این داستان تقدیم به شما توی دبیرستان ما فقط یک نفر دوست پسر داشت و اونم یک جورایی گاو پیشونی سفید بود. ما که بچه درس خون بودیم سعی می کردیم ازش حداکثر فاصله ممکن را بگیریم چون حتی همنشینی با یک همچین دختری باعث بدنامی بود. زمونه فرق داشت اون موقع ها اگه پسری…
این داستان تقدیم به شما سلام اسم من بهزاده. الان 34 سالمه کونم گوشتیه وبزگ و گرد دوستان به شوخی کونم انگشت میکنن و ازش تعریف میکنن اخرین کونی که دادم وقتی بود که 30 سالم بود اونم به یه تهرانی که اسمش رضا بود پایگاه هوایی شیراز مکان داشت. وقتی بچه بودم زیاد بهم…
این داستان تقدیم به شما سلام اسم من بهمنه… *** از نوجوانی تو دنیای سکس و شهوت بودم ولی بخاطر خانواده مذهبی که داشتم جرات نداشتم کار خاصی بکنم. اینم بگم کون دادن رو خیلی بیشتر از کون کردن دوست دارم. خیلی زود درس دادن رو شروع کردم و تدریس خصوصی میکردم. یه شاگردی خورد…
این داستان تقدیم به شما سلام.موضوعی که میخوام براتون تعریف کنم بر میگردد به دوران دبیرستان من… *** حدودا 14ساله بودم.اسم من میثمه و شخصیت آروم و نسبتا خجالتی دارم به خاطر همین تو دوران مدرسه خیلی دستمالی میشدم. اواخر خوشم ميومد تجربه کنم ولی ترس نمیخاد که برم جلو و فقط به سکوت راضی…
این داستان تقدیم به شما سلام من امیررضا هستم ۱۹ سالمه و داستانی که میگم بر میگرده به ۱۷ سالگیم… *** از ظاهرم بگم که یک ظاهر معمولی دارم و پوست سفید و بدنم هم نه چاق نه لاغر ما یک خانواده ۴نفره هستیم و در تهران پارس زندگی میکنیم پدرم استاد دانشگاه و سعی…
این داستان تقدیم به شما سلام من الهه هستم 35 سالمه قدم 178 وزنم هم 68 کیلو و یازدهم دی جشن تولدم بود دقیقا دهم دی ماه ده سال قبل زمانی که 25 ساله بودم برای خرید لوازم و وسایل جشن تولد تنهایی رفته بودم بازار البته اینم بگم که منو همسرم هردو دی ماهی…
این داستان تقدیم به شما سلام به دوستان. اسمم حامد هست و ۲۵سال دارم. شب یلدا بود دعوت شده بودیم خونه پدرم ساعت هفت شب بود که رفتیم خونه پدرم،پدربزرگم و عمه بزرگم اونجا بودن،سفره رو پهن کردن که شام بخوریم،خوراک مرغ درست کرده بودند،مشغول غذا خوردن شدیم که یهو زمین شروع کرد به لرزیدن…
این داستان تقدیم به شما سلام، من هادي هستم 16 سالمه يه پسر قد متوسط تقريبا 175 سانت با رنگ چشماي مايل به سبز پوست سفيد بدون مو، من تو يه خانوادهء تقريبا مذهبي به دنيا اومدم با 2 تا خواهر كه يكيشون 26 سالست به اسم سميه و يكيشونم 30 سالست به اسم فاطمه…
این داستان تقدیم به شما این ماجرا دیشب اتفاق افتاد … یعنی طرفهای ساعت هفت شب، دوشنبه نه بهمن نود و شش.. الانم ساعت یازده شبه گفتم برای یادگاری بنویسمش اینجا و بگیرم بخوابم… *** دیشب موقع شام اهالی خونه هوس ماست خیار کرده بودن که ماستشو نداشتیم و طبق معمول که دیواری هم کوتاه…
این داستان تقدیم به شما سلام اسمم محمده این داستان مال وقتیه که ۱۹ سالم بود.من تا همین الانشم که ۲۰ سالمه قسمت نشده کس بکنم .این داستان یجورایی خنده دار هم هست… *** بریم سراغ داستان:اوایل دانشگاه بود که با یه پسر دیگه دوست شدم اونم عین خودم جقی بود همون ترم اول بهم…
این داستان تقدیم به شما پایانه ازادی شلوغ نبود اینقد مسافر کم بود برای شهرستان ک با نصف قیمت هم میشد بلیط گرفت… سوار اتوبوس شدم گوشیمو در اوردم مشغول بشم تا صب کلی وقت مونده بود منم تو اتوبوس خوابم نمیبرد دیدم یکی تو دایرکت اینستا بهم پیام داد سلام جواب دادم گفت میشناسی…
این داستان تقدیم به شما سلام. من الان 24 سالمه دوران راهنمایی و دبیرستان خیلی دور و بر من میچرخیدن.وقتی اول راهنمایی بودم اصلا نمیدونستم سکس چیه.فقط یادمه بچه از پشت به من چسبیدن و با من راه میرفتن.تو سرویس مدرسه وقتی جا نبود سر این که روی پای کی بشینم دعوا بود منم از…