این داستان تقدیم به شما اسمم پارمیدا ۱۹ سالمه قد ۱۶۰ وزن ۷۵ قیافه ام معمولی ولی سفید با لبای قرمز و گوشتی پوستم خیلی سفیده با سینه های بزرگ و کون برزیلی داستان مربوط میشه به پارسال تابستون مامانم یه دوست صمیمی داره خاله کتی که سالهاست انگلیس زندگیمیکنه تقریبا هر سال میاد…
این داستان تقدیم به شما مدتها بود با ترفند های مختلف زنداداشمو می مالوندم حتی بارها در خواب می بوسیدمش و و دستمو به باسن و سینه هاش می زدم دو بار هم از رو شورتش دستمو به باسن و و رو کصش زده بودم تا تکان خورده بود ترسیدم داداشم نگهبان یک کارخونه است…