این داستان تقدیم به شما سلام میخام خاطره سکس خودم با مادرزنمو براتون تعریف کنم من محسن ۲۸ سالمه ۳ ساله ازدواج کردم و با همسرم زندگی خوبی داریم من کارمند شرکت نفت هستم و کرمانشاه زندگی میکنم بخاطر کارم خیلی سفر میرم بیشتر مناطق اهواز و خرمشهر بگذریم بریم سر اصل مطلب من هر…
این داستان تقدیم به شما سلام.رسول هستم ۲۳ سال از گرگان و تقریبا دوران بچگیام با یه چشم به هم زدن گذشت و رسیدم به بیست و دوسالگیم که با احمد که یجورایی هم صنف و همکاریم و کلی خیلی صمیمی هستیم و کاملا هم فراری از کار و بحث اقتصادی بیشتر به خاطر وصلت…
این داستان تقدیم به شما فرشید هستم 25 ساله قدم 185 وزنم 79 تیپم جذاب, ما 6 برادر و یک خواهر در تبریز زندگی میکنیم شش سال پیش داداشبزرگم بر اثر سکته مغزی فوت کرد زنش گوهر که 43 ساله و کارمند آموزش پرورش بود بیوه شد من 17 ساله بودم خونه اونا از خونه…
این داستان تقدیم به شما دوهزار سال پیش در سرزمین مُنگولستان از اراضی آباد مغولستان، جنگی سخت درگرفت… پادشاهی چینی ها که سودای گسترش به شمال داشت به قبایل “گؤتیجیریخ” حمله کرد و همه افراد این قبیله را کشت و اسیر کرد. این قبیله که یکی از قبایل بزرگ “سیکیم خیاردی” های جنوبی موسوم…
این داستان تقدیم به شما -آی یکی بیاد کمک من یخ زدم…. هیچکس صدای فهیمه رو نمیشنید تا اینکه بهتاش که توی خونه خواب بود بیدار شد و صدای فهیمه رو شنید که داره داد میزنه. رفت سمت صدا و دید فهیمه پشت حمومه. +اَی خِداااا. من تازه از تمرین اومدم. چی شده دوباره فهیم؟…
این داستان تقدیم به شما سلام اسم من داود هست و ۲۹ ساله هستم . خیلی مختصر و مفید راجع به اینکه چی شد عمه نسیم را باهاش اوکی شدم … اینو بگم من هم مثل خیلی ها اون حس بد و حس عدم علاقه به سکس با آشناها را داشتم ولی شرایط جوری…
این داستان تقدیم به شما با سلام . من سپیده ۴۲ سالمه از استان اردبیل ،قدم ۱۸۰ وزنم ۸۰،دو ساله که از شوهرم طلاق گرفتم. داستانی که میخوام تعریف کنم کاملا واقعیه ،تقریبا دو هفته پیش واسم اتفاق افتاده بریم سر اصل مطلب *** من تو مرکز شهر تو یکی از پاساژ های معروف مغازه…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه دوستان. اسم من علی و خانومم مینا که بهش میگم کوس طلا! باهم راحتیم و راحت علایق و خواسته هامون رو به هم دیگه میگیم. مینا ۳۱ سالشه قدش ۱۶۴ و وزنش ۶۳ کیلو سینه های ۷۵ و کون خوش فرمی داره چون بدنسازی کار میکنه ۲&۳…
این داستان تقدیم به شما سلام ،مهسا هستم ۳۷ ساله و تو یکی از شهرهای غربی کشور زندگی میکنم. شوهرم مهرداد۴۰ سال داره و میشه گفت که آرزوی خیلی از زنهاست که شوهرشون باشه،چون هم قیافه خوبی داره و هم تو زندگی هیچ چیزی برای من و پسرم کم نمیزاره،حتی توی سکس. این خاطرهای که…
این داستان تقدیم به شما دوازده سالم بود که با دنیای سکس آشنا شدم، توسط دختر همسايه که اسمش مريم بود. دوتا سگ سوار هم بودن و ما تماشا می کردیم. مريم گفت: میدونی دارن چکار ميکنن؟ هنوز چيز زيادي از سکس نميدونستم. گفتم مثل ما که سر و کول همديگه ميپريم با هم بازی…
این داستان تقدیم به شما چند روز پیش یکی از همکاران پدر زنگ زد و دعوتمون کرد بریم منزلشون از اونجا که خانوادم ماههاست از مجتمع بیرون نرفتن ، همه خریدا رو من انجام میدم ، از مهمانی و سفر هم خبری نیست به شدت استقبال کردن ولی من به دلیل کرونا مخالفت کردم که…
این داستان تقدیم به شما با دستهگل شکوفههای محبوبم میاد و بغلم میکنه، میدونم بوسیدن گردنم رو دوست داره و سرم رو کمی کج میکنم بتونه گردنم رو ببوسه. آروم زمزمه میکنه “ببخشید.” بهش میگم الان نمیتونم ببخشمش و خودش میدونه اشتباهش چیزی نیست که قرار باشه زود فراموش بشه و یا ردش از زندگیمون…