این داستان تقدیم به شما صدای خش دار و عصبی آرش از پشت در اتاق تو گوشم پیچید؛-مانیا؟ میگم چی شده خب،نباید من بدونم؟ كاش میتونستم بگم, آرش دلم گرفته، از زندگی كه از شور و حال افتاده، از اینكه هیچی مثل قبل نیست، من و تو داریم درگیر تكرار میشیم و این خیلی خطرناكه…صبح…
این داستان تقدیم به شما هروقت توی راهپله میدیدمش، صاف به چشمهام خیره میشد و بدون اینکه کلمهای بگه، لبخند میزد. برعکس خودش، شوهرش عبوس و بداخم بود، اما حداقل جواب سلام آدم رو میداد و یه مختصر احوالپرسی هم میکرد. همیشه با خودم فکر میکردم که این زن و شوهر جوون کارهاشون رو با…
این داستان تقدیم به شما زن من اسمش پریه و 55 سالشه ولی به نسبت سنش سکسی و خواستنیه . قدش 160 و وزنش 72 کبلو با سینه های +85 از اون زنهاست که مردهای گردن کلفت خیلی میخوانش . جلو مردها تو مهمونی ها سکسی می پوشه . دامن کوتاه و لباس های بدن…
این داستان تقدیم به شما سلام خدمت همه دوستان. من امیر هستم ۳۸ساله داستانی که میخوام براتون تعریف کنم از خیلی وقت پیشه !!اونوقتا من تقریبا ۱۰سال داشتم و پسر داییم غفور ۱۴سال همیشه خونه هم رفت امد داشتیم تا یه بار که خونشون بودم گوشه حیاطشون یه انباری داشتن میرفتین اونجا بازی میکردیم !…
این داستان تقدیم به شما سلام اول از همه احتمالا میخواید بدونید قدم چنده رنگ پوستم و غیره اما حوصله تعریف کردن این چرت و پرتارو ندارم میرم سر اصل مطلب ! *** من دخترم ۲۱ سالمه نمیخوامم ادا تنگارا درارم به همه فامیل و همکلاسی و استاد و شوهرِ دوستام خلاصه هرکی که کیرشو…
این داستان تقدیم به شما سلام مستقیم میرم سر اصل مطلب من امین هستم از تهران متولد ۱۳۷۷ و دختر عموم مرضیه ( اسمشو عوض کردم ) ۳ سال بزرگتر از منه داستان بر میگرده به پارسال یعنی سال تابستون ۹۶… *** مرضیه دختریه با پوست گندمی ، سینش گرد و تپل ( تقریبا…
این داستان تقدیم به شما سلام اسم من فرشید هست،27 سالمه،چهره جذابی دارم (البته اطرافیان بهم میگن)، یه رفیق داشتم عین داداشم بود،خانمش بارداربودودوقلو داشت،بخاطر جثه ضعیفی که داشت مجبور شد خواهرش رو بیاره پیش خودش که تو کاراش کمکش کنه… خواهرش یه خانم نسبتا تپل،قدبلند،29 سالش بود،اندام زیبا و باسن عالی خانم دوستم…
این داستان تقدیم به شما الان توبیمارستانم دکتر داره خانمم رو معاینه می کنه . به زوراسکناس تونستم برا خانم وقت بگیرم ،بعدکلی بررسی گفت احتمال میدم سرطان باشه. که خانمم زد زیر گریه ،سرشو نوازش میکردم ودلداریش میدادم .به دکتر گفتم چطوری ادامه درمان بدیم .دکتر مارو به خانم دکتر مرادی معرفی کرد که…
این داستان تقدیم به شما سلام من امیرم این داستانی که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به پاییز سال ۹۶. من عمه دارم که اسمش هانیه هستش. این داستان برا وقتیه که من ۱۷ سالم بود. *** عمه من بعد از چند سال کار تلاش بالاخره یه شوهر پولدار نصیبش شد و دگ دست از…
این داستان تقدیم به شما باسلام خدمت ملت همیشه در صحنه خاطره ای که میخام بگم تقریبا واس دوسال پیشه یعنی زمانی که هجده سالم بود… *** داستان از اونجا شروع شد که تعطیلات عید بود و من اون زمون محصل بودم یکی از روزا طبق معمول مهمون اومد خونمون و بعد احوال پرسیو…
این داستان تقدیم به شما سلام من اسمم مهران هست و بچه شیراز قد 175 و وزن 82 و 36 سالمه و قیافه معمولی دارم… در ضمن من ازدواج کردم و الان دوتا بچه دارم چهار سال پیش یکی از فامیلای خانمم که یه پسر روستایی و کارگر ساختمون و عمله و بنایی بود ازدواج…
این داستان تقدیم به شما من یه دخترم که میخوام براتون بنویسم. شاید کمتر پیش بیاد یه دختر تو جامعه ی ما بخواد خاطرات سکسی شو شیر کنه.اما من همیشه از تابوها متنفر بودم.به نظر من سکس هم جزوی از زندگیه و نیاز جنسی یه نیاز طبیعیه که توی اکثر موجودات زنده وجود داره.فرهنگ غلط…