این داستان تقدیم به شما ﺳﻼﻡ ﻣﻦ ﺭﺿﺎ ﻫﺴﺘﻢ ، ﭼﻨﺪ ﻣﺪﺕ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺯﻧﻢ ﺑﺎ ﯾﮏ ﭘﺴﺮ ﻩ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯽ ﺷﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻭﺣﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﮕﺎﻩ ﺳﻮﺍﺭ ﮐﺎﺭﯼ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ . ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﯿﺸﻮﻥ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﻩ ﺗﻮﺳﻂ ﺯﻧﻢ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽ ﺷﻢ ﮐﻪ ﺷﺎﺩﯼ ( ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺯﻧﻢ ) ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺳﺐ ﺳﻮﺍﺭﻱ ﻳﺎﺩ ﻣﻲ…
این داستان تقدیم به شما سلام اسمم محسنه قدم ۱۸۰ و وزنم ۷۲ الان ک این داستانو مینویسم ۲۱ سالمه و این داستان واسه حدود ۴ سال پیشه.خوب میرم سر تعریف داستان بابای من حدود ۶ سال پیش توی مرغداری یه نفر به اسم محمد شریک شد این محمد یه مرد چار شونه و هیکلی…
این داستان تقدیم به شما سلام من شیرینم،۳۶ سالمه ومتاهلم،مدت زیادیه داستانای سکسی رومیخونم برای همین تصمیم گرفتم داستان خودمو بگم براتون… *** با شوهرم تصمیم گرفتیم دوسه روزی بریم شمال هم ی استراحتی بکنیم وآب وهوایی عوض کنیم،هم ی عقش وحال حسابی بکنیم و بیاییم،اسم شوهرم احسانه ،۳۸ سالشه،جفتمون خیلی هاتیم ،وقتایی هم که…
این داستان تقدیم به شما سلام اسم بهزاد هست.24 سالمه.اینو که تعریف میکنم مال زمانی که میرفتم راهنمایی. مدرسه ای در شیراز… *** خیلی ها منو دوست داشتن اما من نمیدونستم سکس چیه یکی از پشت بهم میچسبید یکی انگشت میکرد و من عین خیالم نبود همین روال ادامه داشت تا اینکه یه نفر با…
این داستان تقدیم به شما بيوهي كتابفروش، اين لقبي است كه مردم به من دادهاند. نه اين كه توي رويم بگويند. مردم معمولاً اين چيزها را توي صورت آدم نميگويند، بيوه اغلب يك جور متلك است كه معاني ضمني زيادي در خودش دارد. مثلاً ميشود گفت زن قابل دسترس يا كسي كه خودش هم تنش…
این داستان تقدیم به شما داستانی که میگم مربوط به بیست سال پیشه و حقیقت داره … *** من پسر کوچیک خونه بودم و اون موقع چهارده ساله بودم یک خواهر هفده ساله داشتم که اون سال برای کنکور درس میخوند و یک خواهر بیست و دو ساله که اون موقع ازدواج کرده بود و…
این داستان تقدیم به شما سلام. اسم من پرهامه و الان ۱۷ سالمه من یه گی هستم و اوبنه ای شدم اینم بگم دلیلش این بود که بچه خوشکلم و همه تو کفمن از ۱۳ سالگی کونی شدم توسط پسر خالم که ۲ سال از من بزرگتره اسمش پدرامه الان۱۹ سالشه اون موقع ۱۵ سالش…
این داستان تقدیم به شما اسمم محسن و ٢٧ سال سن دارم و اسم زنم هداست و ٢٦ سالسن داره. من لاغر اندام ولي هدا تقريبا بدن توپر ولي خوش فرم و خوش تراشي داره. هدا يه خانوم چادري هستش ولي از اون زناي متعصب تند نيست. زنم يك زن خيلي حشري و داغه مثل…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان. اسمم حمید.۱۸سالمه. وقتی بچه بودم یعنی ۱۰یا ۱۲سالم بود یه همسایه داشتیم که پسرش از من ۴ سال بزرگتر بود. باهم همبازی بودیم.تقربا اخر همه بازی ها به سکس ختم میشد،یعنی هر بازی که میکردیم،همین که خونه خالی میشد سریع باهم ور میرفتیم،اون بیشتر با کونم ور میرفت…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان از خودم و خانوادم بگم سعید هستم از تهران 28 سالمه 179 قدمه وزنم 77 چهره خوبی دارم دو تا خواهر دارم یکی ازدواج کرده ساکن اروپاس یکی ام مجرده نامش... خوش چهره و زیبا و اندام خوبی داره بعد سایزاشو میگم پدرم شرکت … داره و مادرم…
این داستان تقدیم به شما این ماجرا مال همین دوهفته پیش و روز تاسوعای محرم امساله… هشت مهر نود وشش.. *** این حاج حسین که میگم همسایه مون هست. یعنی از قدیم همسایه بودیم. خونه ما بر خیابون هست و خونه اونا تو کوچه بغل خونه ما؛ ولی موقعیتش جوری هست که از تو حیاط…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستای حشری گلم… داستان من مربوط میشه به اولین سکس زندگیم اونم با کسی ک آرزوش رو داشتم.عمه خانوم گوشتیم ک اسمش زهره بود.اسم خودم هم حمید و 21 سالمه تعریف از خود هم نمیکنم قدم بلنده ولی لاغرم.عمه جونم هم 30 سالشه اما هنوز مجرده،یه دختر گوشتی…