این داستان تقدیم به شما سلام، اسم من محمد الان ۳۵ سال دارم. این داستانیه که تو مدرسه برام اتفاق افتاده و اینجوری شد که کونی شدم. من از بچگی متاسفانه یا خوشبختانه چون پسر آروم و منزوی و البته سفید و ریزه میزه بودم بودم تو مدرسه خیلی دستمالیم میکردن و بهم میگفتن بچه…
این داستان تقدیم به شما سلام…انباردار یه هایپر بودم…یه فروشنده خانم خوشکل و خوش هیکل و شیک پوش (نجمه خانم) توی هایپر کار می کرد. همیشه مانتوهای جلوباز چاک دار میپوشید…رون های توپر،کس تپل،کون قمبل و سینه های فوق العاده سکسی داشت…به بهونه های مختلف باهاش لاس میزدم و هیکلش رو دید میزدم…اهل حال…
این داستان تقدیم به شما با گذشت دوسال و چند ماه از ازدواجم همسرمو (پسرخالهام) با آبرو ریزی که شب زفاف کرد هنوز نبخشیده بودم. پزشک قانونی باکره بودنمو گواهی کرد و گفت به احتمال زیاد خون ریزی نخواهم داشت نوع پردهی بکارتمو نوشت حلقوی اتساعیخاص سمانه دختر خالهام که دو سال از من بزرگتر…
این داستان تقدیم به شما فاطمه هستم ۳۳ ساله ۱۷ سالگی وقتی هنوز دیپلمم را نگرفته بودم عقد کردم یکسال بعد تو ۱۸ سالگی به شرط ادامه تحصیل تا هر مقطعی آنهم در یک از دانشگاههای دولتی پایتخت ازدواج کردم خواستگاران فراوانی داشتم مهم نیست بعضی خورده بگیرن فکر کنند که خودستایی میکنم حتی پسرای…
این داستان تقدیم به شما پنج سال پیش در برگشت از شمال که من بخاطر باز شدن بانکها زودتر برگشتم سر کارم زنمو و دختر کوچولوم و خواهر خانم مجردم که واقعا عاشق زنم بودم و دختر کوچولوم که دنیای منو نگین بود و خواهر خانمم که مثل خواهر نداشتم بود و اغلب خونه ما…
این داستان تقدیم به شما با سلام . من سپیده ۴۲ سالمه از استان اردبیل ،قدم ۱۸۰ وزنم ۸۰،دو ساله که از شوهرم طلاق گرفتم. داستانی که میخوام تعریف کنم کاملا واقعیه ،تقریبا دو هفته پیش واسم اتفاق افتاده بریم سر اصل مطلب *** من تو مرکز شهر تو یکی از پاساژ های معروف مغازه…