داستان سکسی تقدیم به شما احمدم 35 ساله . امریکا زندگی میکنم . سه سال پیش رفتم ایران که مادرم رو که الزایمر داره ونیاز به مراقبت داره ببینم و براش پرستار 24 ساعته بگیرم . اینکار نیاز به وقت داشت و از طرفی هم سالی یکی دوبار باید میرفتم دیدنش . این شد که…
این داستان تقدیم به شما پدر خانمم دی ماه فوت کرد همه فامیل جمع شدن او وصیت کرده بود در دهی که دنیا آمده بود دفن بشه همه ده بودیم من سالها بود با خواهرم مرضیه قهر بودم انتظار نداشتم برای مراسم خاکسپاری و ختم بیاد که اومد او را شش سال بود ندیده بودم…
داستان سکسی تقدیم به شما سلام داستانی که میخام براتون بگم کاملا واقعیه این داستان اولین سکس منه که براتون مینویسم . یه روز تو فیس بوک داشتم میچرخیدم که یهو یه پست دیدم که نوشته بود ماساژور و فاعل . اینم بگم که منم دوس داشتم که بدم ولی میترسیدم . باهاش ارتباط زدم…
این داستان تقدیم به شما سلام اسمم نیلوفره و الان 23 سالمه. ضمن اطلاع باکرگیمو توی تجاوزی که توی سن کم بهم شد از دست دادم.۱۳ سالم بود توی ظهر تابستون که تنها تو کوچه بازی میکردم یه آقاهه بهم گفت زنبور رفته تو لباست منو برد خونشون که زنبورو در بیاره که منو کرد…
داستان سکسی تقدیم به شما حدودآ۵سال پيش بود.يه شب گرم تابستون.بندر انزلی.اينقدر هوا گرم بود که مجبور شدم برم تو پذيرايی و پنکه رو روشن کنم.رو کاناپه دراز کشيدم و ملحفه رو کشيدم رو خودم.باد پنکه عرق بدنمو خشک کرد و نفهميدم کی خوابم برد.نصفه شب بود که سردم شد.خواستم برم دستشويی که ديدم خواهر…
این داستان تقدیم به شما سلام. گروهبان قربانعلی جان نثاریان هستم خود ژنرال پندار و کمی اهل خیالات و توهمات تو یکی از پایگاههای هوایی ایرانم ۴۶ ساله اهل کوهنوردی پیمانکار ساختمانی و شاغل در نانوایی پادگان جارو هم میزنم. از استیل بدنی خودم بگم قدر بالای ۱۹۰ وزن ۸۸کیلو سفید موی سر جوگندمی بسیار…
داستان سکسی تقدیم به شما – لبامو مثل کوس تارا گرد و غنچه کرده و ماچش می کردم . هر چند کوسش گنده تر از لبام بود ولی من با بوس بوس های خودم اونو سر حالش کرده بودم . شاید اون یه فشار زیاد تری می خواست تا بیشتر باهام حال کنه . دستامو…
این داستان تقدیم به شما از سرکار خسته کوفته برمیگشت و بزور چشمام باز میشدو خوبیش اینه این موقع صبح اینقدر شهر خلوت هست ک با این وضع رانندگیم سه چهار نفری و زیر نگیرم همسرم زودتر از من شیفتش تموم شده بود و تنها دلیلی ک توی بیمارستان نخوابیدم این بود میدونستم اخره شب یک…
داستان سکسی تقدیم به شما رفقا این خاطره واقعی است و اولین پست من در این سایت است. گاهی در این سایت داستانهایی میخوانم که نویسنده اصرار دارد داستانش واقعی است اما خوانندگان به دلیل شتاب زیاد حوادث داستان، باورش نمیکنند و فحاشی میکنند و میگویند دروغ است. همین موضوع توجه مرا جلب کرد و…
این داستان تقدیم به شما ۴۴ سالم بود ازدواج مجدد کردم ازدواج که چه عرض کنم بیشتر خرید بود فرانک یه دختر از خانواده فقیر بود یه پدر عیاش داشت ک بخاطر بدهیش میخواست شوهرش بده تو چشمای پدرش نگاه کردم گفتم شصت میلیون هشت سال پیش که زمین چند صاحبه رو بهم فروختی ی…
داستان سکسی تقدیم به شما – لیدا همچنان حرص می خورد و داشت به این فکر می کرد که چیکار کنه . اعصابش به شدت متشنج شده خودشم نمی دونست چیکار داره می کنه . اون تا حالا دست مرد غریبه ای رو رو بدنش حس نکرده بود . ولی اینو هم می دونست که…
این داستان تقدیم به شما من عمید هستم پدرم بنگاه میوه داشت من هم هر روز باید واسه جمع کردن طلبامون یه منطقه میرفتم اون موقع من 32 سالم بود تازه عقد کرده بودم من تپلم و سفید بهم میخوره زیر ۳۰ باشم قیافم کمی دخترونه و مهربونه و به خاطر خوشگلیم خیلی کرده شدم.…