این داستان تقدیم به شما فاطمه هستم ۳۳ ساله ۱۷ سالگی وقتی هنوز دیپلمم را نگرفته بودم عقد کردم یکسال بعد تو ۱۸ سالگی به شرط ادامه تحصیل تا هر مقطعی آنهم در یک از دانشگاههای دولتی پایتخت ازدواج کردم خواستگاران فراوانی داشتم مهم نیست بعضی خورده بگیرن فکر کنند که خودستایی میکنم حتی پسرای…
این داستان تقدیم به شما آیدا و سحر با نسبت دختر عمه و دختر دایی ده سال و چند ماه پیش در یک روز با منو برادرم نادر ازدواج کردن آیدا 24 ساله دختری در نهایت زیبایی با تناسب اندامی بی نظیر چشم ابروی مشگی بسیار خوش حالت، اما سحر دختری 17 ساله لاغر قد…
این داستان تقدیم به شما خودمو معرفی کنم : پارسا ۲۱ ساله،چشمای درشت مثل گوساله تهران ساک…عنم با قدی بلندو گیسوی کمند ، از ۵ سالگی کشتی گیر بودم بخاطر شکستن کتفم و لگنم و ستون فقراتم کشتی رو گذاشتم کنار بدن سازی کار میکنم قدم حدود ۱۹۰ است وزنم ۹۰ تا ۹۵ در نوسانه…
این داستان تقدیم به شما پنج سال پیش در برگشت از شمال که من بخاطر باز شدن بانکها زودتر برگشتم سر کارم زنمو و دختر کوچولوم و خواهر خانم مجردم که واقعا عاشق زنم بودم و دختر کوچولوم که دنیای منو نگین بود و خواهر خانمم که مثل خواهر نداشتم بود و اغلب خونه ما…
این داستان تقدیم به شما آرمیتا هستم ۲۲ ساله از تهران بابام سپاهی بود در تصادفی کشته شد سال بابام تمام نشده دهها خواستگار برای مامانم میاومد در و همسایه فامیل و همکاران بابای خدا بیامرزم از متاهل گرفته تا مجرد از جمله رئیس عقیدتی سیاسی پادگانشان که یه آخوند بسیار خوشتیپی بود قبلن مامانمو…
این داستان تقدیم به شما هزار سال از فاجعۀ بزرگ میگذشت و جهان با خاک یکسان شده بود. وقتی که یکی از اُپراتورهای آمریکایی شلیک موشک هسته ای، به اشتباه به سوی خاک خود آمریکا شلیک کرده بود و آمریکا به تلافی به روسیه حمله کرده بود و شدت تشعشعات نه تنها این کشور ها…
این داستان تقدیم به شما دو روز از ۱۷ سالگیم میگذشت چه خاطره ای برایم رقم خورد! مامان که همیشه از دیابت و درد پا و سنگینی تنش شکایت داشت و مینالید تا اومدم خونه گفت: پژی (پژمان) پسرم دلم کیک یزدی خواست برو بخر ( خوب آخه خرس ماده، تو با این همه مشکل…
این داستان تقدیم به شما اخطار: داستان فتیش و حال به هم زن من آیدا ام ۲۶ سالمه داداشمم محمد ۱۹ من خیلی اذیتش میکنم و از این لذت میبرم مثل برده باهاش رفتار میکنم به کسی هم نمیتونه بگه چون من خیلی موذی و چرب زبونم همیشه هم از بچگی همه خرابکاری هام…
این داستان تقدیم به شما سلام خیلی وقته که تو سایت داستان های سکسی رو میخونم و گفتم یکی از جذابترین سکس هام رو براتون به اشتراک بذارم سنم ۳۶ هست و قدم ۱۹۰ هیکل ورزشکاری دارم و چند شغله ام خانومم هم شاغل هست و داستان از اون جایی شروع شد که یه روز…
این داستان تقدیم به شما اسمم سمانه ۳۵ سالمه این یه خاطره واقعیه با علی ازدواج کردم من دختر ۲۰ ساله هات که فکر میکردم علی مرد رویاهام اما نبود نه سکس درستی داشت نه پول و ثروتی . مدتی افسرده بودم خودارضایی میکردم و چشم دنبال کیر مردم بود ولی تا حالا دست غریبه…
این داستان تقدیم به شما ابر فوق کوسشعری از یک مغز پریود زنگ زده با آیکیوی دوازده بعلاوه ی یک… حسین پسر داداشم یک سال از من کوچکتره! ترک تحصیل کرد رفت دنبال کار من ادامه دادم وارد دانشگاه شدم ( عجب ننه ی پرکاری داشتین شما داداشا. هم عروس میزاییده هم ننه ی دوماد.…
این داستان تقدیم به شما اسم من بابک هست 20 سالمه سکس که تعریف می کنم از دو سال قبل شروع شد وقتی 18 سالم بود من یک خواهر دارم اسمش مونا هست الان 16 سالشه بدنش سفید برفی هست تپل و با کون قلمبه مادرم کودکستان کار می کنه و پدرم کار آزاد داره…