برچسب: داستانهای سکسی جدید


  • این داستان تقدیم به شما سلام .   یه بار با پدرم رفتیم خونه دوستش.تابستون بود و هوا گرم.دوستش یه پسر داشت به اسم حسن.ظهر بود که با هم رفتیم حموم دوش بگیریم.فکر نمیکردم شورتشو در بیاره.وقتی دراورد دیدم یه کیر بزرگ و کلفت داره بعد شروع کرد به جغ زدن.نمیدونم چی شد گفت بیا…

  • این داستان تقدیم به شما اول از همه چی بگم این یک تجربه کاملا واقعی هست… من هیچوقت از این آدمهای لش و …. نبودم و تو زندگیم حتی یک دوست دختر نداشتم ..خوشتیپ و با شخصیت هستم ولی بدلیل شرایط سخت زندگیم نتونسته بودم یک دوست دختر داشته باشم..ولی از سن بلوغ خیلی حشری…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من علی هستم، ۲۲ ساله ساکن یکی از کشور های اروپایی هستم! و اصلیت من از افغانستان و متولد شده در ایران هستم این یکی از بهترین خاطره های زندگیم هست که برام اتفاق افتاده خیلی ساده با سلام و احوال پرسی کوچک تو یکی از برنامه های اجتماعی…

  • این داستان تقدیم به شما من امير هستم و زنم زري ٣٢ ساله با حال قد ١٦٥و سايز سينش ٧٠ و كون گونده و خوش فرمي داره كه كير هر بيننده اي رو شق ميكنه به خصوص كير داداشم مهدي رو! *** بگذريم ماجرا از اونجا شروع شد كه من يه شب خواب ديدم توي…

  • این داستان تقدیم به شما ده سالی میشه ازدواج کردم… از همون لحظه اول تو مراسم خواستگاری چشمم پونه رو گرفت. به خودم کلی بد و بیراه میفرستادم که چرا با اون آشنا نشدم و خواستگاری اون نرفتم. میخوام از پونه بگم، نه که فکر کنید آدم خاصیه. نه اتفاقاً چون خاص نیست چشمم دنبالشه.یه…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان امیدوارم حالتون خوب باشه. پارسال عموم و پسرعموم تصمیم گرفتن اربعین پیاده برن کربلا و عموم به پدرم سفارش کرد که چون زنعموم تنهاست حواسش بهش باشه و پدرمم به من سپرد که هرروز به زنعموم سر بزنم و ببینم چیزی لازم نداره,روزای اول میرفتم و واسش یکم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. این خاطره از سال گذشته تا الان ادامه داره که براتون تعریف میکنم… *** اسم من حامد هست 28 ساله مهندس معمارم که دارم ارشد میخونم و زنم فائزه 21 ساله. منو زنم خیلی شهوتی هستیم زنم دوس داره برای پسرای خشگل خود نمایی کنه منم شرایطو براش مهیا…

  • این داستان تقدیم به شما ﺳﻼﻡ ﻣﻦ ﯾﻪ ﭘﺴﺮ ﻻﻏﺮﺍﻧﺪﺍﻣﻢ ﻗﯿﺎﻓﻤﻢ ﺑﺪﻧﯿﺴﺖ 18 ﺳﺎﻟﻤﻪ ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺎ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺍﺯ ﯾﻪ ﺷﻬﺮ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯽ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺲ ﮐﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺑﺮﺩ ﺍﺗﻮﺑﻮﺳﻢ ﺯﯾﺎﺩ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﻧﺪﺍﺷﺕ ﻣﻨﻢ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﺁﺧﺮﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ . ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻮﯼ ﺧﻮﺍﺏ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﯾﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﻣﯿﺸﻢ…

  • این داستان تقدیم به شما اتقاقی را که برایتان مینویسم یک سال قبل پیش اومد و شاید با خوندنش خیلی ها ایراد بگیرید که چرا زن شوهردار؟ اما تقصیر من که مجردی 35 ساله با کیر شق بودم نبود و شوهرش تقصیر داشت! البته اسامی اشخاص را عوض کردم تا مشکلی نباشه اما مکان و…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من محسنم ۲۶ سالمه بچه کرجم داستانم برمیگرده به ۷ سال پیش که دانشجو بودم …. *** من توو دانشگاه آزاد کرج برق میخوندم و سمیرا هم پیام نور گرمدره مدیریت صنعتی من جمعه ها بر عکس سمیرا کلاس نداشتم و هر هفته جمعه از صب تا غروب با…

  • این داستان تقدیم به شما زنگ ساعت … ساعت شیش شد دوباره ای خدا باز صبح شد پا میشم کتری رو می‌زارم رو گاز محمد پسرم پاشو پاشو عزیزم خانم ؛ مهرنوش پاشو صبح شده خواب نمونید من کتری رو گذاشتم رو گاز تا جوش میاد من دوش میگیرم چایو دم کنی -باشه برو هول هولکی…

  • این داستان تقدیم به شما برف درشت و زیبایی آروم آروم میبارید و همه جا رو دریک چشم بهم زدن سفید میکرد.صحنه جالبی بود.لحظه ای ایستادم,رو به اسمان کردم و درحالیکه اجازه میدادم دونه های خنک برف روی گونه های داغم بنشینن زمزمه کردم:” سفید و سیاه ,سرد و گرم ..چه تضاد ترسناکی” سکوتی آزار…