این داستان تقدیم به شما اون موقع فقط 15 سالم بود لاغر و نازو خیلی خجالتی بودم درسم زیاد خوب نبود یه معلم ریاضی داشتیم که بعضی وقتا ناظممون میشد اسمش خانم ناصری بود حدودا 34 ساله چشمایه درشت عسلی قیافش تو مایه های لیلا اوتادی بود بدنشم پر،سینه و باسن بزرگ که از روی…
این داستان تقدیم به شما هوای اون شب تابستونی در سان سیتی خیلی خوب بود. ما در یکی از بهترین هتلهای شهر اقامت داشتیم و تازه از گشت روزانه به هتل برگشته بودیم و وارد لابی بزرگ و مجلل هتل شده بودیم. من کمی خسته بودم و کمی خوشحال از این که بقیه شب رو…
این داستان تقدیم به شما عبید زاکانی یکی از عاقل ترین افراد قرن خودش بوده. چند تا حکایتشو براتون به نثر امروزی دراوردم… *** یه روز پسر یه واعظی (اخوند, یه چیزی شبیه سید علی خامنهای و روحانی) صبح زود بیدار میشه میبینه باباش داره خر شونو میکنه (مثل الان که تمام ملت ایران رو خر خودشون…
این داستان تقدیم به شما ما تو یه مجتمع مسکونی چند طبقه زندگی میکنیم که بغیر از خودمون یه خانواده ایرانی دیگه هم زندگی میکنن. دوستم رضا با مامانش و یه برادر کوچیکتر که مدرسه میره. خونه ما هم اکثرا خالیه چون همه از صبح میرن سر کار تا عصر که بر میگردن، فقط من…
این داستان تقدیم به شما سلام . دوم راهنمایی که بودم تقریبا پسر پر رویی بودم و بچه ها ازم حساب میبردن یه اکیپی بودیم و با هم همیشه بودیم درسمون بد نبود ولی عالی هم نبود مدرسمون یکی از مدرسه های خیابون میرزای شیرازی بود و پاتوقمون پارک میرزای شیرازی(به قول بچه ها پارک…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه، خلاصه بگم این یه خاطرس نه یه داستان، و اولین باره که میخوام داستان سکسی بنویسم… برا احتیاط اسم شهر رو نمیارم.اسامی رو هم واقعی نمینوییسم،من بیست و سه سالمه قدم صدو هشتاد پوست سفید و هفتادو چهار کیلو وزنمه، بدنم ورزشکاری نیست ولی اصلا شکم…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه. من هم مثل همه جوونها به سربازی رفتم البته بعد از دوره لیسانس و با درجه ستواندومی در یک مرکز آموزش ادامه سربازیمو پیگیری کردم. از نوجوونی گی بودم و به دلیل صورت مناسب و بدن سفید و بی مو مورد توجه بودم. وقتی رسیدم پادگان منو…
این داستان تقدیم به شما راستش ما زوجیم 28 من و 25 خانومم باقد 170 وزن67 کمر باریک انقده کون داده به کیر کلفتا کونش خیلی تپلو سکسیه سفید با کس تپل ورونای پر وکشیده مو بلند بدنشم لیزر کرده بغیر از یه خط رو کسش یه خالکوبی رو کمرش ویه دونه رو مچ پاش…
این داستان تقدیم به شما سارا هستم 22 سالمه سه سال پیش به خاطر یه سری مشکلات مالی دو ماه افتادم زندان زنان تو شهر ری که بدترین سال زندگیم بود… *** وقتی وارد زندان شدم یه حس خیلی بدی داشتم زنای داهاتی با قیافه های درب و داغون که موقع ورود همه بهم زل…
این داستان تقدیم به شما سلام من سامانم ۳۶ سالمه که با یه ازدواج ناموفق الان مجردم وتنها زندگی میکنم. به خاطر پرداخت مهریه ( یکی دیگه از قانونای کیری اسلام که برای مفت خوری جندههای ایرانی تو کون ما مردا کردن) مجبورم بیشتر کار کنم وشغلم هم تولید تشک بالشت ولحافه که البته توی یک تولیدی…
این داستان تقدیم به شما یه شاگرد خصوصی پسر دارم به اسم حامد که برای تدریس ریاضی میرم خونشون. باباش تو وزارت اط… کار میکنه و مامانش خونه داره… مامان حامد یه زن لوند گوشتی و تقریبا قدبلنده و مواقعی که من میرم خونشون با چادر میاد و میوه و چایی و اینچیزا میاره…
این داستان تقدیم به شما سلام. خدمت همه دوستان اسمم پدرام هست ، 26 ساله از رشت زنونه پوش هستم ، کاملا مفعول (فول مفعول) ، ده ساله که مفعول هستم ، این اواخر عاشق این شدم که به پسرا ی هفده هیجده ساله کون بدم، این داستان مربوط میشه به دوهفته پیش(بیستم مرداد نود وپنج)……