این داستان تقدیم به شما هزار سال از فاجعۀ بزرگ میگذشت و جهان با خاک یکسان شده بود. وقتی که یکی از اُپراتورهای آمریکایی شلیک موشک هسته ای، به اشتباه به سوی خاک خود آمریکا شلیک کرده بود و آمریکا به تلافی به روسیه حمله کرده بود و شدت تشعشعات نه تنها این کشور ها…
این داستان تقدیم به شما دو روز از ۱۷ سالگیم میگذشت چه خاطره ای برایم رقم خورد! مامان که همیشه از دیابت و درد پا و سنگینی تنش شکایت داشت و مینالید تا اومدم خونه گفت: پژی (پژمان) پسرم دلم کیک یزدی خواست برو بخر ( خوب آخه خرس ماده، تو با این همه مشکل…
این داستان تقدیم به شما اسمم سمانه ۳۵ سالمه این یه خاطره واقعیه با علی ازدواج کردم من دختر ۲۰ ساله هات که فکر میکردم علی مرد رویاهام اما نبود نه سکس درستی داشت نه پول و ثروتی . مدتی افسرده بودم خودارضایی میکردم و چشم دنبال کیر مردم بود ولی تا حالا دست غریبه…
این داستان تقدیم به شما سلام اسم من داود هست و ۲۹ ساله هستم . خیلی مختصر و مفید راجع به اینکه چی شد عمه نسیم را باهاش اوکی شدم … اینو بگم من هم مثل خیلی ها اون حس بد و حس عدم علاقه به سکس با آشناها را داشتم ولی شرایط جوری…