این داستان تقدیم به شما من خیلی عاشق اینم که یه زن تحقیرم کنه و از طرفی واسه یه مرد ساک بزنم. بهترین فانتزیم هم اینه که جلوی یه زن واسه یکی ساک بزنم یا اینکه زنم مجبورم کنه کیر یکی دیگه رو ساک بزنم ولی حیف که زنم اصلا اینجور نیست و حتی اگه…
این داستان تقدیم به شما سلام من سامان هستم ۱۹سالمه قدم ۱۸۰ و وزنم ۸۰ و شوهر خالم ۲۸ ساله و قدش ۱۸۵ ورزشکار سیکس پک داره داستانی که میخوام براتون بگم برمیگرده به سه سال پیش ۱۲ فروردین قرار بود سیزده به در اون سال با خانواده مادرم بریم … *** خونه ما کنار…
این داستان تقدیم به شما سلام میکنم خدمت کاربران سایت من اسمم امیر حسینه شش هفت ماه پیش بود که دندونام رو خواستم یکم بهشون برسم دنبال یه دندون پزشکی میگشتم که با معرفی یکی از دوستان پیدا کردم یه جایی رو … من 24 سالمه ساعتای پنج و شش بود که تماس گرفتم…
این داستان تقدیم به شما لا سی دو رِ می می می لا می می لا می لا می می – بلدیا ! – من میزنم تو بخون. جانِ مریم چشمات و وا کن… – واسا ببینم شایان مریم کیه؟ نیشش باز شد و دستش رو از کلاویه ها کشید: – مریممم… یه زید بسیار…
این داستان تقدیم به شما سلام به همگی من سلمان هستم متاهلم و 33 سالمه ساکن یکی از شهرهای جنوبم. مدیر داخلی یه آموزشگاهم… *** در کل عاشق سکسم و تنوع طلبم. اما اهل جنده بازی نیستم و خیلی رعایت حفظ ظاهر میکنم. داستان ازونجا شروع شد تابستون امسال96 منشی آموزشگاه که یه خانم خوشگله…
این داستان تقدیم به شما سلام اسمم امیره شونزده سالمه خوشگلم موهام خرمایی روشن پوستم سفیده میخوام داستان کون دادن خودمو به رفیقم مهدی بگم که یکسال ازم کوچیک تره قبلا هم بهش میدادم اما کیرش کوچیک بود خب بریم سر اصل مطلب یه روز داشتم از کوچه قبلیمون میگذشتم که هوس کردم برم دوستامو ببینم…
این داستان تقدیم به شما وقتی دوازده سالم بود یه پسر سفید خوشگل با کون تپلی تقریبا نظر همه بچه بازها رو به خودم جلب میکردم هر کودوم میومدن دورو برم اولاش نمیدونستم قصدشون چیه اما رفته رفته فهمیدم که همشون توو کفه کون سفیدو تپلمن من نمیدونستم که کاره بدیه یا مثلا امکان داره…
این داستان تقدیم به شما سلام. اسم من رضاست.الان 34 سالمه.نمیدونم چند نفر از شماها تجربه زندگی تو یه خونواده به شدت مذهبی رو دارید واسه اونهایی که تجربه شو ندارید میگم چیز واقعا مزخرفیه مخصوصا اگر تو یه شهر مذهبی مثل قم باشه….پدرم حاج علینقی خان میوه فروش محل بود که از بچگی زیر…
این داستان تقدیم به شما اوردند که روزی ناصرالدین شاه قاجار همراه ملیجک درباغچه دربار می چرید… ناگهان درنزدیکی حوض همایونی دخترکانی رابدید.روبه ملیجک کردوفرمود:پسرک ابنه ای اینهاکیستند.ملیجک گفت:اینان لباس شویان اند که لباس زنان اندرونی را میشویند.شاه اندکی جلوتر رفت ودخترکان رابرانداز کرد.ناگهان دخترک سیاه موی سفید روی رامشاهده کردکه مشغول شستن لباس زیرها…
این داستان تقدیم به شما سلام خدمت دوستان در این سایت شیرین که خواننده زیادی هم دارد و ارزوی روزهای شیرین برای همتون دارم… من هم مثل شما عزیزان دو سه سالی است که داستانهای این سایت را مطالعه میکنم بعضی از انها خیلی جذاب و سکسی است اتفاقی که در ماه قبل برای من افتاد…
این داستان تقدیم به شما با سلام به همه دوستان میخوام اینجا قسمت دوم خاطرمو بگم تو خاطره اول نوشتم که سعیده خواهر زنم اومد خونمون و شد اونچه باید میشد… بعد سکس اون روزمون خانومم اومد و با سعیده رفتن خرید بعد اون روز تقریبا یه دو هفته ایی سعیده رو ندیدم که یه…
این داستان تقدیم به شما وقتی دختربچه بودم، خاله بازی که می کردیم تعجب می کردم چرا پسرا خودشونو از پشت می چسبونن بهم یا موقع دکتر بازی دامنمو بالا می زنن. نمی دونستم چیزی که واسه ما بازیه واسه ی اونا یه کار دیگه است. بزرگتر که شدم، وقتی سینه هام بیرون زد مامانم…