک بطری اب دادن تا بنوشه بتونن سنوگرافی کنند دیر وقتم بود زمستان ساعت نزدیک…
داستان سکسی تقدیم به شما …لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه ادامه صحبتهای ندا … دو سه روز از سکس ثریا با رامین و اموزش دادن من گذشته بودکه اکبر اقا صاحب ویلا امد و نشست روی مبل داخل پذیرایی ، صدا کرد سحر با غزاله بیایید ماهم سریع رفتیم گفت از این به…