این داستان تقدیم به شما من سامان هستم 33 سال یک رفیق قدیمی داشتم که حدود 10 سال خبری ازش نبود. اتفاقی توی نمایشگاه ساختمان دیدمش. کلی ذوق کرد و منو باغش دعوت کرد. فرداش بهش زنگ زدم و گفتم که من با همسرم میام. کلی استقبال کرد. حدود ساعت 7 عصر برای رفتن آماده…
داستان سکسی تقدیم به شما …لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه من اونشب خیلی دلم میخواست حرف زدن رو باهاش ادامه بدم ولی نوشت شب بخیر منم تنها پیامی که دادم (شب بخیر 💗) نمیدونم چرا استیکر قلب فرستادم عقلم میگفت کار اشتباهی میکنی ولی دلم خیلی شاد بود و راضی اوایل رابطه عاشقانه…
این داستان تقدیم به شما سلام محسن هستم خیلی #شهوانی هستم 19 سالمه زنداداشم 32 سالشه اسمش اناهیتاست 160 قد 70 کیلو وزن با سينه های 80 و کون خیلی بزرگ همیشه دید میزدمش و اگه میشه کیرمو یه جوری که شک نکنه میمالیدم رو کون بزرگش یه بار که داداشم رفته بود کیش ماموریت…
داستان سکسی تقدیم به شما سلام این داستانی که میخوام بگم کوتاست ولی گفتم بگم و نظر شمارو بدونم تازگیا حس میکنم دوست صمیمیم روم نظر داره . قضیه از جایی شروع میشه که من رفیقم تازگیا باهم رفتیم استخر رفتیم همه چی عادی بود رفتیم داخل آبو یکم شنا کردی بعد رفتیم سونا بخار…
داستان سکسی تقدیم به شما – ویدا به این فکر می کرد که در ویلای شمال این ماندانا بود که با ایثار گری خود اول گذاشت که دو تا مرد بیان سراغ اون و خواهر شوهرشو بر خودش تر جیح داد . حالا هم این هوسو داشت که اون دو تا مرد اول بیان سراغ…
این داستان تقدیم به شما ساکهامون رو جلوی در میذاریم. اومدیم خونهی خاله مرضیه. خاله مرضیه زن دوست صمیمی بابام هست که تهران زندگی میکنن. من و مامان و بابا از شیراز اومدیم. ساکهامون جلوی دره و منتظریم در رو باز کنن. بعد از چمد لحظه در باز میشه و قامت خاله مرضیه نمایان میشه.…
داستان سکسی تقدیم به شما تو اون فرصت 2روزه تا مسافرت خودمو آماده کردم یه سری وسیله با یه مقدار خوراکیو ازین چرت و پرتا.. 5شنبه هم رسید..روز شروع مسافرتمون مامان-علیرضا مامان مراقب خودت باشیا -چشم مامانی..داداشی خدافظ شیطونی نکنیا من نیستم -باشه داداشی بابا-خدا به همرات پسرم آروم برین جاده خطرناکه -باشه بابا فدای…
این داستان تقدیم به شما سلام و درود خدمت شما اعضای سایت من پریسا هستم ۴۱سالمه متاهلم و یک دختر پونزده ساله دارم خاطره ای که میخوام تعریف کنم خیلی وقته میخوام بنویسم ولی وقت نمیشد ما یک فامیل دوری داریم به اسم فرهاد که متاهل و چند تا هم بچه داره و شصت سالشه…
داستان سکسی تقدیم به شما – خودش یکی از بندهای تاپش رو باز کرد منم اون یکی رو باز کردم خودش تاپش رو پائین کشید تا زیر پستونای بزرگ و سفیدش که تو یه کرست توری مشکی بود داشتم میمردم با دستم پستوناش رو از روی کرستش میمالیدم و فشار میدادم هنوز لبامون تو هم…
این داستان تقدیم به شما ادمین: در این رمان از عناصر مذهبی دین خرافی اسلام و فرقه ی عقب مانده ی شیعه استفاده شده و این رمان صرفا به دلیل داشتن موضوع سکسی در وبسایت شهوتناک منتشر میشود. شهوتناک به هیچ عنوان برای توهمات وحشیانه ی اعراب بدوی ارزش و احترامی قائل نیست و به…
داستان سکسی تقدیم به شما آشنایی با دختر شیرازی اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره
این داستان تقدیم به شما سلام میخوام داستان سکس یهوییمون با یه میلف رسیده رو براتون تعریف کنم دیروز من و رفیقم علی داشتیم از نازی آباد رد میشدیم همینجوری که راه میرفتیم به دخترا تیکه مینداختیم دو سه تا دختر داشتن رد میشدن که من گفتم بنده های خدا کلی پول دادن دماغ و…