این داستان تقدیم به شما سلام. پرستو هستم 21 ساله .من قبلا یکی از خاطره هامو نوشتم این اتفاق ما دوسال پیشه… من تو ی برنامه چتی ک اسم برنامه فریم بود ی اکانت درست کردم نمیدونستم دقیق چجور برنامه ای هست فقط از دوستم شنیده بودم پر از دختر و پسرهاییه ک همو نمیشناسن و…
این داستان تقدیم به شما من بهارم… 25 سالمه. پارسال با یکی از خواستگارام که خانوادم تایید کردن و خوششون میومد ازدواج کردم. شوهرم امیر کارمند و از نظر مالی مشکلی نداریم.امیر 27 سالشه. پوستش سبزه و قدش بلنده. از روز اول که دیدمش از هیکلش خوشم اومد. من قد بلند کمی تپلم. پوستم سفیده.یک…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان! میخوام براتون خاطره سکسم رو با یک زن متاهل به اسم شیدا تعریف کنم… یک روز تولد دوست صمیمیم، امین شد که گفت اون دختر که همسایشون تو جردن بودن هم دعوت کرده بود… به منم گفت اگه درو دافی داری با خودت بیار. منم اون موقع با…
این داستان تقدیم به شما سلام. من خسرو هستم با 37 سال سن قد و قواره و وزن معمولی ولی خیلی داغ در مورد سکس. زنم سیما ست با 33 سال سن هیکل قابل قبول و مثل من و داغتر و حشریتر در سکس. ما الان 9 سال است که ازدواج کردیم اصیلا اهل جنوب…
این داستان تقدیم به شما سلام من ۲۸ سالمه دو ساله ازدواج کردم و زنم مریم ۲۵ سالشه بعد دو سال زندگی با مریم و کلی سکس و رابطه خوبی که با هم داشتیم من تو کارم به مشکل خوردم و از نظر مالی دیگه دچار مشکل شده بودم و دیگه مثله قبل نمی تونستم…
این داستان تقدیم به شما باورم نمیشد… خیلی هیجان زده بودم و شهوتی ولی دلهره هم داشتم. فقط دو روز و نیمه که با دامیان و دوست دخترش «هانا خانم»آشنا شدیم ولی الان تقریبا نیمه لخت فقط با یک مایو تانکینی سکسی روی یک مبل تکی نسبتا بزرگ توی اتاق این هتل ساحلی تو اسپانیا…
این داستان تقدیم به شما سلام. این اولین داستان من هست که دارم اینجا مینویسم… *** من راهنمایی بودم و اول راهنمایی پسری بودم با وزن متوسط، پوست سفید و تقریبا توپر تابستونا هر روز ساعت دو یواشکی تو اون گرما از خونه میزدیم بیرون و میرفتیم زمین فوتبال یه زمین بزرگ که توش یه…
این داستان تقدیم به شما آبان سال 91 بود که یه پسری به جمع همکلاسی ما پیوست اسمش علی بود از تهران به کرج اومده بودن به خاطرتعمیرات خونه شون تو یکی از خونه های داییش زندگی میکرد تو اون مدرسه من با رفیق فابم امید میگشتم .علی خیلی بچه درسخون بود شرایط رفاقت ما…
این داستان تقدیم به شما بیشتر از پنج سال از شروع رابطه منو و محسن گذشته بود . این اواخر هربار که زیر محسن بودم بی توجهیش به خودمو حس میکردم .گاهی موقع ساک زدن ،صورتشو نگاه میکردم ،دیگه اون هیجان و علاقه رو توی صورتش نمیدیم .گاهیم مشغول بازی با موبایلش بود! و وقتی…
این داستان تقدیم به شما سلام اسمم ترانه س خاطره ای که می خوام براتون بگم شروعش مربوط میشه به ده سال پیش… وقتی من 6 سالم بود یه دختر کوچولوی لاغر چشم ابرو مشکی.یه برادرم داشتم که 8سال از من بزرگ تر بود یعنی چهارده سالش بود به اسم پیمان د.تو خونه همیشه من دوردونه…
این داستان تقدیم به شما سلام خدمت همه بکن ها و کونی ها من علی هستم و الان پنج ساله که به صورت حرفه ای به ورزش بدن سازی مشغولم و هیکل درشت و عضلانی دارم و قدمم 184 و وزنمم 97 کیلو و 23 سال سن دارم … قیافه ام معمولیه و تنها سرمایه…
این داستان تقدیم به شما اوایل ماه آگوست بود. زمان زیادی از صبح رو صرف چیدن وسایلمون توی ماشین کردیم. پسرمون، مایک قرار بود که بره دانشگاه. صبح بود اما میشد گرمای هوا رو به خوبی احساس کرد. مایک، شوهرم و من بعد از آماده کردن وسایل و چیدنشون داخل ماشین کاملاً عرق کرده بودیم.…