این داستان تقدیم به شما هنوز سکسمون شروع نشده بود که مهدی ارضا شد و کیرش شل شد و از کصم بیرون اومد. بهش گفتم: این چه وضعشه که گفت: دیگه چقدر میخوای سکس کنیم خب بسه نیم ساعته داریم سکس میکنیم. منم با عصبانیت گفتم: ببخشید که بیست و پنج دقیقه فقط با کیرت…
داستان سکسی تقدیم به شما اعظم اعظم جون زود باش زود باش .. به این کوسسسست بگو زود تر آبشو خالی کنه . نباید این قدر ازش کار بکشی برادرا خسته ان می خوان استراحت کنند . باید لباسا رو بپوشیم . اگه توی این بیابون تنمون لخت باشه و باد بخوریم سینه پهلو می…
این داستان تقدیم به شما نادیا هستم یه خانوم متاهل ۳۰ ساله با اندام معمولی اما باسن درشت که به چشم میاد . اسم همسرم امیده . امید کارمنده و توی اداره اش یه همکاری داره به اسم مهدی که اونم متاهله و اسم خانومش نگاره … ما با مهدی و نگار رفت و…
داستان سکسی تقدیم به شما از همون روزی که فرزادو دیدم نگاهای سنگینشو رو خودم حس کردم.فرزاد دایی سعید بود و سعید بی اف من!من 19 سالم بود و سعید 22.اما فرزاد 29!!همیشه دوست داشتم با یه پسر جاافتاده تر مثه فرزاد باشم اما سعید خیلی گل بود نمیشد ازش گذشت.دیگه همیشه فرزاد با ما…
داستان سکسی تقدیم به شما سلام. همه چیز از یه شب سرد شروع شد حدودا 3 ماه پیش بود . داشتم با دوستم از رستوران می اومدیم که بریم خونه .نمیخوام از خودم تعریف کنم اما هیکل خوشگلی دارم جوری ک حتی نظر خودم رو جلب میکنه. لاغر نیستم اما چاق هم نیستم. اسمم مهسا…
این داستان تقدیم به شما سلام من اسمم امیره و ۲۶ سالمه. چند ماه پیش با یه خانم به اسم مریم اشنا شدم که ۴۰ سالش بود. یه زن سفید و گوشتی با سینه های ۱۰۵ تاحالا تو عمرم سینه به این خوشگلی و جذابی ندیده بودم. مریم ازدواج نکرده بود ولی تا ۳۵ سالگی…
داستان سکسی تقدیم به شما واقعا اندام زنداییم معرکه بود ازهمون روزی که زنداییم شد ازهمون روز عقدکنون عاشقش شدم.اسمش مریم بود یه خانوم مهربون خنده رو چشمای عسلی واز همه مهمتر اندام معرکش که ازهمون اول تو کف او کون برجسته وپهنش بودم.از14سالگی عاشقش شدم همون سالی که ازدواج کرد.وقتی باهاش حرف میزدم اصلا…
این داستان تقدیم به شما شهریور ماه سال گذشته از محل کارم واسم قرعه مشهد در اومد منم اومدم خونه به خانمم گفتم، قرار شد پدر و مادرم رو هم با خودمون ببریم.رفتم بلیط قطار رفت و برگشت گرفتم و خلاصه رفتیم مشهد و چند روز اونجا موندیم ،زیارت و گردش و خرید سوغاتی و…
داستان سکسی تقدیم به شما – درد و خشم رو در چهره اش می دیدم . -اعتراف کن که شکست خوردی صنوبر . خیلی راحت تر از اونی که فکرشو می کردی . حس کردم که زیادی به اون رحم کردم . گاهی وقتا اگه به دشمن فرصت بدی آن چنان لت و پارت می…
این داستان تقدیم به شما کیانوش آخرین کارتن رو هم بالا آورد و رو بقیه وسایل گذاشت و یه صندلی پیدا کرد و خودشو روش انداخت و نشست و گفت: آخ مردم از خستگی، آخه مگه خونه قبلی چش بود که گیر دادی بیاییم اینجا؟ منم در حالی که یه لیوان آب خنک به دستش…
داستان سکسی تقدیم به شما این دیروز اتفاق افتاد شیش شهریور چهارصد و یک ساعت شیش عصر اینجا مینویسم بماند به یادگار حتی اگر من نبودم و اونم نبود یا یادمون رفته بود اینجا باشه:) این که همیشه دلم میخواست که لمسم کنی همیشه پس ذهن من پسری بود با چشمای قهوه ای روشن. وقتی…
این داستان تقدیم به شما وقتی یه مدت سکس نداشتم تمام سلولهای بدنم ازم تقاضای کیر میکردن،خب من یه دختر سبزه و بسیار شهوتی ام! حالا سبزه بودن چه ربطی به شهوتی بودن داره؟؟ میگن سبزه ها آتیش شهوتشون بیشتره. حالا شما بمن بگید این درسته یانه؟! بگذریم… یه روز که کخِ کیر افتادِ بود…