این داستان تقدیم به شما سلام. من سارا هستم 19 ساله و این جریانی که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به سه سال پیش که من 16سالم بود راستش من اندامم بزرگه و تو چشم میام و بخاطر همین خیلی زیاد حواسمو جمع میکنم که جلب توجه نکنم. داستان از اونجایی شروع شدکه بابام یه…
داستان سکسی تقدیم به شما خاطرات جنسی و سکسی دوست من (۳) اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان قصه من مربوط به 20 سال پیش میشه که من اون موقع 11 سالم بودماتوی روستای کوچکی توی استان همدان زندگی می کردیم بابام کشاورز ودامداربود ووضع مالی مونم متوسط روبه بالا بود.اسمم فرامرز است ازبچگی تپل بودم وپوستم سفید بود ورونای گوشتی داشم کونم طاقچه ای وخوش…
داستان سکسی تقدیم به شما رابطه با اپلیکیشن هورنت اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره
داستان سکسی تقدیم به شما سیسی بودن و بی شدن با هم اتفاق افتاد اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره
این داستان تقدیم به شما سلام به همه داستانی رو که میخوام بگم برای 4 سال پیش هستش من الان 18سالمه و من یه پسر هات هستم و بیشتر دوست دارم با پسرها سکس کنم ومیخوام حسابی منو بکنن و از خودم بگم قدم 158 و وزنم 71کیلو بدنم کمی مو داره که بیشتر وقتا…
داستان سکسی تقدیم به شما مـاهـور و علیرضـا اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره
این داستان تقدیم به شما امروز از کار بیکار شده بودم و مادر و نا پدریم از شنیدن این مسئله اصلا خوشحال نمیشدن. چون قرارمون این بود که تنها در صورتی هزینه های دانشگاهمو بدن که تابستونا سرکار برم و از عاطل و باطل گشتنم اصلا خوششون نمیومد و دوست داشتن که حتما یه شغلی…
داستان سکسی تقدیم به شما پاك همچون فرشته (۳) اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره
این داستان تقدیم به شما با سلام.حامد هستم از بندر انزلی. نامزد من 20 سالشه با پاهای تپل و رون گوشتی و کون قلمبه سینهای 70…میخام چنتا از خاطرات مالیده شدنشو بگم….معمولا نامزدم هر لباسی بپوشه چون کونش گندست قشنگگگگ قلنبگیش از رو هر لباسی دیده میشه…تو خیابون همه چشمشون به کونشه…همشه تو جاهای شلوغ…
داستان سکسی تقدیم به شما شوهر دوم مینو اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره
این داستان تقدیم به شما اسم من غزله .من 26 سالمه و متاهل هستم.اسم خواهرم فاطمه هست و متاهل هست و 30 سالشه.فاطمه خواهرم کارمنده و کاری با من کرد که من هیچ وقت فکرش رو هم نمیکردم.یه روز فاطمه از سره کار اومد خونه من.اون روز شوهر من شیفت بود و شوهر فاطمه هم…