این داستان تقدیم به شما این داستان کمی اذیت کننده س برای بعضیا. ولی زندگی منه. من آدم آرومی هستم. راستش هیچوقت انتخابم نبود که اینطور بشم ولی چیزایی پیش میاد که هرگز فکرشو نمیکنی و از جاهایی ضربه میخوری که شور و هیجانت رو در نطفه خفه میکنن و تو رو به فصل جدید…
داستان سکسی تقدیم به شما سلام دوستان اول از همه خواستم بگم که این داستان در زمینه ی bdsm هستش پس اگه بهش علاقه ای ندارید یا ازش سر در نمیارید لطفا ادامه ندید . من میسترس سلنا هستم. سلنا اسم مستعاریه که برای تعریف خاطرم انتخاب کردم وگرنه اسم واقعیم چیز دیگه ایه. من…
داستان سکسی تقدیم به شما – راستش من و فرشته مثل دو تا خواهر بودیم … من واحد بالایی رو داشتم و اونم طبقه اول بود . فرشته آموزگار بود و منم خونه دار .. از پسرش مثل پسر خودم نگه داری می کردم .. اون فقط صبحا تدریس می کرد و در مدرسه راهنمایی…
این داستان تقدیم به شما ایام عید 402 گ دوستم سیاوش با خانمش نگار و بچه هاشون مهمانم بودند اونها اهل بابل بودند منو سیا تو سربازی با هم دوست شدیم و هر دو مجرد تا تو عروسی هایمون همدیگرو دعوت کردیم رفت اومد داریم پیشنهاد دادم ایام عید با خانواده بریم ایرانگردی اونم با…
داستان سکسی تقدیم به شما …لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه خب ادامه ی داستان البته اینکه اون شب که منو دید یه جق زدو و گفت گمشو بیرون خاک بر سر من رفتم خونه و سریع رفتم تو اتاقم و شروع کردن فکر کردن که چیکار کنم چیکار نکنم چه بلا هایی سرم…
این داستان تقدیم به شما سلام عرشام هستم استاد زبانهای فارسی و دری در دانشگاد آزاد عسلامی تابستان امسال زنداداش دو ماه بود از ازدواجش میگذشت سر ظهر بود رفتم اتاقش باهاش خوش و بش کنمون عاشقش بودم دیدم رو تختش خوابه شلوار تنش نبود یه پیرن سفید لَخت تنش بود همه باسن بزرگ و…
داستان سکسی تقدیم به شما – هر وقت که به خونه و لحظه های تلخی که انتظارمو می کشید فکر می کردم یه نگاه به بیتا دردهامو تا حدود زیادی تسکین می داد اما می دونستم هنوز خیلی راهه تا من بتونم از دنیای غم و اندوه خودم فاصله ها بگیرم . شاید گاه به…
این داستان تقدیم به شما پدرم دوسال پیش فوت کرد علتش سکته بود مامان جوان و خوشگل منو خواهرمو یتیم گذاشت من الان که مینویسم ۱۹ سالمه خواهرم ۱۷ سال مامانم ۳۸ سالشه یه خونهی کلنگی در شهریار داریم ارث پدری بزرگه دو طبقه ساختمان توشه همه حیاط باغ ماننده و کل زمینش ۹۸۰…
داستان سکسی تقدیم به شما این چند روزه حالم به شدت بد بود. خاطرات بد گذشته… دلتنگی… بیچارگی… غم… و هزار و یکی احساس دیگه که گاهی حتی اسمی براشون ندارم، کلافه ام کرده بود و تا سر حد جنون گاهی پیش میرفتم. خاطراتی که مثل سرطان از داخل از بین میبرتم… ذره ذره… میدونی؟…
این داستان تقدیم به شما بابام الان ۶۳سالشه مامانم ۴۷ ساله است هردو سرحال بابام با قدی بلند پوستی تیره بدون ذرهای شکم رون و باسن نسبتا پر و متناسب بسیار هات مامانم از هر لحاظ بگم زیبایی و تناسب اندامش تعریفیست با پوستی لطیف و سفید عینهو برف با چشمانی رنگی و گیسوانی انبوه…
داستان سکسی تقدیم به شما سلام 26 سالمه داستانی براتون می نویسم مال یه سال پیشه قیافه نسبتا جداب و خوشگلی دارم به همین خاطر چند مورد دختر خوشگل زمان دانشگاه می تونستم تور کنم ولی اون موقع ها احمق بودم و اعتماد به نفسم هم پایین بود بنابراین برخلاف میل باطنی نمی تونستم ارتباط…
این داستان تقدیم به شما اسمم امیرطاها ۳۳ ساله تندرست و سانتیمانتال خوشتیپ همه کسانیکه منو میبینند فکر میکنند روسی، آلمانی، امریکایی هستم کاملا بلوند هستم رو همین خصوصیت زنمو پسندیدم و او هم منو پسندید و از دواج کردیم خانمم مژگان در یک کلام هلو تو عشوه و سکس کپی برابر اصل لانا رودز…