این داستان تقدیم به شما سلام به همه. سامان هستم،٣٠ سالمه،١٨٠ قد و ٨٠ وزن. داستاني كه مي خوام براتون تعريف كنم برميرگرده به پارسال،تصميم گرفتم برم تايلند واسه عشق و حال،برخلاف همه رفتم پوكت،چون همه ايرانيا مي رن پاتايا.شب اول رفتم واسه خودم لباس سكسي خريدم،اخه من يه زنپوشم،كلي لباس سكسي گرفتم و خودم…
این داستان تقدیم به شما سلام خدمت دوستان عزیز میخوام داستان یکی از بهترین و شیرین ترین سکسایی رو که داشتم رو براتون بگم… *** سال 91 که از سربازی اومدم یه هیکل ورزیده پرورش داده شده تو نیروی زمینی ارتش که کونمو پاره کرد با یه شهوت خیلی زیاد که 19 ماه هیچ جوره ارضا…
این داستان تقدیم به شما سلام. اسمم مهنازه الان طلاق گرفته ام اما این داستان مربوط به حدود ده سال پیشه که شوهر داشتم… *** راستی یادم رفت من 25 سالم بود و اونموقع شوهرم برا یه دوره باید می رفت مرکز استان به همین دلیل به من هم گفت بیا باید سه ماهی اونجا دوره مربوط…
این داستان تقدیم به شما سلام. داستانی که مینویسم مربوط میشه به حدود 5 سال قبل… *** من اسمم بابک هستش و از نظر ظاهری قد 170 و موهای خرمایی و چشمای آبی دارم.زمانیکه واسه شروع اولین ترم دانشگاه وارد خوابگاه شدم ،برحسب شانس وارد اتاقی شدم که کلا میشدیم 3 نفر. چون از نظر…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه. رویا هستم 23 ساله و قدم 165و وزن60 میخوام خاطره اولین سکسم رو تعریف کنم… *** اون موقع دبیرستان بودم و 16سال داشتم با دوست صمیمیم که اسمش نیلوفر بود خیلی راحت بودم و بعضی وقت ها هم درمورد سکس حرف میزدیم ولی هیچکدوممون تا حال کون…
این داستان تقدیم به شما سلام به تمامی دوستان حشری این داستان کردن کس دخترداییم هست اول از خودم بگم من محمدم باقد۱۷۸وزنم۷۸ ودختر دایم فک کنم قدش۱۶۹این دور برا بود وزنش هم ۶۰میشد سال۱۳۹۴بود روز مادر یا همان روز زن من چون قبلش زیاد کار کرده بودم مامانم دید که حوصله ام سررفته و…
این داستان تقدیم به شما سلام من لاله هستم حدود سه ساله ازدواج کردم اسم شوهرم حسام و خیییلی دوسش دارم… از اونجایی که من معمولا سر کار هستم و شوهرم هم کارش خیلی زیاده کمتر باهم هستیم ، من کلا ادم ادم گرمی هستم اما چن وقتی بود که دیگه وقت سکس کردن رو…
این داستان تقدیم به شما از هفت سالگی یادمه همیشه بابام با مادرم مشکل داشتن باهم.بابام شکاک بود.رابطشون تا چهار سال بعدش همینطور بود که دیگه مادرم واس همیشه رفت.من موندم با بابام و فقط تو عید و تابستون مادرمو میدیدم.راستی یادم رفت بگم رضام.۲۰ سالمه.پدرم الان پنجاه سالشه مادرم چهل مادرم قبل از این…
این داستان تقدیم به شما شیفتم تمام شده بود شیفتم را به پرستار بعدی تحویل دادم درست یادمه کهشب سردی بود باد سرد درست در مقابل من بود باران هم نم نم شروع به بارشکرده بود و قطراتش گونه هایم را نوازش می کرد پالتویم رامحکم در آغوش گرفته بود و به راهم ادامه میدادمگوش…
این داستان تقدیم به شما تابستون بود و يكدفعه با خانواده جور شد كه همراه تور بريم استانبول . وقتي به استانبول رسيدم همه چيز جلوي چشمام مثل فيلماي خارجي بود. زماني كه از فرودگاه ميرفتيم به سمت هتل ليون مردم و خيابونا مدام رو مخم بودن و منو ذوق زده ميكردن . (خانوما با…
این داستان تقدیم به شما اسمم رضا هست و 18 سالمه.تاحالا نه کسیو کرده بودم(چه پسر چه دختر)نه به کسی داده بودم.چون نمیتونستم با کسی رابطه برقرار کنم.توی سایت ها هم اصلا دختر نیست فقط پسر هست و گی. راستش از حدودای 3-4 سال پیش می شد ک من خیلی دلم میخاست یه پسر بکنم.نه…
این داستان تقدیم به شما جمعه عصر ساعت حدودا 6 بود که زدم از خونه بیرون یه فروشگاه عطرو ادکلن نظرمو جلب کرد رفتم تو فروشنده اش یه دخنر حدودا 22 ساله بود که قد کوتاهی داشت اما خوشکل بود و آرایش غلیظی داشت که واسه من که مدتی بود چیزی به پستم نخورده بود…